Monday, Mar 3, 2025

صفحه نخست » درگیری‌ها و اختلافات امروز بین اپوزیسیون، ایده رازی

mokhalef.jpgمدتی است در شبکه‌های اجتماعی بحث‌ در رابطه با انقلاب پنجاه و هفت بالا گرفته است. این انگیزه‌ای شد، نکاتی که از نظر من به آن‌ها کمتر توجه شده است را در اینجا مطرح کنم.

از دیدگاه من انقلاب پنجاه و هفت نتیجه‌ی مبارزات تجددخواهان ومخالفان پروسه تجدد و مدرنیسم در ایران بود که آغازش به پیش از انقلاب مشروطه می‌رسد و تا به امروز هنوز ادامه دارد و بگونه‌ای آینده مبارزات امروزی را هم تعیین خواهد کرد. با نگاهی سریع از آغاز تا به امروز می‌توان بهتر فهمید که دعواهای امروزی اپوزیسیون بر سر چه است.
در انقلاب مشروطه روحانیون واپسگرا در برابر مشروطه ایستادند و مشروعه را بجای مشروطه مطرح کردند. آنان بجای دولت قانونمند که یکی از خواسته‌های مشروطه‌خواهان بود، قوانین شرع را پیش می‌کشیدند. در دوران رضا شاه که پایه‌های بنیادی یک جامعه مدرن ریخته شد، نو‌اندیشان پشتیبان اقدام‌های او برای نوسازی جامعه بودند. نو‌اندیشان آن‌زمان اغلب فرزندان خانواده‌های دربار گذشته، متمولین و زمینداران بزرگ بودند که در غرب تحصیل کرده و شیفته دیدگاه‌های مدرنیسم غربی شده بودند. ممکن بود که آن‌ها اینجا یا آنجا با رضا شاه هم نظر نبوده و حتی با او مخالفت می‌کردند ولی همواره به نقش خود برای ساختن یک جامعه مدرن در ایران واقف بودند واز این نظر از اقدامات رضا شاه برای ساختن ایرانی نوین همیشه پشتیبانی می‌کردند. آن‌ها هیچ‌گاه مانند روشنفکران دوران محمدرضا شاه بخاطر مخالفت با سیاست‌های رضا شاه جبهه تجدد را ترک نکرده و به طرف ارتجاع مذهبی نرفتند. این درست تفاوت بین روشنفکران در دو دوره پهلوی با یکدیگر است. این مطلبی است که به آن تا به‌حال کمتر توجه شده است.
مخالفان محمدرضا شاه بیشتر افراد و گروه‌هایی بودند که در برابر روند صنعتی شدن ایستادند و با نیروی ارتجاعی و مذهبی آن‌زمان به رهبری خمینی همراه شدند. شعارهای آن دوره عموماّ ضد غربی و بر علیه سرمایه‌داری و امپریالیسم بود. پرسش اساسی این است که آیا روشنفکران این دوره دچار اشتباه شدند و اگر نه علت آن چه می‌توانست باشد؟

بخشی از جناح چپ و به اصطلاح جمهوری‌خواه بر این باورند که چون فضای سیاسی باز در آن‌زمان موجود نبود آن‌ها نتوانستند راه درست را بازشناسند. اگر این ادعا درست باشد آن‌وقت می‌شود پرسید مگر از نظر آنان در دوران رضا شاه استبداد نبود؟ پس چرا نواندیشان آن‌زمان از کارهای رضا شاه و رفرم‌های او دفاع کردند؟ و به جاست که پرسید که تازه چرا روشنفکران دوره محمدرضا شاه از فرصتی که در دوره نخست وزیری شاهپور بختیار مهیا شده بود، استفاده نکردند که از راه رفرم برای گشایش فضای سیاسی اقدام کنند؟ و چرا آقای سنجابی به جای پشتیبانی از شاهپور بختیار به دیدار آقای خمینی شتافت و نکوشید به رفرم سیاسی یاری رساند؟
درست همینجاست که روشنفکران و کنشگران زمان محمدرضا شاه خود را از نواندیشان زمان مشروطه و رضا شاه به طور کیفی متمایز می‌کنند. افرادی که در دوران محمدرضا شاه با او مخالفت می‌کردند برابر روندی ایستادند که ایران را از یک کشور بر پایه نظام ارباب رعیتی به یک کشور صنعتی تبدیل می‌کرد. هر چه به سال‌های انقلاب نزدیک‌تر می‌شویم مخالفین محمدرضا شاه بیشتر نمایندگان گروهای اجتماعی‌ای می‌شوند که در روند صنعتی شدن جایگاه پیشین خود را از دست داده و یا آن را در خطر می‌دیدند یعنی نماینده گروه‌های بازنده‌ی پروسه‌ی تحول.

