Thursday, Sep 4, 2025

صفحه نخست » تله‌ی ثبات: قمار «دولت موریانه» برای بقا، سروش سرخوش

sarkhosh.jpgدر تحلیل آینده‌ی ایران، ذهن‌ها اغلب در دوگانه‌ی «تداوم وضع موجود» یا «فروپاشی آشوبناک» زندانی می‌شوند. اما در سایه‌ی این دوگانه، سناریوی سوم و موذیانه‌ای در حال شکل‌گیری است: دگردیسی و پوست‌اندازی. این سناریو، مرگ «جمهوری اسلامی» به عنوان یک ساختار ایدئولوژیک را پیش‌بینی می‌کند، اما نه به نفع دموکراسی، بلکه برای تثبیت قدرت مطلق «دولت موریانه»--همان کارتل امنیتی-اقتصادی که چون موریانه‌ای، ساختار دولت رسمی را از درون پوک کرده و آن را به پوسته‌ای بی‌جان برای پیشبرد منافع خود تبدیل نموده است.

این نوشتار استدلال می‌کند که این دگردیسی، استراتژی هوشمندانه‌ و خطرناک‌ این کارتل برای بقا است: یک «تله‌ی ثبات» که با اعطای آزادی‌های سطحی و فریبنده، استبدادی کارآمدتر را جایگزین دیکتاتوری ناکارآمد کنونی می‌کند تا رویای گذار به دموکراسی را برای دهه‌ها به تعویق اندازد.

«دولت موریانه» برای تحقق این هدف، یک قرارداد اجتماعی نانوشته به ملت خسته‌ی ایران پیشنهاد می‌کند؛ معامله‌ای که باید آن را کاوید تا طعمه‌های شیرین و بهای حقیقی آن آشکار شود. اولین و پرسروصداترین هدیه‌ی این نظم جدید، حذف نمایشی فشارهای ایدئولوژیک بر زندگی روزمره است.

این استراتژی؛ هم‌اکنون در آزمایشگاه سیاسی ایران در حال اجراست. تصمیم اخیر نظام برای برگزاری کنسرت‌های خیابانی رایگان، در اوج فروپاشی اقتصادی و سقوط آزاد ریال، قطع برق، کم‌آبی و گرانی سرسام‌آور، تجلی بالینی آن است. این اقدام که می‌توان آن را «سلام فرمانده» ای دیگر نامید، پس از شکست خوردن پروژه ی «ای ایران» خوانی در شب عاشورا، برای فریب افکار عمومی، یک نمایش مهندسی‌شده برای تزریق شادی اجباری و خواندن لالایی برای جامعه‌ای است که با شکم گرسنه تشویق می‌شود در خیابان دست افشانی کند و دور از چشم ماموران، پایکوبی. یادآور سکانسی از فیلم گربه ی آوازه خوان در دهه ۶۰ که گربه های گرسنه چنین می کردند و به ناگهان سر و صدای شکم شان بزم شان را مختل می کرد و به یادشان می آورد که اولویت، پر کردن شکم است.

این یک چرخش عمل‌گرایانه و ریاکارانه از سوی سیستمی است که موسیقی را حرام می‌دانست و رهبرش تصریح می کرد که ترویج موسیقی با سیاستهای نظام منافات دارد. در کنار این آزادی‌های سبک زندگی، رژیم تلاش خواهد کرد یک ثبات اقتصادی حداقلی را برقرار کند. هدف، نه رونق، بلکه ایجاد یک «فقر مدیریت‌شده» است؛ وضعیتی که در آن، حکومت با کنترل تورم افسارگسیخته، سطح حداقلی از بقا را برای شهروندان تضمین ‌کند تا انرژی روانی جامعه به جای معطوف شدن به «تغییر سیاسی»، صرفاً درگیر «تلاش برای زنده ماندن» شود.

آنچه تا کنون انجام داده البته برپایی مراسم های عزاداری یا جشن خیابانی است تا گرسنگان را تشویق به حضور در خیابان کند برای دلِ سیری غذا خوردن و اندوختن مقداری آ‌ذوقه در یخچال های شان، با هدف مصادره ی جمعیت به نفع اهداف تبلیغاتی.

