در کوچه و خیابان، در دل خانوادهها و در فضای مجازی، پژواک یک خواسته مشترک به گوش میرسد: تغییر. مردم ایران، خسته از دههها سرکوب، ناکارآمدی و فساد، به آستانه تحمل خود رسیدهاند. نارضایتی گسترده، نه تنها یک نشانه اعتراضی است، بلکه علامتی از آمادگی برای دگرگونی عمیق و بنیادین است. در چنین شرایطی، پرسش مهم این است: آینده سیاسی ایران به کدام سو خواهد رفت؟ و چه کسی میتواند سکان این تحول تاریخی را بهدست گیرد؟
ضرورت یک رهبر بیطرف، ملیگرا و نوگرا
تجربه نشان داده که مردم ایران دیگر به چهرههای قدیمی و وابسته به جریانات سیاسی پیشین اعتماد ندارند. آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز است، ظهور رهبری نوین با ویژگیهایی متفاوت است: فردی بیطرف و ملیگرا، جوان و با تحصیلات عالی، آگاه به فرهنگ و پیچیدگیهای سیاسی ایران، اما فاقد سابقه وابستگی حزبی یا عملکرد سیاسی آلوده. چنین رهبری میتواند پلی میان گذشته زخمی و آیندهای امیدوارکننده باشد.
چرا چهرههای کنونی کافی نیستند؟
برخی چهرههای شناختهشده نظیر دکتر محمد قوچانی، دکتر احمد زیدآبادی و دکتر مصطفی تاجزاده، اگرچه دارای دانش و سابقهاند، اما یا وابستگی به جریانات سیاسی سابق دارند یا نزد مردم از مشروعیت کافی برخوردار نیستند. از سوی دیگر، رضا پهلوی، اگر بتواند بهروشنی موضع خود را در قبال یک نظام پادشاهی نمادین و جمهوری پارلمانی مشخص کند و از تأثیرات اطرافیان دوری گزیند، میتواند به عنوان یک نماد وحدت ملی ایفای نقش کند به عنوان واسطهای برای گذار به دموکراسی
مانع بزرگ: اپوزیسیونی متفرق، آلوده و فاقد اعتماد عمومی
یکی از اصلیترین دلایل طولانیشدن روند تحول در ایران، ضعف ساختاری و اخلاقی بسیاری از گروههای مخالف حکومت است. خودمحوری، منافع شخصی، و ناتوانی در همگرایی موجب شده که این گروهها نتوانند اعتماد عمومی را جلب کنند یا به یک برنامه عمل مشترک برسند. متأسفانه سالها حکومت جمهوری اسلامی تأثیرات عمیقی بر منش و رفتار اجتماعی گذاشته و جامعهای گرفتار منفعتطلبی، فرصتطلبی و بیاعتمادی را پدید آورده است. روحیه خدمت، ایثار و تفکر ملی جای خود را به خودخواهی و سودجویی داده است.
اپوزیسیون خارج از کشور نیز از این قاعده مستثنا نیست. بسیاری از فعالان سیاسی خارج از کشور بیش از آنکه دغدغه آزادی ایران را داشته باشند، در پی قدرت، موقعیت و منافع شخصیاند. در این میان، عوامل جمهوری اسلامی نیز با نفوذ در اپوزیسیون و رسانههای خارج از کشور، با چهرههایی فریبنده، نقش مخرب خود را ایفا کرده و تلاش میکنند جریانهای انقلابی را از درون تضعیف و منحرف کنند. تلویزیونهای ماهوارهای، احزاب مقیم خارج و برخی نهادهای به ظاهر مدنی، سالهاست که میزبان چنین نفوذی هستند
تنها راه: رهبری کاملاً جدید و مستقل
در چنین فضایی، تنها امید واقعی مردم به ظهور رهبری کاملاً جدید، مستقل و مردمی است رهبری که هیچگونه وابستگی به ساختارهای پوسیده سیاسی پیشین نداشته باشد و بتواند اعتماد عمومی را، با صداقت، شجاعت و خدمتمحوری، جلب کند. این فرد یا گروه، باید فراتر از بازیهای سیاسی، خود را وقف آزادی، عدالت و آینده نسلهای بعد کند
نظام آینده: بازگشت به خرد مشروطهخواهی
برای جلوگیری از بازتولید دیکتاتوری و تضمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، پیشنهاد بازگشت به ساختاری مدرن و در عین حال برگرفته از تجربه تاریخی ایران ضروری است: یک نظام جمهوری پارلمانی با پادشاهی نمادین و قانون اساسی مشروطه. در چنین ساختاری، قدرت از طریق رأی مردم توزیع میشود و نهادهای نظارتی مستقل مانع تمرکز قدرت خواهند بود.
سخن آخر: لحظه تصمیمگیری نزدیک است
انقلاب، اگرچه واژهای سنگین و پرهزینه است، اما در شرایطی که امیدهای اصلاح از میان رفته، به تنها گزینه پیشرو بدل شده است. آنچه این گذار را ممکن میسازد، اعتماد مردم به یک چهره یا مجموعهای از چهرههای قابل اتکا و بیطرف است. اگر چنین اعتمادی شکل گیرد، آیندهای آزادتر، عادلانهتر و انسانیتر برای ایران دور از دسترس نخواهد بود
تحقق این گذار، برخلاف تصور بسیاری، نهتنها امکانپذیر بلکه بسیار نزدیک است. شرایط جامعه، فشارهای داخلی و خارجی، و فروپاشی مشروعیت حکومت، ایران را به نقطه جوش رسانده است. اگر در این لحظه حساس تاریخی اقدام جدی و سریع صورت نگیرد، فرصت طلایی پیشرو ممکن است از دست برود و کشور در گرداب هرجومرج و سرکوب دوباره گرفتار شود. تاریخ منتظر نمیماند. لحظه تصمیمگیری فرا رسیده است و مردم ایران مستحق آیندهای هستند که سالها برای آن ایستادگی کردهاند.
مهناز علائی

از مستر المپیا تا منبر حکومتی، پارسا زندی

پینوکیوهای سیاسی، کاوه اردلان