زندگی در زیستن است که شکل میگیرد. چگونگی نگاه ما به زندگی و برخورد ما با آن است که حیات انسانی را معنا و مفهوم میبخشد. تصویر دقیق از آزادی، محصول درکی عمیق و آگاهانه نسبت به زندگی در فضای آزاد است. تلاش برای آزادی تنها به دست کسانی امکانپذیر میشود که درکی واقعی از آزادی دارند و برای آن میرزمند.
کجاست آن آزادی، قبل از آنکه برایش مبارزه شود؟ نظامهای توتالیتر و ایدئولوژیک، بهخصوص آنها که محصول یک انقلاب هستند، مجموعهای درهمبرهم هستند که بر اساس یک تخیل ذهنی از آزادی با بینشی بسته شکل گرفتهاند؛ بینشی که فاقد هرگونه انسجام درونی است. این عدم انسجام، حاصل ناهمخوانی تفکری متحجر، یکبعدی و ناهمخوان با مقتضیات زمان است.
تفکری که اعتقادی به دستاوردهای علمی و قانونمندیهای حاصل از آن ندارد. تعبد را در سیمای انقلابیگری، آزادیخواهی و عدالتجویی تخیلی ارزشگذاری میکند، بدون آنکه از زیرساختهای اجتماعی و مدیریت تخصصی برای بهرهگیری از امکانات جامعه، که لازمه رشد اقتصادی و برقراری حداقلهای عدالت اجتماعی است، استفاده کند.
وقتی پای تعبد برای گزینش افراد به میان میآید، هیچ نیازی به علم، هنر، تخصص، هوشمندی یا ذهن فعال نیست. تنها میزان سرسپردگی آنها به ایدئولوژی حاکم و شخص حاکم، ملاک انتخاب است. نتیجه اینگونه گزینشها، شکلگیری حاکمیتی ایدئولوژیک است که در بهترین حالت، فردی مانند استالین را تحت عنوان رهبر جامعه سوسیالیستی اتحاد شوروی بر مردم تحمیل میکند. حاصل این تحمیل، دورانی از وحشت است که نسلهایی از روشنفکران و آزادیخواهان حذف فیزیکی میشوند و سه دهه پس از استالین، آن جامعه بسته به بدترین شکل ممکن از هم میپاشد.
شیشه عمر حکومت میشکند! از درون آن، غولهایی بیرون میآیند که در همان سیستم ایدئولوژیک پرورش یافتهاند؛ غولهایی با اشتهایی سیریناپذیر که درون همان نظام پروار شدهاند و برای سالها بازیگران اصلی حکومتهای حاصل از این فروپاشی هستند.
این تازه سرنوشت حکومتی است که ادعا میکرد نیروی خود را از توده مردم و فلسفه علمی میگیرد. حال تصور کنید حکومت دینی جمهوری اسلامی را که رهبر بلامنازع آن، قدرت بیچون و چرای خود را نه بر اساس توانمندی و انتخاب مردم، بلکه از اتصال به دین، شریعت و نهایتاً از خدا میگیرد. موجودی متوهم که پاسخگوی هیچکس نیست.
از درون چنین مغاک تیرهای، خمینی بیرون میآید با انبانی پر از تخم کینه و نفرت، در آرزوی بازگشت به صدر اسلام. بازگشتی تلخ که میخواهد از یک ملت، امت بسازد؛ امتی صاحبالزمانی که سر جنگ با هر آنچه بوی نوگرایی، مدرنیته و تمدن غربی بدهد، دارد. تفکری که اقتصاد را "مال خر" میداند و آزادی غربی را معادل بیبندوباری و فاحشگی. دشمنی با کفار را در سیمای مبارزه با اسرائیل و آمریکا متجسم کرده و تبلیغ میکند. فضایی میسازد که از درون خود، جانوری آدمخوار مانند خامنهای را بیرون میدهد؛ نماد مجسم یک حاکم مستبد که گمان میبرد درک، تفکر، قدرت، جا و مقامی بالاتر از همگان، چه در داخل کشور و چه در مرزهای خارج از آن، دارد. فردی خودشیفته، جاهطلب و با حرصی سیریناپذیر. او که حال جامه ولایت فقیهی را نیز بر تن کرده، در نشئهای پیامبرگونه گاه از زبان خدا نیز سخن میگوید. موجودی که پا از زمین کنده و در آسمانها سیر میکند.