این گروه‌های اجتماعی چه کسانی بودند؟

صنعتی شدن و تحولات اجتماعی که در دوران محمدرضا شاه انجام شد روحانیت را در حوضه اختیاراتش محدود می‌کرد، کاری که رضا شاه آغاز کرده و با قاطعیت به پیش برده بود. رضا شاه با ساختن مدارس در مکتبخانه‌ها را بست و با آوردن دادگستری روحانیون را از کار قضاوت محروم ساخت، پسرش محمدرضا شاه در ادامه این روند به غیر از پیشبرد رفرم‌های مدنی مانند حق انتخاب زنان، قوانین خانواده و دیگر قوانین مدنی، تحولی را رقم زد که ایران را در یک روند گسترده صنعتی قرار داد. با طرح انقلاب سفید و در پی رفرم ارضی، نظام ارباب و رعیتی برداشته شد و روند صنعتی شدن گسترش یافت. این روند توانست در مدت کوتاهی ایران را در آستانه یک تحول اقتصادی بسیار مهم قرار دهد. و آن با چنان شتابی انجام شد که زندگی گروه‌های اجتماعی پیشین را دچار بحران ساخت. گروه‌های اجتماعی پیشین نتوانستند با تغییرات همگام شوند و در سیستم جدید جایگاه پایداری پیدا کنند. به عبارتی ریزش گروه‌های اجتماعی پیشین بسیار سریع بود و ادغام آنها در سیستم جدید زمانبر.
دهقانان کنده شده از زمین همچون دارندگان نیروی کاری که روند صنعتی در حال گسترش، احتیاج داشت، به شهرها روانه شدند. مسلماً اِسکان روستایانی که تازه از روستاها به شهرها آمده بودند و پذیرش و ادغام آن‌ها در زندگی شهری نیازمند به زمان و برنامه‌های ویژه داشت. آن‌ها به مسکن احتیاج داشتند، فرزندان آن‌ها باید به مدرسه می‌رفتند و بسیاری مشکلات دیگر. ما این مشکلات را در مورد هجوم مهاجرین به کشورهای غربی در سال‌های اخیر هم میشناسیم و دیدیم که چه مشکلاتی در کشورهای غربی از این بابت به وجود آمدند و چگونه آن باعث بحران‌های اجتماعی و سیاسی در کشورهای غربی گشت.
رفرم ارضی ‌باعث رشد ناهمگون جمعیت در شهرها شد، چنانکه در کوتاه مدت جمعیت شهرها به دو و حتی سه برابر رسید. این امر تأثیر بسزایی در فرهنگ شهری گذاشت. شهرها ناگهان مذهبی‌تر شدند و فرهنگ سنتی و مذهبی توانست در شهرها دست بالا را پیدا کنند.
حاشیه‌نشینان یا تهیدستان شهری که گروه‌های مورد حمایت روحانیون بودند، با دیگر گروه‌هایی که موقعیت اجتماعیشان را در تهدید می‌دیدند، همراه شدند. گروه‌های اجتماعی دیگر مانند زمینداران که از نظام ارباب رعیتی منفعت می‌بردند، خرده‌بورژوازی، بازاریان سنتی و کسبه‌ی خرد که با رشد فروشگاه‌های بزرگ هستی اجتماعی خود را در تهدید می‌دیدند، همه را به گروه‌های بازنده و ناراضی روند صنعتی تبدیل کرد. حال می‌توان پرسید در کنار این گروه‌ها گروه‌هایی هم بودند که از این پرسه تحولی سود می‌بردند؟ آنان کدام گروه‌ها بودند و جایگاه و نقش آن‌ها در انقلاب ۵۷ چه بود؟

آن‌ها شهروندانی نوپایی بودند مانند کارگران متخصص، مزدبگیران، کارمندان، معلمین، پزشکان، و پرستاران که از زندگی شهری سود جسته و هستی آنان به این سیستم وابسته بود.
از طرفی آنها جایگاهی نوپا داشتند و به منافع اجتماعی خود هنوز آگاه نبودند و نمی‌پنداشتند که روزی نیروهای ضد شهروندی و یا مذهبیون واپسگرا بتوانند ورق را برگردانند. موقعیتی که از آن شهرنشین‌ها سود می‌جستند، برایشان نه از راه مبارزه بلکه از راه رفرم از بالا مهیا شده بود. شهرنشینان نوپا هنوز زبان سیاسی خود را پیدا نکرده و به عبارتی هنوز شهروند نشده بودند که بخواهند خود را از گروه‌های پیش‌شهروندی جدا ساخته و در آستانه انقلاب همچون یک نیروی سیاسی در مقابل نیروهای ارتجاعی قرار گیرند.
تنها زنان بودند که در آغاز انقلاب برای حقوق خود، در برابر حجاب اجباری برخاسته و به خیابان آمدند. تظاهرات آن‌ها به سختی از طرف گروه‌های ضربتی روحانیت تندرو سرکوب شد. نیروهای چپ که هم صدا با روند انقلاب شده بودند در مقابل خواست این زنان قرار گرفتند و آن‌ها را طرفدارن بختیار و به عبارتی «طاغوتی‌ها» می‌خواندند. آنها بر این باور بودند که مبارزه ضد استکباری و ضد امپریالیستی از هر چیز دیگری مهم‌تر است. این نشان می‌دهد که مخالفت نیروهای چپ با محمدرضا شاه نه از خیزگاه شهروندی بلکه از جایگاه پیش شهروندی انجام می‌شد و با همین نوع باورهای ضد غربی در برابر سیاست‌های رشد اقتصادی واجتماعی محمدرضا شاه قرارمی‌گرفتند.
همان کسانی که از نبود آزادی بیان در دوره محمدرضا شاه خرده می‌گرفتند، در اوایل انقلاب از بسته شدن روزنامه آیندگان حمایت می‌کردند. در این رابطه بد نیست به روزنامه «مردم» حزب توده در آن سال‌ها مراجعه کنیم. بعضی از جریانهای دیگر چپ نیز به مرور زمان به نظریات و تفکرات حزب توده پیوستند و ازحکومت پشتیبانی می‌کردند. بسیاری از جریانهای سیاسی آن دوره که از خمینی پشتیبانی می‌کردند امروز بعد از چهل و پنج سال به اسم دفاع از اصلاحات به حفظ نظام اسلامی یاری می‌رسانند.
بسیاری از روشنفکرانی که با انقلاب ۵۷ همراه شدند، هم از نظر خیزگاه اجتماعی و هم دیدگاه سیاسی از نواندیشان مشروطه و دوران رضا شاه متفاوت بودند. از نظر خیزگاه اجتماعی بیشتر آنها فرزندان اقشاری بودند که در پروسه تحول جایگاه خود را از دست داده و یا در جایگاه بدست آمده، نو پا بودند. در سال‌های آخر حکومت محمدرضا شاه فرهنگ تهیدستی شهرها را درنورد و به گفتمان غالب روشنفکری آن دوره تبدیل شد این گذشته از مقالات سیاسی در داستان‌نویسی، شعر و سینما به روشنی نشان‌دادنی است. شهروندان دیگر هم به مرور زمان یا به آن‌ها پیوستند و یا تماشاگر شدند و یا به خارج گریختند.