در ازای این طعمه‌ها، جامعه بهایی گزاف خواهد پرداخت: مصادره‌ی کامل و همیشگی «آزادی‌های سیاسی و حاکمیت اقتصادی ملت». در این نظم جدید، هرگونه فعالیت سیاسی مستقل با کارآمدی و بی‌رحمی بسیار بیشتری سرکوب خواهد شد و امپراتوری اقتصادی کارتل، بدون هیچ‌گونه نظارت مردمی، باقی مانده ی ثروت ملی را خواهد بلعید. ممکن است استدلال شود که این تحلیل، یک «استراتژی» منسجم را به اقدامات آشفته‌ی یک سیستم در حال فروپاشی، فرافکنی می‌کند. اما این دیدگاه، خود در تله‌ی یک تحلیل سطحی گرفتار است. «آشوب» و «بی‌کفایتی» که در سطح دولت رسمی مشاهده می‌شود، خود محصول مستقیم و خواسته‌ی راهبردی «دولت موریانه» است. این کارتل، با فلج کردن دولت رسمی، هم آن را به یک ضربه‌گیر برای تخلیه‌ی خشم عمومی تبدیل کرده و هم فضای لازم برای گسترش انحصاری قدرت خود را فراهم می‌کند. بنابراین، آشوب، نشانه‌ی فقدان استراتژی نیست؛ خود بخشی از استراتژی است.

برای مدیریت بدنه‌ی سرکوبِ وفادار به ایدئولوژی، کارتل به یک «کودتای روایی» دست می‌زند: حذف ایدئولوژی اسلام‌گرا و بازتعریف آن با یک داستان جدید برای حفظ وفاداری‌ها. روایت جدید مثلا این خواهد بود: «روحانیون، انقلاب را با فساد به انحراف کشاندند. ما، پاسداران حقیقی ایران، برای نجات وطن از تجزیه، مسئولیت را بر عهده می‌گیریم.» این «چرخش به ناسیونالیسم پادگانی» یک الگوی شناخته‌شده در تاریخ استبداد است، چنانکه در مدل مصر در دوران سیسی، یک نهاد نظامی، حکومتی ایدئولوژیک را کنار زد تا استبدادی عمل‌گراتر را جایگزین کند. این آینده از وضع فعلی خطرناک‌تر است، زیرا یک «استبداد هوشمند» جایگزین یک «استبداد ناکارآمد» می‌شود؛ استبداد سرد و پایداری که ریشه‌کن کردن آن بسیار دشوارتر است و در صحنه‌ی جهانی نیز با کنار گذاشتن شعارهای آخرالزمانی، از یک «دشمن مطرود» به یک «رقیب استراتژیک قابل معامله» تبدیل می‌شود.

با این حال، این تله گریزناپذیر نیست. در برابر این استبداد هوشمند، باید یک استراتژی مقاومت هوشمندانه اتخاذ کرد: «استراتژی فرسایش نامتقارن». این استراتژی، برآیند میلیون‌ها کنش فردی و غیرمتمرکز است که پایه‌های اقتصادی و اجتماعی کارتل را از درون تهی می‌کند. عدم مشارکت در پروژه‌های نمایشی و مقاومت مدنی در زندگی روزمره، مانند تحت فشار افکار عمومی قراردادن خواننده ها جهت لغو کنسرت های رایگان خیابانی، از جمله سلاح‌های این جنگ فرسایشی هستند که مانند کار موریانه‌ها، در سکوت و بدون نیاز به قهرمان، پایه‌های دژ را فرسوده کرده و آن را برای فروپاشی نهایی آماده می‌سازند.

آگاهی از ماهیت این تله، اولین گام برای نیفتادن در آن است. انتخاب با ماست: پذیرش لالایی آرام‌بخش «ثبات» در مسیر بردگی، یا بیداری آگاهانه برای پس گرفتن خانه‌ای که به قربانگاه تبدیل شده است.


سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی



لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy