با نزدیک شدن سالگرد کشته شدن مهسا امینی، جهان بار دیگر به یاد شجاعت مردم ایران میافتد، بهویژه زنان و جوانانی که شعله جنبش «زن، زندگی، آزادی» را برافروختند. این صداها، رژیم را از درون لرزاند و ثابت کرد که خواست کرامت، برابری و آزادی خاموششدنی نیست. روح این جنبش همچنان زنده است و با مبارزه گستردهتر برای رهایی ایران پیوند خورده است.
در همین بستر است که نام پهلوی، بیش از هر چیز، علی خامنهای را آزار میدهد. او روزهایش را تنها با متهم کردن آمریکا یا خیالپردازی جنگهای بیپایان با آمریکا و اسرائیل نمیگذراند
گرچه دشمنی او با آمریکا و اسرائیل به یک نمایش سیاسی از توهم و پارانویا تبدیل شده و کسی هم نمی داند که او از آمریکا و اسرائیل چه می خواهد. به دروغ خود را مدافع ملت ایران میداند اما دیکتاتور سرکوبگر ایران وجودش و نامش و حضورش اهانت به ایران و ایرانیست. خامنه ای خودش اولین دشمن ملت ایران است نه آمریکا و نه اسرائیل. او برای حفظ دیکتاتوری دینی شیعه حاضر است همه چیز را قربانی کند. به ماشین سرکوب خود چنان دلخوش است که گویی خیال دارد برای بقای جمهوری اسلامی همه را قتلعام کند و تصور میکند جهان هم سکوت خواهد کرد. اما بزرگترین هراس خامنه ای نام «پهلوی» است. برای خامنهای، میراث سلطنت ایران و بهویژه شاهزاده رضا پهلوی به کابوسی پایانناپذیر بدل شده است. کافی است نام پهلوی مطرح شود تا دچار حمله هیستریک شود. معماران بیاعتبار انقلاب ۱۳۵۷ نیز برای خوشایند خامنه ای، خود را وقف تخریب چهره شاهزاده کردهاند، به همین خاطر برخی از مشاوران و طرفداران سرسخت شاهزاده پهلوی و یا پادشاهی ایرانی چند ماهی است که در کنج خلوت سکوت اختیار کرده اند. چندی پیش هم که گروهی بینام و دروغگو با شکایتسازی علیه خوشنامترین و محبوبترین چهره ساواک، آقای پرویز ثابتی، در آمریکا نمایش راه انداختند؛ حال آنکه پس از انتشار خاطرات او («در دامگه حادثه») نسل جوان ایران او را به عنوان چهرهای محبوب و نماد مقاومت در تاریخ دید.
آنچه واقعاً خامنهای و همدستان رسوایش را وحشتزده میکند، نه صرفاً نام پهلوی، بلکه چشمانداز گذار ایران به دوران تازهای است که میتواند با نقشآفرینی شاهزاده رضا پهلوی بهعنوان چهرهای ملی و مورد اعتماد، مسیرش هموار شود. او بارها بر این نکته تأکید کرده که آینده نظام سیاسی ایران تنها باید با رأی مردم و در یک همهپرسی آزاد مشخص گردد. این دیدگاه، هراس رهبر جمهوری اسلامی را دوچندان میکند؛ زیرا مردم در چنین انتخابی بدون تردید به سوی آزادی و رهایی خواهند رفت.
خامنهای اخیرا خود در یک نمایش مضحک گفت: دشمنان آنقدر مطمئن بودند که حتی در اروپا نشستند و پادشاه تعیین کردند! اما همین کلام، حقیقت را آشکار میکند: بزرگترین هراس او احیای نقش ملی پهلوی و بازگشت ایران به مسیر طبیعی تاریخش است. جمهوری اسلامی یک آزمایش شکستخورده است، سرابی ضدایرانی که تنها با سرکوب و دروغ زنده مانده و هذیانگوییهای خامنهای نمیتواند آن را نجات دهد. مردم ایران، از هر گرایش و باوری، میدانند: هیچکس جمهوری اسلامی را نمیخواهد و فروپاشی آن اجتنابناپذیر است و درست در همین نقطه است که یاد مهسا امینی دوباره زنده میشود؛ دختری که جانش شعلهای شد برای یک ملت. نام او امروز نه فقط نماد اعتراض، بلکه پرچم آیندهای آزاد است. خامنهای شاید از نام پهلوی بترسد، اما آنچه بیشتر او و نظامش را میلرزاند، صدای زنان و جوانانی است که با فریاد «زن، زندگی، آزادی» نشان دادند ایران هرگز در برابر استبداد تسلیم نخواهد شد. آینده ایران به مردمش تعلق دارد، و این حقیقتی است که هیچ دیکتاتوری نمیتواند آن را خاموش کند

جمهوریخواهی با چاشنی مردسالاری! بابک خطی

چگونه شعبان جعفری بی مخ شد؟ رامین احمدی