علت عدم همکاری اپوزیسیون امروز چه می‌باشد؟

امروز بعد از چهل و پنج سال جریان‌های سیاسی هنوز در آستانه انقلاب پنجاه و هفت به سر می‌برند و به نوعی در آن دوران منجمد شده‌اند. مبارزات امروز بیشتر برای اهدافی آرمانی مانند دمکراسی و حقوق بشر است که تقریبا همه جریان‌های سیاسی بر سر آن توافق دارند. این اهداف از جایی که آرمانی و هیچ پیوندی با مبارزات واقعی مردم ندارند، نمی‌توانند نیروهای سیاسی را به هم نزدیک سازنند و یا نیروهای سیاسی نمی‌توانند با طرح این اهداف خود را از یکدیگر متمایز سازند. هویت سیاسی گروهای سیاسی به همین دلیل یا به وسیله تعلقات ایدولوژیکی و یا پیوندشان با مبارزات پیش از انقلاب پنجاه و هفت تعریف می‌شود. از این جهت مخالفت چپ‌ها و بسیاری از جمهوری‌خواهان با خانواده پهلوی و نظام پادشاهی شکل حیاتی بخود گرفته است. از این نظر اتحاد و همکاری بین نیروهای سیاسی متعلق به بخشی از جمهوری‌خواهان و چپ مارکسیستی با پادشاهی‌خواهان و شاهزاده رضا پهلوی بسیار دشوار و حتی غیرممکن است. آن‌ها حاضر هستند این نظام بماند تا اینکه نظام پادشاهی به ایران برگردد. آنها همان‌طور مانند پیش از پنجاه و هفت در یک جبهه قرار دارند.
در حقیقت این امر نشان می‌دهد که پس از ۴۵ سال هنوز در تفکرات سیاسی مخالفین محمدرضا شاه تحول اساسی رخ نداده است. آنها همه در آستانه سال‌های ۵۷ منجمد شده‌اند و به همین خاطر نمی‌توانند پیوندی با مبارزات شهروندی در امروز بزنند و مبارزات آنها تنها به ستیز با خاندان پهلوی کاسته شده است. و هیچ برنامه‌ی مشخصی برای ساخت ایران آینده ندارند و فقط خود را با مفاهیمی کلی مثل جمهوری، دمکراسی و حقوق بشر تعریف می‌کنند و راه و حل جدی هم برای رسیدن به این اهداف ارائه نمی‌دهند. البته باید گفت که در آن سوی دیگر هم بخشی از پادشاهی‌خواهان هستند که تنها خواب دوران طلایی پیش از انقلاب ۵۷ را می‌بینند و می‌خواهند به آن دوران برگردند به عبارتی آنها هم در دوران پیش منجمد شده‌‌اند. آنها تفاوت‌های بین گروه‌های شهرنشین امروزی با شهرنشین‌های آستانه انقلاب را نمی‌بینند و همچنین امکانات ارتباطی که از راه دنیای مجازی و تکنولوژی نو مهیا شده را دستکم می‌گیرند. آنها غافل هستند که در آینده پادشاهی مشروطه در ایران یک پادشاهی مدرن خواهد بود که خود را از شکل پادشاهی در پیش متفاوت خواهد کرد. این امر برای خود شاهزاده رضا پهلوی روشن است او بارها گفته است که به دنبال احیای دوران پدر و یا پدربزرگش نیست. و انتخاب شکل حکومت را هم به عهده مردم ایران در یک رفراندم عادلانه می‌گذارد. او بر این تأکید کرده که پیش از تصمیم‌گیری مردم، اظهار نظر در مورد شکل نظام آینده نخواهد کرد.
پیدا نشدن تفکرات سیاسی نو تنها به دلیل بسته بودن فضای سیاسی نبوده و نیست. بخصوص امروزه که امکانات گسترده تبادلات اطلاعاتی مهیا شده است. بیشتر به آن دلیل است که خانه‌تکانی در تفکرات کهنه انجام نشده است. دعواهای بی‌انتها بر سر شکل نظام آینده نمی‌تواند افراد و نیروهای سیاسی را به یک سیاست مدرن نزدیک کند. شهروندان به همین دلیل است که پیوندی با جریان‌های سیاسی موجود ندارند. جوانان و بسیاری از مردم امید به شاهزاده رضا پهلوی دارند و فکر می‌کنند که تنها او می‌تواند این مرحله بحرانی را هدایت کند. مبارزات شهروندی در آینده زمینه بوجود آمدن سازمان‌ها و احزاب دمکراتیک را مهیا خواهد ساخت. با نگاهی واقعی به جریان‌های سیاسی موجود می‌توان به آن رسید که راه گذر به یک شرایط سیاسی و اقتصادی باز در آینده تنها به رهبری شاهزاده رضا پهلوی ممکن است.
جمهوری‌خواهان و نیروهای چپ هم بهتر است به جای ستیز با شاهزاده رضا پهلوی، نظریات خود برای آینده ایران و شکل حکومت مطلوبشان را در اختیار مردم بگذارند. و توضیح دهند که چرا شکل جمهوری را برای ایران آینده مناسب‌تر از پادشاهی مشروطه می‌دانند. آن‌ها باید مشخص کنند که نظام جمهوری که مد نظر آن‌ها است کدام جمهوری است و چه ضمانتی است که جمهوری مورد نظر آن‌ها بتواند بهتر از یک نظام مشروطه پادشاهی به روند دمکراسی در ایران یاری رساند. از آن‌ها باید پرسید حالا چرا یک نظام پادشاهی مشروطه با پشتوانه تاریخی و پیوند با مبارزات امروز مردم و داشتن تجربه‌ای روشن در گذشته برای تجدد و مدرنیسم نمی‌تواند برای رسیدن به دمکراسی یاری رساند؟ جمهوری‌خواهان باید برای عموم مردم روشن سازند، ‌ بر پایه چه تجربه‌ی تاریخی از جمهوری در ایران و با تکیه به کدام نیروهای سیاسی امروز در صحنه سیاسی می‌خواهند به جمهوری مطلوب و مورد نظر خود برسند. این پرسشی است که باید به آن هر چه زودتر، به جای دعواهای بی‌انتها با پادشاهی‌خواهان و ستیز با شاهزاده رضا پهلوی پاسخ دهند.

ایده رازی
*



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy