جناب دکتر منصورنژاد در نوشتار بالا، دست به مقایسهای کلی و درهم، میان دو نسل انقلاب و جنگ و نسل کنونی که آن را نسل زِد (Z) مینامد، میزند، بی آنکه نیروها و لایههای متفاوت آنها را از هم تفیک کند. بدتر از آن اینکه، او در این قیاس، فقط نیرو و جریان غالبِ به اصطلاح "حزب الهی ها" را ملاک سنجش خود قرار میدهد و بدین گونه، "همه" را یکسان میبیند و یکسان داوری میکند؛ در حالی که چه در انقلاب و چه در جنگ، نیروها و جریانهای بسیار متفاوت و حتی متناقضی در کنار هم حضور داشتهاند که در عین حالی که برای هدف مشترکی (ایران) میکوشیدند، اهداف متفاوت و خاص خود را هم داشتند. چه در انقلاب و چه در جبهههای جنگ، همه گونه گرایش و تفکر یافت میشد: از کمونیستها گرفته تا مسلمانان حزب اللهی و غیر حزب اللهی؛ از زرتشتی گرفته تا مسیحی و بهایی و از فارس و عرب گرفته تا کرد و لر و آذری و بسیاری لایههای دیگر اجتماعی. اما آنچه که در این میان و در ظاهر و جلوی صحنه غالب بود، "مذهبیت" و "اسلامیت" بود که به دلیل سلطهی روحانیت بر اریکهی قدرت و در دست داشتن رسانههای گروهی، بر جامعه تحمیل شده و دیگر صداها و چهرهها را خاموش کرده بود.
بر این اساس، چگونه میتوان ادعا کرد که "نسل انقلاب و جنگ، خواستههای دنیایی نداشته و حتی اصل دنیا برایشان مهم نبود"، وقتی در تظاهراتها شعار "نان، مسکن، آزادی" سر میدادند و یا چگونه میتوان گفت "نسل انقلاب و جنگ، از جهت فکری به وسیله «روحانیت» به ویژه شیعی هدایت میشد؛ در حالی که بسیاری، باورهای دینی یا سیاسی دیگری داشتند و خود را نیازمند "هدایت" روحانیت نمیدیدند و یا چطور میتوان ادعا کرد که "برای زنان نسل انقلاب و جنگ، «پوشش» [همان حجاب اجباری]، ارزش محسوب میشد"، در حالی که نخستین تظاهرات اعتراضی علیه جمهوری اسلامی، تظاهرات چند ده هزار نفری زنان علیه حجاب اجباری در هفتهی دوم پیروزی انقلاب بود و یا چگونه میتوان گفت "برای نسل انقلاب و جنگ، تلازم دین و سیاست، اصل بدیهی بود"، در حالی که حکومت دینی برای انواع اقلیتهای دینی و دگراندیشان و دگرباشان فقط تهدید، تحقیر و حتی مرگ به ارمغان آورده بود؟!
البته همهی قیاسها نادرست نبودهند. اینکه "هر دو نسل نسبت به وضع موجود و رژیم حاکم، ناراضی بودند. " یا "هر دو نسل شجاع، جسور و حماسه آفرین بوده و حاضر بوده و هستند که برای مقاصدشان هزینه سنگین دهند. " و یا "مقامات و کارگزاران حکومتی، هیچکدام از این دو نسل و مطالباتشان را جدی نگرفتند. " و چند مورد دیگر، بیانگر واقعیاتی هستند که سالهاست دیگر، بر همه آشکار شده است.
به نظر من باید در چنین قیاس هایی، از روش شناسی دقیق تر و عینی تری استفاده کرد، تا بتوان به برآیندهای روشنگرانه و واقع بینانه تری دست یافت.
کیقباد یزدانی
*