سروش سرخوش - ویژه خبرنامه گویا
پیش گفتار : کالبدشکافی یک مرگ تدریجی
چگونه دولتها از درون میمیرند؟ این فرآیند اغلب نه با یک کودتای پر سر و صدا، که در سکوت و با هجوم یک نیروی درونی رخ میدهد که ساختار حاکمیت را از داخل تغذیه و تخریب میکند تا تنها پوستهای توخالی از آن باقی بماند. این نوشتار، برای توضیح این پدیدهی جهانشمول، «نظریهی دولت موریانه» را ارائه میدهد؛ فرآیندی که در آن، یک «کارتل امنیتی-اقتصادی»، دولت رسمی و میزبان خود را به تدریج میبلعد و آن را به یک ابزار بیاراده برای تحقق منافع خود تبدیل میکند.
آناتومی «کارتل موریانه» (یک مدل نظری)
یک «کارتل موریانه»، یک نهاد امنیتی است که از طریق یک «چرخهی همافزایی» بسته، دولت میزبان خود را از درون تغذیه و تخریب میکند. این چرخه دارای چهار رکن است: یک بازوی اقتصادی که استقلال مالی کامل را از بودجهی دولتی تضمین میکند؛ یک بازوی امنیتی-منطقهای که با نفوذ در خارج از مرزها، فرصتهای اقتصادی جدید برای بازوی اقتصادی خلق میکند؛ یک دستگاه اطلاعاتی داخلی که از کارتل در برابر رقبا، افشاگری و هرگونه نظارت محافظت میکند؛ و یک ماشین تبلیغاتی که برای تمام این فعالیتها، مشروعیت ایدئولوژیک میسازد.
فرآیند «توخالی شدن» (مراحل سهگانهی فرگشت)
فرآیند تبدیل شدن یک نهاد امنیتی به یک کارتل موریانه، معمولاً در سه مرحلهی تاریخی رخ میدهد. مرحلهی اول، «مشروعیتیابی» است که در آن، نهاد امنیتی در خلال یک بحران ملی (مانند جنگ یا انقلاب) متولد شده و به جایگاه یک قهرمان و ناجی ملی دست مییابد. مرحلهی دوم، «نفوذ اقتصادی» است که معمولاً در دوران بازسازی پس از بحران، با توجیه «مشارکت در سازندگی» آغاز شده و به تدریج به بلعیدن سیستماتیک اقتصاد منجر میشود. و مرحلهی سوم، «سلطهی سیاسی» است که در آن، کارتل با تکمیل قدرت اقتصادی و اطلاعاتی خود، کنترل کامل اهرمهای راهبردی دولت را به دست گرفته و دولت رسمی را به یک کارگزار بیاختیار تبدیل میکند.
نمونههای تاریخی و معاصر؛ از پرایتورینها تا پاکستان
تاریخ، واجد نمونههایی است که در آن، یک نیروی نظامی یا امنیتی، به تدریج دولت میزبان خود را بلعیده است. گارد پرایتوری در روم باستان که با کنترل امنیت امپراتور، به بازیگر اصلی در عزل و نصب او تبدیل شد، یک نمونهی کلاسیک است. در دوران مدرن هم، میتوان به دو نمونهی برجسته اشاره کرد: ارتش مصر که کنترل بخش عظیمی از اقتصاد این کشور را در دست دارد و به عنوان یک دولت پنهان قدرتمند عمل میکند؛ و سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) و ارتش آن کشور که با در دست داشتن اهرمهای اقتصادی و تعریف سیاست خارجی و امنیتی، دولتهای رسمی و منتخب را به بازیگرانی حاشیهای تبدیل کردهاند.
مطالعهی موردی؛ سپاه پاسداران و دولت موریانهای ایران
شاید هیچکجا به اندازهی جمهوری اسلامی، «نظریهی دولت موریانه» به چنین شکل کامل، عریان و تکاملیافتهای تحقق نیافته باشد. سپاه پاسداران، به دلیل ترکیب منحصربهفرد «قدرت نظامی»، «امپراتوری اقتصادی» و «رسالت ایدئولوژیک»، تمام مراحل این فرآیند را با دقتی آزمایشگاهی طی کرده و به کاملترین نمونهی یک کارتل موریانه در تاریخ معاصر تبدیل شده است.
این کارتل که در کورهی جنگ هشتساله مشروعیت یافت (مرحله اول)، در دوران سازندگی اقتصاد را تسخیر کرد (مرحله دوم)، و با بحرانهای بعدی سلطهی سیاسی خود را تکمیل نمود (مرحله سوم)، اکنون تمام ارکان یک دولت موریانه را در خود دارد: درآمدهای اقتصادی قرارگاه خاتم، بودجهی مستقل نیروی قدس را تأمین میکند؛ نفوذ نیروی قدس در منطقه، قراردادهای انحصاری را برای قرارگاه خاتم به ارمغان میآورد؛ سازمان اطلاعات سپاه، رقبای اقتصادی را حذف میکند؛ و امپراتوری رسانهای آن، برای تمام این فعالیتها مشروعیتسازی مینماید.
پیامدهای راهبردی (علائم بالینی یک دولت توخالی)
حاکمیت یک کارتل موریانه بر یک کشور، سه علامت بالینی و راهبردی به همراه دارد. اولین علامت، مرگ جمهوری و تبدیل نهادهای انتخابی به یک پوستهی توخالی و نمایشی است. دومین علامت، تثبیت «دولت پادگانی» است که در آن، منطق «امنیتی» بر تمام منطقهای دیگر اولویت ابدی پیدا میکند. و سومین علامت، انسداد ساختاری توسعهی اقتصادی است، زیرا هرگونه اصلاح واقعی مبتنی بر رقابت و شفافیت، مستقیماً منافع انحصارگرایانهی کارتل را تهدید میکند.
پارادوکس نگهبان و زندان
«دولت موریانه»، با یک پارادوکس تاریخی و تراژیک روبروست. نهادی که برای «نگهبانی» از یک سیستم خلق شده بود، در فرآیند فرگشت خود، به بزرگترین تهدید برای بقای بلندمدت آن سیستم و کل کشور تبدیل میشود. نگهبان، خود به زندانبان تبدیل شده و برای حفظ قدرت خود، کل کشور را به یک زندان بزرگ اقتصادی و سیاسی بدل کرده است. هرگونه تحلیل واقعبینانه از آیندهی چنین دولتی، باید با پذیرش این واقعیت تلخ آغاز شود: تا زمانی که این کارتل موریانه، ساختار قدرت را از درون تغذیه میکند، هیچگونه گشایش معنادار سیاسی یا شکوفایی پایدار اقتصادی، متصور نیست. چالش اصلی پیش روی هر جنبش تغییر، نه صرفاً مقابله با دولت رسمی، که طراحی یک استراتژی هوشمندانه برای فروپاشی این ساختار درونی است.
سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی
راه ارتباط با نگارنده و لینک یادداشت های قبلی https://x.com/sarkhosh1341