جناب شاهین آریا!
تبریک صمیمانه به شما و همراهانتان بابت تأسیس حزب مشروطه نوین!
نوشتهها و مواضع شما مرا به یاد دوران جوانی و تلاشهای بیوقفه خودمان برای ایجاد یک حزب چپ ملی و مستقل میاندازد؛ تلاشی که نزدیک به چهل سال پیش، با امید شکستن انحصار فکری و عبور از وابستگیهای ایدئولوژیک آغاز شد اما در نهایت، در برابر انسداد فکری و چیرگی نسل ۵۷ ناکام ماند.
در آن سالها، پس از جدایی از حزب توده و نقد وابستگی آن به شوروی، با تمام توان کوشیدیم گفتمانی ملی و سوسیالدموکرات شکل دهیم. در این مسیر، با طیف وسیعی از شخصیتها و گروههای سیاسی، از تیمسار مدنی و بنیصدر گرفته تا بختیار و داریوش همایون و از راه کارگر گرفته تا فداییان، به گفتگو پرداختیم. وابستگی فکری چپ به آموزههای لنینیستی و مقاومت سرسختانه در برابر هرگونه تغییر، این تلاشها را به بنبست کشاند. ما جسورانه لنینیسم را نقد کردیم و کوشیدیم مارکس را نه بهعنوان یک مرجع ایدئولوژیک، بلکه صرفاً در جایگاه یک متفکر ببینیم. اما همین نگاه تازه، ما را به انزوا برد.
این تجربه به ما نشان داد که شکستن تابوهای سیاسی در ایران، همیشه هزینهبر و زمانبر است. بعدها، با داشتن تجربه تشکیلاتی عمیق، تلاش کردیم یک جریان جمهوریخواه مستقل را شکل دهیم و در این راستا، نشستهای مهمی همچون نشست جنجالی جمهوری خواهان در برلین را، با حمایت وزارت خارجه آلمان، برگذار کردیم. بااینحال، این جریانات نیز در دام نسل ۵۷ و تفکرات فرسوده گرفتار ماندند.
امروز که شما و حزب مشروطه نوین گامی تازه برداشتهاید، پرسش اصلی این است:
آیا میتوان با چهرههایی که تفکر ۵۷ را نمایندگی میکنند و با ساختارهای فکری گذشته خود، یک گفتمان ملی و سراسری بنا کرد یا بار دیگر درگیر محفلگرایی و رقابتهای درونی خواهیم شد؟ ما نیز روزی با امید تغییر آغاز کردیم، اما در نهایت، شاهد بازیهای پشت پرده، جنگ قدرت و سهمیهبندیهای ساختگی بودیم که هر تلاشی را به انحراف کشاند.
تجربه نشان داده است که بدون عبور از وابستگیهای فکری و بدون حمایت از نهاد پادشاهی، بهعنوان تنها راهحل ملی و پایدار، تحولی بنیادین ممکن نیست. امروز، تنها شخصیت اصلی و محور هر تغییر جدی، شاهزاده رضا پهلوی است. اما متأسفانه، به نظر میرسد که او را در مسیری نادرست هدایت کردهاند و کمتر کسی جسارت بیان این حقیقت را دارد.
حزب شما آیا قادر خواهد بود از این دامها عبور کند؟ آیا جسارت شکستن تابوها و گفتن حقایق تلخ را دارد؟ یا همچون گذشته، نظارهگر تکرار سناریوی شکستخورده خواهیم بود؟
من، بهعنوان فردی که حقیقت را میجوید و ایران را دوست دارد، آنچه را میبینم، میگویم. علاقه من به شاهان پهلوی، پروژههای بزرگ آنان و خانواده پهلوی، تأثیری در نگاه سیاسیام ندارد. حتی در مواردی که شاهزاده رضا پهلوی آشکارا دچار اشتباه میشود؛ مانند انتقاد ناعادلانه از ساواک تحت تأثیر تبلیغات چپ! این را کسی میگوید که از فشار ساواک در آن دوران، بهخوبی آگاه است.
