زن، زندگی، آزادی... اما نه در فریمان، نه در در تالش و اهواز، نه در ایران
شامگاه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، صدای زنی دیگر برای همیشه خاموش شد.
هانیه بهبودی پورامغان، قهرمان جوان مچاندازی، زنی که با وجود محدودیتهای سنتی، فقر، و فشارهای خانوادگی، تلاش کرد «زندگی» کند، به دست همسرش ، پسرخالهاش با خشونتی هولناک کشته شد. این فقط یک قتل خانوادگی نبود، این صدایی دیگر از حلقه بیپایان خشونت علیه زنانیست که در ایران میخواهند باشند، نفس بکشند، رشد کنند و اما جامعه و نظام سیاسی-قانونی، نفسشان را میبرد.
داستانی تکراری با پایانی خونین
هانیه تنها ۲۴ سال داشت. مادر یک دختر چهار ساله بود، دانشجوی تربیت بدنی، قهرمان مچاندازی زنان و زنی که میخواست مربی شود و به دیگران قدرت بدهد. اما همسرش، که زمانی اجازه تحصیل را به او داده بود، نتوانست پیشرفت او را تحمل کند. در اعترافاتش گفته: «وقتی دیدم عکسش را از مسابقه در استوری گذاشته و بنر قهرمانیاش را روی در و دیوار شهر نصب کردهاند، آتش گرفتم. چاقو برداشتم، مچ دستهایش را بریدم و گفتم ببینم حالا چطور میخواهی مچ بیندازی.»
این فقط یک قتل نیست، این شکنجه هویتییست. مردی که نتوانست قوی بودن زن را بپذیرد، نه تنها جانش را گرفت، بلکه نماد قدرتش ، دستانش را برید. درست مانند جامعهای که هر بار زنی بخواهد برخلاف عرفهای پوسیده قدمی بردارد، چاقویی میتراشد و از تنش میزند.
خشونت خانگی؛ زخمی که قانون مرهمش نیست
در ایران، هیچ قانون جامع و مستقلی برای مقابله با خشونت خانگی وجود ندارد. زنانی که در معرض خطرند، اگر به خانه امنی پناه ببرند، برچسب فراری یا فاسد میخورند. اگر به خانه بازگردند، درِ خانه برایشان به قتلگاه بدل میشود. هانیه بارها از خشونت همسرش رنج برده بود. خانوادهاش اما، مانند هزاران خانواده دیگر در شهرهای کوچک و سنتی، از او خواستند «تحمل کند، به خاطر بچه، به خاطر آبرو.»
و او هشدار داد. گفت: «اگر برگردم، جنازهام بیرون میآید.» و هیچکس نشنید. چون گوشها مدتهاست با عادی شدن خشونت کر شدهاند.
مردسالاری، پشت پرده خشونت رسمی و عرفی
جامعهای که مردان را فرمانروا و زنان را تابع تربیت میکند، چه انتظاری از نتیجه دارد؟ وقتی قانون به مرد اجازه میدهد «ناموسش» را بکشد و از مجازات سنگین فرار کند، وقتی یک مرد سر همسرش را میبرد و با افتخار در خیابان میچرخاند و نهاد عدالت از او محافظت میکند، یعنی خشونت قانونیست.
در چنین سیستمی، زن بودن جرم است. و هر زنی که بخواهد از این جرم فرار کند با تحصیل، با شغل، با ورزش، با زندگی باید هزینهاش را با جان بپردازد.
فقر و بحران اقتصادی، بنزینی بر آتش خشونت
خشونت تنها فرهنگی نیست، در بسیاری از موارد، سیاسی و اقتصادیست. در کشوری که نرخ بیکاری بالاست، درآمدها زیر خط فقرند، حمایت اجتماعی صفر است و آیندهای قابل تصور نیست، فشار روانی و اقتصادی به خشونت خانگی دامن میزند.
همین چند روز پیش، الهه حسینزاده، زنی دیگر، در زیر فشار فقر و فقدان حمایتهای اجتماعی جان داد. چرخه خشونت علیه زنان، از خانه تا جامعه، از سنت تا دولت، یک سازو کار منظم است که زیرساختش را حکومتی نابرابر، مردسالار، و بحران زا فراهم کرده است.
چه کسی مسئول است؟
- حکومتی که قانون حمایت از زنان در برابر خشونت را تصویب نمیکند.
- مجلسی که زن را به چشم «دارایی مرد» میبیند، نه یک انسان مستقل.
- دستگاه قضاییای که در برابر جنایتهایی چون قتلهای ناموسی یا زنکشی، سکوت میکند یا مجرم را میبخشد.
- آموزش و پرورشی که مرد را قوی و زن را مطیع تربیت میکند.
- خانوادههایی که «آبرو» را از جان دخترشان بیشتر دوست دارند.
- و رسانههایی که قربانی را مقصر جلوه میدهند و خشونت را «اختلاف خانوادگی» مینامند.
راه نجات کجاست؟
- تصویب و اجرای قانون حمایت از زنان در برابر خشونت خانگی
- حمایتهای روانی، حقوقی و اقتصادی از زنانی که در معرض خطر هستند
- تغییر فرهنگ از طریق آموزش در مدارس و رسانهها
- ایجاد خانههای امن و نهادهای حمایتی غیردولتی
- شنیدن فریاد زنانی که دیگر تاب ندارند و اگر نشنویم، نوبت بعدی یکی از ماست
نتیجه گیری :
"زن، زندگی، آزادی" شعاری بود که دنیا را لرزاند، اما در فریمان ، اهواز، و تالش ، در تهران و سنندج ، زنان هنوز برای ابتدایی ترین حقشان ، زنده ماندن، میجنگند.
هانیه بهبودی فقط یک قهرمان ورزشی نبود، قهرمان ایستادگی در برابر کلیشهها بود. اما صدایش خاموش شد، چون جامعهاش هنوز گوش شنوا ندارد.
تا زمانی که زن کشی «حادثه» خوانده شود، تا وقتی قاتلان با توجیهات سنتی بخشیده شوند، تا وقتی زنها فریاد بزنند و کسی نشنود، این چرخه خشونت ادامه خواهد داشت.
و ما ، من و تو ، مسئولیم. اگر نایستیم، اگر ننویسیم، اگر اعتراض نکنیم، شریکیم.
پارسا زندی ( مشاور حقوقی )