سروش سرخوش - ویژه خبرنامه گویا
پس از لغو کنسرت شجریان، این پرسش مطرح شد که آیا یک «فرصت طلایی» برای مبارزه از دست رفته است؟ این پرسش، صرفاً یک اختلاف نظر تاکتیکی نیست، بلکه تبلور نبرد میان دو پارادایم فکری کاملاً متضاد است: پارادایم «امید رمانتیک» که معتقد به امکان مصادرهی فرصتهای خلقشده توسط دشمن است، در برابر پارادایم «واقعگرایی استراتژیک» که هر فرصت ارائهشده توسط یک سیستم تمامیتخواه را یک «تلهی مهندسیشده» میداند. این یادداشت، با واکاوی عمیق هر دو پارادایم و ارائهی یک فرضیهی جایگزین، نشان میدهد که چرا موضع دوم، تنها تحلیل استراتژیک دقیق و راهگشا در شرایط کنونی است.
پارادایم «امید رمانتیک» بر این فرض استوار است که میتوان از یک رویداد دولتی برای سازماندهی اعتراضات استفاده کرد. این ایده، با وجود جذابیت ظاهری، از چند خطای بنیادین رنج میبرد. نخست، خطای امنیتی است که واقعیتهای یک سیستم تمامیتخواه را نادیده میگیرد؛ هر رویداد در این مقیاس، یک «تلهموش» امنیتی با کنترل کامل بر تمام لایههای جمعیت است و پیشنهاد «مصادره»، در عمل به معنای فراخوان مردم به یک مسلخ از پیش طراحیشده است. دوم، خطای سیاسی است که نتیجهای معکوس به همراه دارد؛ یک اعتراض کوچکِ قابل سرکوب (اکثریت جمعیت حاضر در کنسرت فرضی برای اعتراض نیامده اند و حتی شعار دهندگان احتمالی را مخل لذت خود خواهند دانست)، بهانهی لازم را به دست هستهی سخت قدرت میدهد تا اثبات کند «هرگونه بازگشایی فرهنگی یک تهدید امنیتی است» و تمام درها را برای همیشه ببندد. و سوم، خطای جامعهشناختی است که ماهیت جنبشهای اجتماعی موفق را اشتباه درک میکند؛ این جنبشها «فضاهای کنترلنشده» را تصاحب میکنند، نه «فضاهای مهندسیشده» توسط دشمن را.
با این حال، هر دو پارادایم «تله» و «فرصت»، بر یک فرض بنیادین استوارند: اینکه حکومت یک «بازیگر عقلانی» است که با هوشمندی استراتژی میچیند. اما اگر این فرض اشتباه باشد چه؟ شاید ما نه با یک «تلهی مهندسیشده» و نه با یک «فرصت واقعی» روبرو بودیم، بلکه صرفاً شاهد محصول نهایی یک «سیستم بوروکراتیک آشفته و در حال جنگ داخلی» بودیم. در این صورت، هر دو تحلیل، در حال فرافکنی یک «عقلانیت استراتژیک» بر روی سیستمی هستند که شاید دیگر اساساً فاقد چنین عقلانیتی باشد.
حتی اگر فرضیهی «آشوب» را بپذیریم، این چیزی از صحت پارادایم «واقعگرایی استراتژیک» کم نمیکند، بلکه آن را ضروریتر میسازد. چه با یک دشمن هوشمند روبرو باشیم و چه با یک هیولای گیج، وظیفهی استراتژیست، انتخاب هوشمندانهترین کنش در شرایط موجود است. موضعی که در یادداشت «تلهی ثبات» اتخاذ شد، از سر ترس یا انفعال نبود؛ بلکه یک کنش «پیشگیرانهی هوشمندانه» بود. آن تحلیل به درستی تشخیص داد که این رویدادها، فارغ از نیت آشفته یا هوشمندانهی برگزارکنندگان، در عمل به ابزاری در استراتژی «تلهی ثبات» برای تزریق «شادی تقلبی» تبدیل میشوند. مخالفت با این رویدادها، مخالفت با شادی مردم نیست؛ این دفاع از حق مردم برای داشتن یک «زندگی شاد واقعی و شرافتمندانه» در برابر تلاش حکومت برای ساکت کردن آنها با «شادیهای مهندسیشده و تحقیرآمیز» است.
در نهایت، نویسنده به انفعال دعوت نمیکند. این یک «درسنامهی عملی» برای عبور از کنشهای رمانتیک و رسیدن به مبارزهی مؤثر است. افشای ماهیت «تلهی ثبات»، یک آموزش استراتژیک به جامعه است تا انرژی خود را به جای هدر دادن در تلههای هیجانی، بر روی استراتژی کارآمدتر «فرسایش نامتقارن» متمرکز کند. مبارزهی سیاسی واقعی، نه در افتادن به دام فراخوانهای خودکشیوار (حاصل مغزهای کوچک و متوهم)، که در تشخیص دقیق زمین بازی و انتخاب هوشمندانهی میدان نبرد نهفته است.
لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید.