در نزد ما به معنای واقعی، هیچ چیز سرِ جایش نیست. گیج و مبهوت، هر چه میخواهیم میبافیم تا نادانیمان در بطن این سرگرمیهای همیشگی، که هیچ چیز تازه از آن برنمیخیزد، پنهان بماند. "آشتی ملی" در این سرزمین همانند "رواداری" و آنچه به نام "کرامت انسان" باب روز شده است، بیش از آنکه ریشه در ضرورتهای اجتماعی داشته باشد، ساخته و پرداختهی جمهوری اسلامی و میراثخوار آن، اصلاحطلبی است. و ما نیز بی آنکه به معنای واقعی آن بیندیشیم، طوطیوار تکرارش میکنیم. جامعهای که حکومتش در سراشیب سقوط است و مردمش برای نان شب در تنگنا ماندهاند، جایی برای چنین شعارهای توخالی وجود ندارد.
تداعی "آشتی ملی" در سطح کلان، چیزی فراتر از گردهمآیی چند ده نفر و حرافی پیرامون آن است. آشتی واقعی تنها زمانی ممکن است که دو عنصر اصلی، یعنی حکومت و جامعهی مدنی و سیاسی، در تعادل و تعامل قرار گیرند. نمونه اش در آفریقای جنوبی اتفاق افتاد. پیش از آنکه حکومت آپارتاید تن به سازش دهد و اعلام "آشتی ملی" کند، نیروی قدرتمند همبستگی به رهبری کنگره ملی آفریقا در صحنه تأثیرگذاری حاضر و آماده بود. در واقع میان همبستگی اپوزیسیون و رژیم "تعادل و تعامل" برقرار شد و همین باعث فروپاشی رژیم آپارتاید شد. البته مقصودم از نمونه پیشرفت آشتی ملی در آفریقا به هیچ وجه الگوبرداری برای وضعیت وخیم جامعه جمهوری اسلامی نیست اما نمونه است. بنابراین "آشتی ملی" نسبت به چاره جویی و تلاش جهت همبستگی اپوزیسیون ایرانی، متأخر است.
راهِ برونرفت، نه در شعار، بلکه در عمل است: نخست باید با گروههای سیاسی، از هر طیف و گرایش، وارد گفتوگو شد و بسترِ همگرایی را فراهم آورد. تنها از دل این همبستگی است که نیرویی تازه و نیرومند میتواند در عرصهی سیاسی پدیدار گردد؛ نیرویی که قادر خواهد بود، بسته به شرایط و آرایش نیروها، تصمیمی قاطع و سرنوشتساز اتخاذ کند و حکومت را به زیر کشد. تنها با فروپاشی حکومت اسلامی است که راه "آشتی ملی" برای ایرانیان گشوده خواهد شد. درست به همانگونه که گفته شد: در آفریقای جنوبی، بدون همبستگی و انسجام "کنگره ملی آفریقا"، روند "آشتی ملی" شکل نمیگرفت؛ روندی که سرانجام به سقوط رژیم آپارتاید انجامید.

تلهی ثبات: قمار «دولت موریانه» برای بقا، سروش سرخوش

پاسخ فردوسی به زینب موسوی، ع. رفیع