Thursday, Sep 4, 2025

صفحه نخست » پاسخ فردوسی به زینب موسوی، ع. رفیع

ferd.jpg

پیامی ز من بَر، اگر بشنوی

به بانوی نامهربان، موسوی

ز رنجی که بردم بسی، سال سی

در این سال سی، رنج بردم بسی

مرا رنج این نامه هرگز نَخَست

اگرچند ماندم بسی تنگدست

در اندیشۀ مهر ایران زمین

من این داستان بازگفتم چنین

که فرهنگ و آیین ایرانیان

شود آشکارا به پیر و جوان

بماناد ایرانی اندر جهان

سرافراز در آشکار و نهان

ز خواب و ز خوراک پرداختم

سخن از نهانگه برون ساختم

گذشته سخن ها به هر دفتری

بجُستم ز دانای هر کشوری

نهفته سخن را ز پیر و جوان

گرفتم، برون ساختم از نهان

سخن های شایسته و شاهوار

نه صدها و بیوَر که چندین هزار

ابا گویش توس نه، پارسی

سرودم که باشد بَرِ هرکسی

سرودی سرودم به پارسی دری

چو دُرّی گرانمایه، چون گوهری

که ایرانیان خردمند و راد

بخوانند و گردند از نامه شاد

در این نامه آواز و پرواز هست

سخن آشکارا و با راز هست

«تو این را دروغ و فسانه مدان

به یک سان رَوِشن زمانه مدان

ازو هرچه اندر خورَد با خرد

دگر بر ره رمز معنی برد

کسی کو خرد را ندارد ز پیش

دلش گردد از کرده خویش، ریش»

***

به زیب خرد،زینب موسوی

بیاری خود را بدین مینوی

ز روی ادب نامه را باز کن

ابا بخردی نامه آغاز کن

بدانی که این نیست خود داستان

بسی سرگذشت است از باستان

ویا نامۀ رنج و درد شماست

نه آفند و جنگ و نبرد شماست

در آن رامش و بینش و داد هست

منش های آزاده و راد هست

گر آن را ز دانندگان بشنوی

از آموختنش یک زمان نَغنَوی

به هرروی از تو نیم رنجمند

نخواهم که بینی ز گیتی گزند

نخواهم ترا هیچگاهی بدی

بُوَد روزگارت همی ایزدی

سخن جز به نیکی نگویم ترا

به بادافره بد نجویم ترا

که از بد، بدی زاید و کاستی

ز یزدان بخواهم ترا راستی

ترا مر خرد باشد آموزگار

خرد باشدت یار و پروردگار

هرآن کاو ز روی خرد بنگرد

به جان و روانم درود آورد

«هرآن کس که دارد هُش و رای و دین

پس از مرگ بر من کند آفرین»



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy