شرایط پیچیده و تحولات سیاسی پرسرعت در داخل و خارج، سفرهای سیاسی پرتنش و گاه خارج از عرف دیپلماتیک و... باعث شده که بازار گمانه زنی برای پیشبینی آینده داغ باشد.
آما آیا چنانکه برخی شرایط موجود را با لیبی و عراق مقایسه کنند، قرار است چنین سرنوشتهایی در انتظار ایران باشد؟
به نظر نگارنده شرایط و اتفاقات سیاسی یک کشور هرگز نمیتواند عینا در کشوری دیگر تکرار شوند، ایران که با روابط پیچیده و مولفههای پرشمار داخل و خارجش جای خود را دارد.
توجه به چنین شباهتهایی البته لازم است تا با در نظرگرفتنش به تحلیل هر چه دقیقتری از مولفههای کنونی ایران پرداخت.
اما به نظر میرسد برای داشتن یک تحلیل دقیقتر حرکت زلنسکی که او را بعد از آن برخورد عجیب و موهن در کاخ سفید وادار به بازگشت برای بستن قرارداد مواد معدنی با آمریکا و طبعا قبول شرایط ترامپ برای تسلیم در برابر روسیه نموده را باید همزمان با سفر لاوروف به ایران در نظر گرفت که خود متعاقب دیدار سرنوشتساز عربستان و آمریکا در ریاض بود. سفری که محتملا حامل پیام قرص و محکمی از طرف پوتین برای هسته قدرت است که جمهوری اسلامی را نیز در چنان نقطهای از تسلیم در برابر آمریکا و شرایطش میخواهد.
تمسخر نیروهای ارزشی ایران نسبت به رفتار تحقیرآمیز آمریکا با زلنسکی در حالیکه همان رفتار از طرف روسیه با ایران در حال انجام است را نیز باید طنز تلخ تاریخ و دیپلماسی دانست.
از طرفی هرچند ترامپ مدعی نوشتن نامهی مستقیم به ایران است، اما میشود حدس زد که روسیه از کارت بازی چرب و نرم ایران هرگز نخواهد گذشت و اجازه ارتباط مستقیم دو طرف را نخواهد داد و آن را برای کسب بیشترین امتیاز از آمریکا درمورد اوکراین و اروپا به تحقیرآمیزترین شکل، بازی و معامله خواهد کرد.
اساسا هم روسیه چرا باید در موضوع رابطه بین ایران و آمریکا به دنبال چیزی جز اهداف توسعهطلبانهاش در شرق اروپا باشد و به همین دلیل هم زمانیکه ایران واقعا فرصت مذاکره مستقیم با آمریکا را داشت روسیه با تمام توان و انرژی خود سعی کرد آن را به شکست و اهداف حداقلی برساند و یا در زمان جنگ اوکراین نیز ایران را با کشیدن پایش به مداخله، سپر بلای خود کرده، موجب تعمیق تنش بین ایران و غرب شد.
در مورد سرنوشت برجام نیز اگرچه ترامپ و خامنهای بودند که یکی میخواست آن را پاره کند و دیگری آتش بزند و در نهایت هم شکست خورد، اما این چیزی از نقش پوتین در پیشبرد این صحنه آرایی کم نمیکند.
چاشنیهای سفر لاوروف به ایران از جمله حذف ذلیلانه ظریف نماد مذاکره جمهوری اسلامی و استیضاح همتی هم از همین مساله حکایت دارد که روسیه میخواهد ایران را در رابطهای کاملا از بالا به پایین و در کنترل کامل به میز مصالحه بکشاند.
از سویی عدم پذیرش احتمالی ایران نیز میتواند به چراغ سبزی به اسرائیل از طرف روسیه بینجامد تا تاسیسات اتمی و موشکی ایران را نابود کند و مقاماتش را هدف قرار دهد.
شاید باید منتظر اتفاقات جدید و غریب و نقطه عطفهای تاریخی در آینده نزدیک باشیم ولی میتوان حدس زد مصالحه با آمریکا در چنین شرایطی که ایران تنها کارتی در دست روسیه است هرگز به نفع مردم ایران و منافع آنان نخواهد بود.
شق دیگر ماجرا و حمله احتمالی اسرائیل به ایران نیز هرچند به جمهوری اسلامی ضربه خواهد زد اما باز هم دست نظام را برای سرکوب داخلی حداکثری باز میکند، چنانکه ما تجربه جنگ هشت ساله را داریم که حکومت توانست در گرماگرم آن به سرکوب خونین مردم و بستن کامل فضای سیاسی بپردازد.
چنین معاملهای، اگر سربگیرد که خود وجود خامنهای زنده - و سرسختی متوهمانه او که تمام فرصتهای یک معادله برد برد با غرب را یک به یک به باد داد تا کار به چنین حقارتی بکشد- علامت سوالی برای تحقق آن است، در نهایت باعث خواهد شد جمهوری اسلامی با دادن بیشترین امتیازات به آمریکا که تخریب تاسیسات اتمی و موشکی و قطع کامل بازوهای نیابتی شامل آن است، مجوز مشروط تداوم بقا، محدود کردن بیش از پیش فضای سیاسی، تشدید اختناق و سرکوب هرچه بیشتر مردم را بگیرد.
بنابراین تنها فرصت مردم ایران برای تحقق یک گذار دمکراتیک مبارزات مدنی خشونت پرهیز خودشان هستند و فشارهای خارجی آنهم به طور دیپلماتیک -نه اقداماتی چون تحریم اقتصادی که فقط به مردم عادی آسیب میزند- تنها میتوانند در مواردی تسهیلگر این حرکت مردمی همگانی باشد.
به نظر نگارنده بسیار غریب میرسد که مسائل حقوق بشری ایران برای ترامپ یا آمریکا جایی در معاملهی بزرگش با ایران داشته باشد.
ترامپ بیش از هر چیز ایرانی به زانو درآمده را در یک مصاحبه مطبوعاتی رویایی تصور میکند که در آن با شوخیهای بیمزهای که همه اجبارا به آن میخندند، به جهان اعلام کند، کاری که هیچیک از رئیسجمهورهای آمریکا قادر به انجامش نبودهاند را "من" عملی کردهام و در آن زمان وضع مردم ایران از نظر دمکراسی و آزادی آخرین چیزی است که از ذهنش میگذرد.