Tuesday, Aug 26, 2025

صفحه نخست » با فردوسی نشسته در همایش مونیخ، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_4.jpgبعنوان یک مبارز سیاسی که امروز در این همایش ملی شرکت کرده ام، با بالا رفتن هر سخنرانی که تمامیشان سخنان خود را با نام ایران و بخشی با شعری از فردوسی آغاز میکنند وبا نام ایران پایان میدهند به نگاه خود نسبت به تاریخ ایران و نقش فردوسی فکر می کنم.

به تلاشم برای خارج شدن از قید وبند های گروهی که با ملی گرائی و فردوسی بیگانه بود.

به نگاهم به واقعیت ها وتغیرات اجتماعی نه بر اساس یک سری فرمول های ذهنی بسته شده ایدئولوژیکی که در آن یک سری تابوها ی تنظیم شده نه برپایه واقعیت، ها نیاز های اجتماعی وخواست مردم بل بر اساس تئوری های بسته ومنجمدی استوار بود که مانند آیه های قران تغیر ناپذیربودند .از جمله نگاه به امر پادشاهی .کلمه ای که اکثریت نیروهای چپ با شنیدن آن بدنشان کهیر می زند.

چرا که در قاموس چپ این کلمه یعنی شاه مترادف با دیکتاتوری تلقی می شود .از این رو در هر حالتی نزدیکی به این مقوله حتی تائید ساده یک موضع گیری از طرف شخص آقای رضا پهلوی یعنی مهر تائید زدن برسیستمی که یکی ازپایه های اصلی تفکر جریان های چپ در مبارزه با سلطنت شمرده می شود . حال من در همایشی نشسته ام که مهمان دار آن شخص شاهزاده رضا پهلویست.

گناهی کبیره که موجی از دشنام وتهمت های نا صواب را از طرف اردوی چپ نثار ما افرادی که ساحت شاه ستیز چپ را شکسته ودر کنار افراد غیر خودی که طرفداران سلطنت هستند نشسته ایم.

ما شروع مبارزه خود را نه با شناخت دقیق از جامعه وتحولات آغاز شده در دوران پهلوی بلکه بر پایه نفرت ازشاه و هر بر نامه او درجهت متجدد ایران سازمان می دادیم . حتی در ادبیات بی ریشه چپ در برخورد با شاهنامه فردوسی که راوی یک دوره از متولوژی زیبای این کهن دیار در قالب پادشاهان و پهلوانان که انسی دیرین با خلقیات مردم داشتند بر خوردی نا درست کرده ومی کنیم.

فردوسی که تمامی تلاشش رامعطوف به تکان دادن آن ذهنیت آسیب دیده وشخصیت ملی از کف داده مردمی کرده بود که چند قرن سکوت در زیر شمشیرهای سر کج فاتحان عربی که فرهنگ بادیه نشینی را بر ملتی که تاریخ تمدنی داشت ونان بر زانونهاده ونمی خورد تحمیل میکردندرا از خواب بیدار کند.

مهاجمانی که پلشتی زندگی بادیه نشینی رانشانه ای از ساده زیستی بدون تجمل تلقی می نمودند و آن شیوه از زندگی را بر عجم روا می داشتند.حکومتی غاصب که کمر به نابودی یک ملت ،یک تاریخ وِیک فرهنگ بسته بود.

شاهنامه تلاش کشیدن بار امانتیست که تاریخ بر دوش فردوسی نهاده بود تاببهای سی سال رنج، محنت و پیگری با ذهنیت خلاق و غیر قابل تصور یک انسان تصویری جاودانه از آزادگی یک ملت تحقیر شده ای که عجم نامیده می شد خلق کند.

عجمی که اگر سوار بر اسبی بود وبه عرب پیاده ای بر میخورد بایستی که از اسب پیاده میشد وعرب بر اسب می نشاند وخود جلودار اوشده دهانه اسب می گرفت اورا به مقصد می رساند.

"بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی"

شاهنامه داستان پادشاهی فریدون است و در بند کردن ضحاک .داستان پهلوانانی است که پهلوانیشان نه بخاطر زور بازو بلکه اراده آزاد آنهاست .برای رسیدن به خود آگاهی برپایه خرد ورزی که بیگانه با تنگ نظری ،گروه گرائی در جا زدن بر دگم های فکریست. اراده آزادی که برای رسیدن به آن تاوانی بس سنگین را بجانش باید خرید.حداقلی که برای برکشیدن نام خود که درواقع هویت وآزادگی یک ملت است را باید پرداخت.

دریغ ودرد که ذهنیت های بسته چنین نگرشی نسبت به عظمت تاریخی یک ملت را چه میتوان نامید؟ نگرشی که نام شاهنامه را به داد نامه تبدیل می کنند و نام آنرا"حماسه داد "می نهند.

حماسه دادی ساخته ذهن آفت زده وکد گذاری شده ای که هر کجا به نام پادشاه بر میخورد. هدف اصلیش مبارزه بااین نام می شود. خوانش اواز فردوسی ورنج سی ساله اورا که در جستجوی راهی برای نشان دادن هویت ایرانی وزنده کردن انسان پراکنده ودر بند ایرانیست خوانشی دیگر گونه است.او تلاش وی را زیر لوای شاهنامه برای احیا ملتی که زیر سیطره اسلام دارد هویت ملی خود را از دست می دهد نمی بیند.نگاهی که قادر نیست تلاش عظیم فردوسی در سایه زبان پارسی وبازگشت به ریشه اورا درک کند!

حال افزون بر هزاره ای از تلاش اوجهت باز پس گیری قیمتی زبان پارسی تاراج رفته ونهان شده در غلاف شمشیر اسلام می گذرد.

زبان این عامل وحدت اقوام ساکن دراین محدوده جغرافیائی که تا امروزدر سایه پادشاهان و پهلوانان حماسه ای روح ملی را طراوت ویک پارچگی بخشیده واز بسیار گذر گاه های سخت تاریخی از بسیار شمشیر های بران بسلامت عبور داده است.

احساسات یک ملت را با فرزانگی آمیخته شده درافسانه سیمرغ در هم تنیده تا ازهویتی که این بار در قالب یک حکومت مذهبی متحجر که می خواهد از ملت یک امت بسازد مقاومت وحراست کند.

در این کشمکش تاریخی که هویت و تمامیت یک ملت در معرض فرو پاشی قرار گرفته هر کدام ما باید از خود سوال کنیم ما در کجای این مصاف تاریخی قرار گرفته ایم؟

آیا هنوز در همان جائی که بودم با همان برداشت از شاهنامه ایستاده ام ؟آیا هنوزگرفتار همان باور تلخ ترجیح دادن حکومت اسلامی برهر گونه تشکل یابی جریان ها وافراد سیاسی در پیوند با شاهزاده رضا پهلوی که جرمش همان شاهزادگیست هستم؟

آیاهنوزگرفتار در همان باور های طبقاتی هستیم که احیای سلطنت را خطرناک تر از ادامه حکومت آخوندی می داند؟

هر کدام از ما بعد آن کنگره چه میزان بر نقد های خود ادامه دادیم تا در سیمای یک ایرانی با سیمای مدرن که قادر به درک عمیق متولوژی ایرانی "شعار زن ،زندگی ،آزادی " است ظاهر شویم؟

هر کدام از ماچگونه با کدام شعاردر این همایش ملی که در بر گیرنده طیف بزرگی از روشنفکران ،محققان ،هنرمندان اقشار مختلف مردم که به تلاش شاهزاده رضا پهلوی در این مکان گرد هم آمده اندشرکت کردیم؟