او خود را برترین فرد موجود در عالم میشمارد. تملق وحشتناک آیتاللههای مواجبگیر حکومتی، ژنرالهای سپاهی گوشبهفرمان، رئیس مجلسی با مجلسیان چاپلوس، قاضیالقضات جانی با قاضیان گوشبهفرمان، رئیس دولتی که عنوان "جراح قلب" دارد اما عقل گنجشک و نگاه هیئتی ذوبشده در ولایت، او را به بندهای خدمتگذار رهبر بدل ساخته است. با مجموعهای از مداحان، نوحهخوانها، شاعران درباری و دستگاه عظیم تبلیغاتی که شبوروز به تبلیغ او مشغولاند، از او خدایی ساختهاند قادر و شکستناپذیر که پاسخگوی هیچکس نیست.
او را در چنان هالهای از تقدس قرار دادهاند و پرده حجاب بر چشمان او کشیدهاند که قادر به دیدن واقعیتهای تلخ اجتماعی حاصل از بیعرضگی خود نیست. خودشیفتگی، غرور، جاهطلبی و لجاجت کودکانهاش، زمینه مساعدی برای بازی فرصتطلبان غارتگر فراهم ساخته است. آنها هندوانه زیر بغل این نیمچه خدای ساختهشده میگذارند تا با رویاهای پیامبرگونهاش، که هوس زعامت جهان اسلام را دارد، سرگرم باشد و در سایه چنین تفکری، به راحتی با عنوان حفظ کیان اسلام، به غارت کشور و ملت بپردازند.
این دزدان حکومتی برای رسیدن به امیال خود چهها که نمیکنند؟ از موجود مفلوکی به نام "سید علی"، غول یکچشمی میسازند که دیگر حتی خدا را نیز بنده نیست. آنچه که امروز خامنهای بر سر این مردم میآورد، محصول سالها تملق همین دزدان، همین اطرافیان و مردمی است که هنوز نشئه انقلاب و شعارهای دهانپُرکن آن از ذهنشان خارج نشده بود. محصول احزاب، جریانهای سیاسی و اصلاحطلبانای است که در او توان تغییر در شیوه رهبری میدیدند و امیدوار بودند در گوشهای از خوان نعمت گستردهشده او بنشینند و ضمن ارتزاق خود، لقمه نانی هم در دهان ملت بگذارند. غافل از اینکه مالیخولیای قدرت و توهم ناشی از آن، او را چنان دربرگرفته که هیچیک از تصمیمهای خود را نادرست نمیداند و هر آنچه بر سر مردم میآید را ناشی از عملکرد دشمن و ناباوری ملت به او و تسلیم شدن به مطامع غربی میداند.
از چنین موجود متوهمی، جز این که امروز در برابر این همه مشکلات اجتماعی بر طبل مبارزه با اسرائیل بکوبد، انتظار دیگری نیست. دنیای او با دنیای مردم، سفره او با سفره مردم و دسترسیاش به ثروت عمومی، که میتواند یکشبه دستور خارج کردن یک میلیارد دلار از صندوق ذخیره ارزی و هدیه آن به حزبالله لبنان را بدهد، با دسترسی مردم به حداقل یارانه حکومتی، فاصلهای عمیق دارد. فاصلهای که او را از نیازهای واقعی جامعه دور میسازد و مانع از تن دادن به وضعیت حساس و ویرانگر کنونی میشود.
متأسفانه به نظر میرسد پایان این وضعیت، سرانجامی جز قیام مردم و تحمیل جنگی خانمانسوز با اسرائیل نخواهد داشت. این حکومت با پرداخت چنین بهایی، تن به تسلیم و سرنگونی خواهد داد. چرا که هیچکس قادر نیست این مستبد لجوج و خودرأی را مجاب به اعتراف به کارهای نابخردانهاش کند و او را از ادامه راهی که میتواند منجر به نابودی کشور شود، بازدارد.
دریغ و درد که سرنوشت یک ملت به دست کسی افتاده است بیبهره از مهر به ملت و کشور، بیبضاعت از خرد، شیفته قدرت، تملق و حکمرانی مطلقه. مستبدی که حتی سنگ لحد نیز قادر به گشودن چشمان او بر واقعیت نخواهد شد.
ابوالفضل محققی
*

درس هایی که از انقلاب ۵۷ گرفتم، کیقباد یزدانی