جناب خامنه ای چرا بنای آشتی با مردم را ندارید؟
چگونه می توانید در یک زمان در دو جبهه داخلی و خارجی بجنگید؟
ناصر دانشفر
در ابتدای سخن عرض میکنم که بنده نیز چون جناب خامنهای باور دارم که جنگ نمیشود و یا به بیان ایشان شرارتی از بیرون صورت نخواهد گرفت، چرا که ایشان چارهای جز نرمش قهرمانانه در حد المپیک ندارند و اکنون با خرج کردن تمامی داشتههای خود باید که با پادشاه جدید دنیا که زبانی جز زبان زور نمیشناسد، کنار بیایند.
این نیز معلوم است که نشستن بر سر میز مذاکره در شرایط ضعف و فتور چه تبعات فاجعهباری برای کشورمان خواهد داشت. خدا لعنت کند کسانی را که با تحلیلهای آبکی و غیر کارشناسانه کار دولت را به جایی رساندند که امروز نه از موضع قوت که در جایگاه بیقوتی ناچار به مصالحه گردد.
پس از نگاه نگارنده احتمال وقوع جنگ ناچیز است و لذا آنچه در پی میآید، تنها به دلیل ترس از اتفاقی میباشد که از نگاه منطقی رخدادی نامحتمل است. هرچند که تجربه نشان داده که در نظاممقدس گاه امر تقریباً محال هم جامهٔ عمل میپوشد.
آری در این نظام عاقلانه نیست که به یک موضوع ظاهراً ناممکن نپرداخت که هیچ کار آن به کار آدمیزاد نمیماند. حضرتآقا، بنده فرض میکنم که حضرتعالی در همین شرایط استیصال نیز بر سر حرف خود خواهید ایستاد و حتی به قیمت تحمیل جنگ بر این کشور بلازده از مواضع خود کوتاه نخواهید آمد. با این حساب آیا نباید پشت جبهه را محکم کنید و همهٔ هم و غم خود را مصروف یکدل نمودن مردم خود نمایید؟
اگر این وظیفهٔ عینی شما باشد که هست، چرا با بخش بزرگی از مردم خود اینگونه سخن میگویید که گویی نه تنها به پشتیبانی آنان نیاز ندارید که از طغیان این جمعیت ناراضی به هنگام یورش دشمن سراپا مسلح هراس ندارید؟
جناب خامنهای، از پدر خود بارها شنیدهام که مرحوم فلسفی در مسجد حاج سید عزیزالله خطاب به اعلیحضرت همایونی فرمودند: شاهنشاه باور کنید که به سرنیزه می توان تکیه کرد، اما روی سرنیزه نمیتوان نشست. با نوع بیانات شما در خطبههای نماز عید فطر، به نظر میرسد که شما جز با اتکاء به هستهٔ قدرت بنای حکومت ندارید و در روزگار جنگ نیز بنای آشتی با ملت را در سر نمیپرورانید. میدانیم که جنابعالی خود را اول بصیر دنیا میدانید و آگاهیم که نیت کردهاید که پاسخ خدا در روز عقبی را خود بدهید، اما برای ما بیبصیرتها تبیین کنید که چگونه میتوان در یک آن در دو جبههٔ داخلی و خارجی جنگید؟
ولیامر مسلمینجهان، ما بیتعارف خدمتتان عرض میکنیم که به قول استاد بادکوبهای همچنان دلمان با فتنهگران است و اصولاً به آنچه شما فتنهگری میخوانید، افتخار میکنیم. گیریم ما بر خطا باشیم و تا هماکنون نیز به اشتباه خود پی نبرده باشیم، آیا بر شما به عنوان مدیر مدبر این سامان نیست که در این شرایط دشوار تمهیداتی بیندیشید که ملت را یکپارچه کنید؟ آیا حکمت اقتضاء نمیکند که مردم بریده از نظام که طبق نتایج انتخابات پیشین ریاستجمهوری و به ویژه مجلس، اکثریت قاطع کشور میباشند را به راهبرد اتخاذ شده توسط جنابتان قانع بفرمایید؟
حضرتآقا یکی از بستگان نزدیک حقیر به پسرعموی خود گفتهاند که اگر فرمان ولایتامر این باشد که سر وی را ببرد، در انجام آن لحظهای درنگ نخواهد کرد. این را گفتم که بدانید ما خوب واقفیم که تعدادی از هموطنان داعشی ما همچنان از شما حمایت میکنند و اینان حاضرند که برای رضای خدا سر خلایق را گرداگرد ببرند، اما مگر میشود با این شیوه تا ابد ادامه داد؟ و به فرض که چنین باشد، آیا اینگونه حکومت کردن به جهت اخلاقی مجاز است؟ و گذشته از همهٔ اینها، آیا حاکمی را سراغ دارید که به هنگام هجوم دشمن خارجی، یک جبههٔ جنگ داخلی را هم برای خود ایجاد نماید؟
حضرتآقا، از کلام شما آشکار است که بنای به رسمیت شناختن حق اعتراض را ندارید و تکتک کنشگریهای منتقدانه را با برچسب فتنه ارزیابی مینمایید.
اکنون هم که با زبان تهدید با این جماعت سخن میگویید، با این حساب شما بگویید، با چه استدلالی بنای ورود به جنگ را دارید؟ سرداران شما در کشاکش جنگ به صف دشمن نگاه کنند و یا هراسان از خروش مردم به جان آمده در پشت جبهه باشند؟
البته که بندهٔ حقیر از هوش آنچنانی برخوردار نیست، اما به عنوان یک فرد با بهرهٔ هوشی متوسط، هر چه فکر میکنم، از چرایی مواضع شما سر در نمیآورم، خدا خود به خیر کند.