«غنیسازی صفر؟ رؤیای آمریکایی، کابوس جمهوری اسلامی»
حمید آصفی
در آسمان سیاست جهانی، آنچه بیش از همه دود میکند، واقعیت است، نه رؤیا. و اکنون، در سال ۲۰۲۵، در دور جدید مذاکرات هستهای، آمریکاییها رؤیای تازهای را دنبال میکنند: غنیسازی صفر برای ایران. اما این فقط یک مطالبه نیست، بلکه شلیک تیری است که یا در اتاقهای مذاکره به گل مینشیند یا در میدان، دودش بلند میشود.
مارکو روبیو، وزیر خارجه ایالات متحده، صریح و بیپرده اعلام کرده: هیچ سطحی از غنیسازی در ایران قابلقبول نیست. جملهای که اگر ده سال پیش گفته میشد، خیالپردازانه بهنظر میرسید، اما امروز به یک گسل واقعی در سیاست بینالملل بدل شده است.
اما این بار، معادله فقط بر سر سانتریفیوژ نیست. بازیگران میدان هم عوض شدهاند. ایران، دیگر صرفاً نظامی نیست که بر سر «حق» چانه بزند؛ نظامی است شکافخورده از درون، محاصرهشده از برون، و در میان، مردمی خاموش با آتشی در دل. آمریکا هم دیگر نمیخواهد هزینهی جنگ مستقیم را بپردازد. همه خواهان توافقاند، اما هیچکس حاضر به عقبنشینی نیست. همینجاست که معادله، به معمایی بیرحم تبدیل میشود.
چالش امروز، دیگر صرفاً فنی نیست؛ عمیقاً سیاسی و حیثیتی است. آمریکا میگوید: غنیسازی صفر. ایران پاسخ میدهد: این خط قرمز ماست.
در چنین بنبستی، دو سناریو محتمل است:
۱. امتیاز بزرگ در برابر غنیسازی صفر: آمریکا باید در ازای توقف کامل غنیسازی، تمام تحریمها را بردارد؛ از تحریمهای اولیه تا ثانویه، از مالی و بانکی تا نفتی و فردی. این یعنی نه فقط توقف فشار، بلکه بازگشت به نقطهی صفر تحریمها. اگر این سناریو عملی شود، دستاوردی استراتژیک برای واشنگتن و پیروزی اقتصادی - ولو با طعم عقبنشینی - برای تهران خواهد بود. اما آیا دولت ترامپ به چنین بخششی تن میدهد؟ تردید جدی وجود دارد.
۲. فریز موقت به سبک «برجام ۲»: واقعگرایانهترین گزینه، توافقی موقت است. ایران برای چند سال غنیسازی را «فریز» کند: نه تولید، نه انباشت.
اورانیوم ۶۰ درصدی یا به خارج منتقل شود یا تحت نظارت آژانس پلمب گردد. ایران پروتکل الحاقی را بپذیرد و در عوض، بخشی از تحریمها تعلیق شود. این سناریو نه آمریکا را به رؤیایش میرساند و نه ایران را به زانو درمیآورد، اما هر دو را از لبهی پرتگاه دور میکند.
در این طرح، پس از پایان دورهی انجماد، ایران میتواند با بازگشت به سقف ۳.۶۷ درصد، بار دیگر در چارچوب بینالمللی فعالیت کند. همزمان، نظارتها افزایش مییابد و فاصلهی ایران با توان ساخت سلاح هستهای به صفر میرسد. وعدهی ترامپ درباره «ایران بدون سلاح هستهای» در همین سناریو محقق میشود، بدون آنکه حتی یک بمب منفجر شود.
پشتصحنهی مذاکرات، در مکالمات پنهانی و خطوط فرعی، یک محور بیش از پیش برجسته شده است: جمهوری اسلامی نباید پتانسیل تهدید اسرائیل را داشته باشد.
موضوع فقط اورانیوم نیست. موضوع، موشک است. موشکهایی با برد دوهزار کیلومتر، با دقت نقطهزن، و با قابلیت حمل پیامهای سیاسی. آمریکا معتقد است صرفاً غنیسازی کافی نیست؛ تهدید علیه اسرائیل نیز باید منتفی شود. حتی پوتین هم در تماس با ترامپ این نکته را تأیید کرده است.
ایران چه خواهد کرد؟ بخشی از تهدید، با تعطیلی موقت غنیسازی و خروج اورانیوم ۶۰ درصد خنثی میشود. اما برنامهی موشکی، خط قرمزی است که جمهوری اسلامی هرگز بهسادگی بر سر آن معامله نمیکند. پذیرش آن، به معنای شکستن ستون فقرات بازدارندگی است.
در این نقطه، شاید تنها راه باقیمانده، گرفتن تضمینهای رسمی باشد: تضمینهایی برای توقف حمایت از گروههای عملیاتی علیه اسرائیل، ترک تخاصم بیآنکه لزوماً به شناسایی رسمی این کشور تن دهد، یا حتی بازنگری در نگاه منطقهای با الهام از طرح دو دولتی عربستان.
اما مشکل اصلی، همچنان در تهران باقی است: فقدان یک موتور تصمیمگیری سریع. جایی که باید در یک شب تصمیم گرفته شود، فرآیند تصمیمسازی ممکن است ماهها بهطول بینجامد. اگر هیئت آمریکایی مستقیماً به تهران بیاید، نهتنها سرعت تصمیمگیری بیشتر میشود، بلکه امکان هماهنگی مستقیم با مقامات عالی نیز فراهم میشود؛ بینیاز از بازگشت هیئت ایرانی برای گرفتن تأیید.
اگر توافقی حاصل نشود، احتمالاً نهفقط تحریم، بلکه خرابکاری، جنگ سایبری، ترورهای هدفمند و حتی برخورد نظامی محدود در راه خواهد بود.
اگر آمریکا غنیسازی صفر میخواهد، باید در برابرش امتیاز صد بدهد؛ نه صد دلار، که صد تصمیم راهبردی برای بازگرداندن ایران به نظم جهانی. و اگر ایران میخواهد در میدان باقی بماند، باید بداند غرور هستهای را نمیتوان در بانک ملی ذخیره کرد.