جناب آریا!
مبارزه سیاسی جدی و دفاع از پهلوی، نیازمند آسیبشناسی صریح و بیرحمانه از همان دوره نیز هست. نیروهای مسلح و امنیتی دوران شاه، توان مقابله با ده انقلاب اسلامی را داشتند و امپراتوری دروغ و توطئههای اسلامگرایان و دشمنان ایران را بهخوبی میشناختند. بااینحال، نباید از نظر دور داشت که مجموعه نظام پادشاهی، هواداران و مقامات لشکری و کشوری نیز، بیتردید در سرنوشت آن دوران سهم خود را داشتند. پادشاهیخواهان، تا به امروز، بدون تمرکز بر کاستیهای نظام پهلوی در توجه لازم به نقش مخرب مخالفان آنزمان، دچار خطای راهبردی شدهاند. امروز نمیتوان ضعفهای حکومت شاه را با نیکخواهی شخص شاه توجیه کرد و گفت:
"او نمیخواست تاج و تختش بر خون باشد. "
عدم پیشگیری از روند حوادثی که منجر به انقلاب ویرانگر ۵۷ شد، نه یک فضیلت، که عدم انجام وظیفه تاریخی یک نظام بود.
روابط بینالمللی آن دوران، باید با دقت بررسی شود؛ اشتباهات ویرانگر مسئولان امنیتی و نظامی باید تحلیل گردد و تصمیمات سیاسی شاه باید، با حفظ احترام، مورد نقد دقیق قرار گیرد. درسی که خامنهای از سقوط پهلوی گرفت، تبدیل به مهندسی منفی برای حفظ قدرت شد. قدرتی که بیتردید ایران را به سوی فروپاشی خواهد کشاند.
اما در همین دوران نکبتبار جمهوری اسلامی، ملت ایران آبدیده شده است. شعار:
"ایران که شاه نداره، حساب نداره"
بیانگر تکلیفی روشن است.
در شخصیت و قدرت بالقوه شاهزاده رضا پهلوی شکی نیست. در حقانیت مسیر پهلوی و در فلاکت تفکر ۵۷ نیز، هیچ تردیدی وجود ندارد. حکومت کنونی و چپ ضد پهلوی، چه آشکار و چه پنهان، در همدستی برای حفظ این نکبت شریکاند.
فراموش نکنید که عقده پهلوی هرگز درمان نخواهد شد. از سوی دیگر، شاهزاده و اندیشه پهلوی، در کانون توجه نیروهای امنیتی ایران و روسیه قرار دارند و لحظهای نباید در این باره کوچکترین تردیدی بخود راه داد. کل امپراتوری امنیتی، در نبردی همهجانبه با این تفکر است.
شاهزاده باید بهعنوان پادشاه وارد میدان شود. او باید بیدرنگ سازمانهای لازم را با ترکیبی از تجربه و جوانگرایی ایجاد کند. مدیریت بحرانهای اجتماعی و سیاسی باید روزانه انجام شود و آموزش سیاسی، باید با هیئتی متشکل از شخصیت هایی چابک، هفتگی و حتی روزانه ادامه یابد.
برگزاری پرسش و پاسخهای هدفمند، میتواند از سردرگمیها جلوگیری کرده و دست نیروهای سایبری را با پاسخهای روشن ببندد. تنها در این صورت است که مسیر بازگشت نهاد پادشاهی، بهدرستی پیش خواهد رفت.
مسئله امروز، فراتر از اختلافات سیاسی، تعیین تکلیف با گذشته و ساختن آیندهای است که در آن ملیگرایی و وفاداری به اندیشه پهلوی، تنها راهکار واقعی برای نجات ایران خواهد بود. آیا حزب مشروطه نوین، از این چالش تاریخی عبور خواهد کرد یا سرنوشتی مشابه جریانهای پیشین در انتظارش است؟
آینده، در گرو تصمیمات امروز شماست.
با احترام / بهروز فتحعلی