از آن کنگره تا این همایش مسیری طولانی را طی کرده ایم .مسیری که همیشه از خود سوال کرده و می کنیم وظیفه من ومن نوعی در قبال مردم چیست ؟ سوالی که هر مبارز سیاسی بایستی پیوسته از خود بکند. لحظه، لحظه تحولات فکری مردم را رصد نماید. تحولاتی که باز بینی ،مقایسه ،نتیجه گیری ،جابجائی، حمایت یا عدم حمایت مردم از این یا آن نیرو و یا فرد را همراه دارد .آن نیروئی در کار خویش موفق خواهد بود که قادر به درک این تحولات انجام یافته در ذهنت توده مردم وعلل این تغیرباشد و آن را بدرستی درک کند.
تغیر در افکار عمومی بسیار بطی است. چرا که بر عکس روشنفکران ،تغیر آنها ناشی از عینیت زندگیست.

مردمی که سخت مجذوب خمینی وحکومت اسلامی او بودند. زمان لازم داشتند که در یابند که بهای گزاف بر قدرت نشستن وحکم رانی کردن فردی مانند خمینی، خامنه ای از کیسه آزادی های آنان پرداخت شده است. هرقانون تصویب شده در مجلس به قیمت از دست رفتن بخشی از آزادی های آن ها صادر گردیده است . دست یافتن به آگاهی زمانی طولانی را طلب می کند

زمان لازم دارد تاتصویر" ندا آقا سلطان" بتمامی در جان ملت بنشیند. نوید افکاری هادر خاطره مردم به قهرمان آزادی خواهی بدل گردند. جنازه بر سر دست گرفته شده پویا بختیاری جای جنازه های پر تبلیغاتی حکومتی مانند سلیمانی ها را بگیرد و گلدسته های مقبره خمینی در اذهان اکثریت مردم رنگ ببازد.

عرصه مبارزه مردم به گونه ای دیگر با ویژگی های دیگراست. مردمی که در این وانفسای گرانی وسختی معیشت با فروختن فرش زیر پای خود فرزند به دانشگاه می فرستند !اگر دستشان اندکی باز شود فرزند به تعلیم موسیقی می گمارند !مبارزان روزانه این عرصه اند.این همه متعلمان موسیقی محصول همین گونه مبارزه ومقاومت جمعی است.

مردمی که تلاش می کنند با نظم زمان هم آهنگ شوند بهر قیمت که شده خود را به جهان متمدن پیوند زنند .این همه کاربرایرانی با فیلتر شکستن ،اعتراض کردن، از خرج روزانه خود زدن تا این ارتباط با جهان مدرن را داشته باشند نموداری از مقاومت یک ملت است در برابرحکومتی فرهنگ ستیز، که هم وغم روزانه اش کم کردن از دامنه انترنت است ونگاه داشتنشان در اعماق یک تفکر ارتحاعی.

بخشی ها،ستار بهشتی ها، پویا بختیاری ها "همراه مادران عزادار جزجوانان این خلقند. خلقی با گورستانی به نام "خاوران"که زیباترین فرزندانش در آن خفته اند.

این ملت لیاقت بیرون دادن صدفی چون "مریم میرزاخانی " را ازدل خود دارد.آفریدن هشت سال حماسه جنگ"بگذریم از نقش خمینی در آفریدن آن" توسط همین خلق صورت گرفته است.. فرزندان همین ملت که تمامیت امروز این سرزمین را رقم زده اند.

هرگوشه این سرزمین نشانی از یک مبارزه نفس گیر دارد.از فیلم سازان بزرگ ومتعهد تا ورزشکارانی مردمی! از فرهیختگان دانشگاهی تا مدافعان حقوق بشرومحیط زیست در جنگی سخت نابرابر.
آیا این ملت امروز در همان جائی ایستاده که روزی خمینی را که هیچ حسی به این سرزمین نداشت برگردن خود نشاند ودر یک نئشه جمعی طوق او بر گردن افکند؟یا که امروز در فرازی دیگر بر راه رفته خود می نگرد بر خوشی های از دست رفته خویش بر روزگارتلخ و تلف شده خود. و ادامه دارد ...



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy