ویژه خبرنامه گویا
نامه رییسجمهور آمریکا به خامنهای و پیشنهاد گفتوگو به شکلی روشن بر دو پایه استوار است: یا تسلیم کامل حکومت اسلامی و دستبرداشتن از تلاش برای رسیدن به بمب هستهای و انجام جنایت و شرارت و آتش افروزی در هرجا که توانسته است و یا جنگ و مرگ و فروپاشی.
این نامه، خامنهای بیمار و متوهم را در تنگنای شگفتی گرفتار کرده است و اینک کوشش دارد از آخرین تیرهای ترکش خود بهره گرفته و با قربانیکردن مهره سوختهای چون رفیقدوست شاید راه به جایی ببرد و از این تنگنایِ مرگ جان بدر ببرد.
نشاندن تبهکار محسن رفیقدوست در برابر دوربین
نشاندن محسن رفیقدوست نخستین وزیر پیشین سپاه در برابر دوربین و اعتراف او به سازماندهی آدمکشی و خرابکاری در بیرون از مرزهای ایران، یکی از این کوششها و دستوپا زدنهای حکومت است. این نگونبخت که درک و دانش درستی ندارد و با انقلاب یکباره از لاتِ میدان ترهبار به جاه و مقام و وزارت رسید (که ننگی در تاریخ ایران است)، نمیفهمد که با این اعتراف چگونه سندِ انکار ناپذیری در محکومیت خود و حکومت اسلامی به سازماندهی جنایت در اختیار دادگاه قرارداده و چگونه بازیچه دست خامنهای و فرزند تبهکار او مجتبا، که یکی از برنامهریزان پشتپرده جنایتها است، شده است تا به وسیله او به اروپا و آمریکا پیام تهدید به انجامِ همین جنایتکاریها را بدهند. این نگونبخت نمیداند که اگر سخنان او فردا خامنهای را در برابر پرسش و خطر بیشتر قراردهد بهسادگی میتواند سخنان او را انکار و او را به عنوان نیرویی "خودسر" عنوان کند، کاری که پیش از این برای نمونه در قتلهای زنجیرهای انجام داد و حتا یکی از مهرههای اصلی امنیتی و مورد اعتماد خود، سعید امامی، را نیز به آبخوردنی نابود کرد.
تکرار دانستهها
رفیقدوست در حقیقت سخن تازهای بیان نداشته است. جنایت از روزنخست در رگ و ریشه این حکومت بوده است و تا هنگامی که هست خواهد بود و همگان نیز از آن آگاه هستند. تنها هدف از قربانی کردن این مهره سوخته، پیام آشکار به اروپا و آمریکا برای دستزدن به جنایت و خرابکاری است تا شاید آمریکا و اروپا را بترسانند ولی از هول، هراس و نگرانی کشندهای که دارند دو اشتباه بزرگ کردهاند: همین اعتراف نگونبخت محسن رفیقدوست از سویی بهانه و زمینه برای حمله به ایران را مناسبتر و نیرومندتر میکند و ازسوی دیگر نشان میدهد که حکومت دچار سرگیجه شده و درک درستی از میزان شکستهای پیدرپی و ویرانگر خود در منطقه و بیآبرویی و بیاعتباری حتا در میان مزدوان عرب خود ندارد و هنوز امیدوار است که چون گذشته بتواند از این مزدوران و تبهکاران در منطقه و آدمکشان حرفهای گروهایِ مافیایی در بیرون از مرزها سود ببرد. توجه ندارد که درچند سال گذشته بسیاری از برنامههای ترور و خرابکاری در اروپا و آمریکا لو رفته و تبهکارانی نیز دستگیر و هماکنون در زندان هستند که همین روزها محاکمه سهتن از آنان که برای کشتن خبرنگار پُرتلاش مسیح علینژاد برنامهریزی کرده بودند، آغاز شده است.
ریاکاری حسین موسویان
خامخیالی این یکی، حسین موسویان که هنگام قتلها در رستوران میکونوس، سفیر ایران در آلمان بود را ببینید که گفته است از شنیدن سخنان رفیقدوست" مات، مبهوت و شوکه" شده است! یعنی میخواهد بگوید او که سفیر ایران در آلمان بوده است و هر کودکی امروز میداند در همه آدمکشیها، آدمرباییها، خرابکاریها و جاسوسیها یک پایگاه اصلی سفارتخانههای حکومت اسلامی بودهاند، او هیچ آگاهی نداشته است و اکنون که سخنان تبهکار رفیقدوست را که شنیده است از شگفتی اینکه در ناآگاهی سفیر چه حکومتی بوده است، دهانش باز مانده است! ولی آقای موسویان بداند که دست او نیز رو است. همه میدانند که او در بازگشت به ایران با برنامهریزی حکومت و در نما و برای فریب سادهدلان متهم شد به دادن اطلاع به بیگانگان و جاسوسی و به زندان رفت ولی بهزودی آزاد و با همین بهانه زندان رفتن به آمریکا رفت و در آنجا با چه حیلهای، که برمن آشکار نیست، توانست در دانشگاهی بهکار بپردازد و در سایه همین دانشگاه بتواند موذیانه برای حکومت اسلامی لابیگری کرده و به سودِ حکومت دروغ و ضدخبر منتشر کند.
خامنهای و اشتباههای بیشتر
نشاندن محسن رفیقدوست در برابر دوربین تنها یکی از اشتباههای خامنهای بود. هرروز که بگذرد تنگنای چهکنم، چهکنم خامنهای تبهکار، بیمار و متوهم را به اشتباههای بیشتری دچار خواهدکرد. دو روز از سخنان او در نفی مذاکره نگذشته است که سفیر ایران در سازمان ملل بیان داشته که اگر تحریمها برداشته شود، میتوانیم در باره برنامه هستهای مذاکره کنیم. روشن است که او بدون اجازه چنین سخنی نگفته است و این دودوزه بازی خامنهای است. فردا اگر سخن این سفیر بینتیجه بود خواهد گفت که او این سخنان را از سوی شخص خود گفته است نه از سوی من و حکومت! همین برخورد نیز ناشی از سرگیجه و هراس خامنهای است زیرا توجه نمیکند که دیگر در وضع اسفناک و سستی امروز حکومت اسلامی که نتیجه عمری جنایت و آتش افروزی در درون و بیرون از مرزهایِ ایران و خیانت خود به مردم ایران است، دیگر این او نیست که بتواند شرط و اما و اگر بگذارد. او چه تسلیم شود و چه جنگ را پذیرا شود راهی جز نابودی و فروپاشی در برابر خود نخواهد داشت چون بیزاری بیشترین شمار مردمِ ایران و خستگی مردم جهان از او و حکومت سیاه و خونریز او از اندازه بیرون است. آنچه برای من آشکار و روشن است و من بارها در نوشتهها به آن اشاره کردهام این است که او آمادگی دارد ایران در لهیب آتش جنگ بسوزد و خاکستر شود و حتا خود او و خانوادهاش نابود شوند ولی بهدستِ مردم گرفتار و به محاکمه کشیده نشوند. او واژگونه پروپاگانداهای مسخره کاسهلیسان پیرامونِ خود در باره دلیری و بیباکی او، آدمی بسیار ترسو و بُزدل است و نه تنها بدون گوریلهای نگهبان گام در جایی نمیگذارد که شهامت رویارویی با نتیجه سالها جنایت، غارت و خیانت خود به مردم ایران را ندارد. یابد دید آخرین تیرهایِ لرزان ترکش خامنهای چه نتیجهای برای او بهبار خواهد آورد.
کوروش گلنام
*