این سوالی است که دلسوزان ایران زمین، این کهندیار اسطورهها، زخمخورده از طوفانهای استبداد مذهبی، که بار دیگر در آستانه رهایی ایستاده است، از خود میپرسند.
ما، وارثان کوروش و داریوش، فرزندان فردوسی و خیام، سالیان درازی را در بند تاریکی گذراندهایم؛ اما امروز، پژواک آزادی در کوچه پس کوچههای این سرزمین طنینانداز شده است. ملتی که روزگاری بر قلههای تمدن ایستاده بود، اکنون با چشمانی خسته اما با عزمی استوار، مشعل آگاهی را در دست گرفته تا راه را از دل شبهای استبداد مذهبی بگشاید.
ایرانِ ما، نه زادهی سکون، که مولود تکاپو و تحول است. تمدنی که هزاران سال بر دوش خود اندیشه، علم و هنر را حمل کرده، هرگز در زنجیر نخواهد ماند. آنچه در نیمقرن اخیر بر ما گذشته، سرنوشتی تحمیلی نبوده، که آزمونی تاریخی بوده است. آزمونی که ملتی را آبدیده کرد، زخمی ساخت، اما خسته نکرد.
آنچه از دست رفت، و آنچه باقی ماند
انقلاب ۵۷، فریادی که دموکراسی را طلب میکرد اما در دام ارتجاع افتاد. ما در سودای رهایی، به دامان تاریکی افتادیم، اما هیچ شبی ابدی نیست. در این سالیان، از زخمهای تاریخ درس آموختهایم. آزادی را شناختیم، چون نبودش را تجربه کردیم. قدر انسانیت را دانستیم، چون لگدمال شدنش را دیدیم. اکنون، با چشمانی باز، به آیندهای مینگریم که در آن، دیگر هیچ ایدئولوژی و هیچ قدرتی، بر کرامت انسان سایه نیفکند.
فرهنگ ما، در بند هیچ حکومتی نیست. نه شمشیر خلفای عباسی توانست آتش خرد خیام را خاموش کند، نه فتواهای متعصبان توانست روشنی اندیشه رازی را بزداید. ایران، زنده است، چون اندیشه در این سرزمین، همواره جاری بوده است.
اروپا، پس از قرنها اسارت در چنگال استبداد دینی، راه خرد و آزادی را در پیش گرفت. اما این گذار، به بهای انکار گذشته نبود؛ بلکه با فهم تاریخ و بهرهگیری از آن رخ داد. دانته را کنار نگذاشتند، اما بند کلیسا را گسستند. شکسپیر را نراندند، اما قانون را جایگزین حکم کشیشان کردند. اکنون نوبت ماست که میراث خویش را از اسارت ایدئولوژی برهانیم. فارابی، رازی، مولوی و حافظ، چراغهای روشنگری ما خواهند بود، اما نه در خدمت قدرت، که در خدمت انسانیت.
آیندهای که در راه است
ایران، ملتی نیست که به زنجیر بماند. تاریخ، گواه است که هر بار در چنگال استبداد گرفتار شد، سرانجام زنجیرهایش را گسست. از مغولان تا مستبدان داخلی، هیچ قدرتی نتوانسته است روح آزادیخواه این مردم را برای همیشه در بند کند. امروز نیز، عبور از تاریکی، نه یک احتمال، که یک ضرورت تاریخی است.
آینده ایران، آیندهای است که در آن عقلانیت بر تعصب، خرد بر تحجر، و آزادی بر استبداد پیروز خواهد شد. این راه، آسان نیست، اما بیبازگشت است. آنچه در خیابانها، در دانشگاهها، و در قلبهای مردم جریان دارد، نه یک اعتراض زودگذر، که تپش تاریخ است.
ما، فرزندان ایران، در آستانه فصلی نو ایستادهایم. فصلی که در آن، هیچ حکومت و هیچ قدرتی، صدای آزادی را خاموش نخواهد کرد. این سرزمین، بار دیگر طلوع خواهد کرد، و شکوه خرد و انسانیت، بر آسمان ایران خواهد درخشید.
این وعده تاریخ است.
بهرام فرخی
*
تقابل! ابوالفضل محققی