نزدیک به سه ماه پس از آغاز جنگ دوازدهروزه با اسرائیل، رژیم اسلامی در تهران علیرغم روبرو بودن با مشکلات فراوان در داخل و خارج از کشور، میکوشد تا تصویری از سازماندهی دوباره، تثبیت موقعیت و کنترل کاملش بر اوضاع داخلی را به داخل و خارج نشان دهد، اگرچه حتی با وجود آتشبس شکننده موجود با اسرائیل، هفتههای گذشته در کشور بدون حادثه نبودهاند و حاکمیت علاوه بر ناکامی در مهار بحران و بیثباتی اقتصادی، همچنان مجبور به مقابله با مجموعهای از «انفجارهای بدون مسئولیت» در تهران و دیگر شهرها گردیده و در استانهایی مانند بلوچستان هم درگیر زدوخوردهای خشونتآمیزی نیز با عناصر مسلح بوده است.
شاید مهمترین عاملی که این روزها حکومت متزلزل خامنه ای را در تلاشش برای بازسازی و تثبیت مجدد اقتدارش یاری می کند، همان عدم وجود و حضور یک صدای رسا و قابل اعتماد از یک «اپوزیسیون» معتبر-- چه در داخل و چه در خارج از کشور -- است که توانائی عملی به چالش کشیدن حاکمیت را داشته باشد؛ حاکمیتی که نتایج سیاستهای ورشکستهاش از همیشه آشکارتر و رهبرش منفورتر شده است.
در حالیکه برخی چهرههای شناخته شده مخالف جمهوری اسلامی به دلیل همراهی با، و در برخی مواقع حتی ستایش از اسرائیل در پی آغاز حملات اخیرش علیه ایران اعتبار خود را خدشهدار ساختهاند، واکنش اولیه برخی از مخالفان و منتقدین نظام در داخل کشور این بوده است که در برابر حمله خارجی، پشت رژیم بایستند؛ اما پس از آتشبس و در پی انتشار بیانیههایی از سوی افرادی مانند میرحسین موسوی و مصطفی تاجزاده، اکثر شخصیت های اصلاح طلب مخالف خامنهای، به مواضع پیشین خود بازگشتهاند.
نگاه به آینده
در غیاب یک جنبش معترض، معتبر و منسجم ملی، به ویژه در داخل کشور، جامعه هرچند در گذشته توان مقاومت و ایستادگی پیگیر و سازمانیافته در مقابل رژیم سرکوبگر را نداشته است، ولی اکنون به لحاظ ادامه شرایط وخیم اقتصادی و فقدان یک چشم انداز امیدوار کننده در رابطه با تحولات در پیش، احتمالا در موقعیتی به مراتب تأثیرگذارتر برای ایجاد تغییر نسبت به پیش از جنگ قرار دارد که بی شک در محاسبات سیاسی آینده نقش مثبتی خواهد داشت.
این به این دلیل است که امروز تهدید اعتراضات ضدحکومتی به میزان قابل ملاحظه ای افزایش یافته، چرا که علاوه بر مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمهای ادامهدار (که باعث تورم ۴۰ درصدی و بیشتر شده)، مردم با کمبود فوری آب و برق در تابستان مواجهند و همزمان قیمت آرد برای تهیه نان -- به عنوان ابتداییترین نیازمندی ها -- پس از پایان جنگ به میزان ۵۰ درصد افزایش یافته است.
با توجه به همه این شرایط که مجموع آنها پتانسیل واقعی برای انفجار اجتماعی دارد، «تغییر راهبرد» در بالاترین سطوح، مورد توجه جدی مسئواین نظام اسلامی قرار گرفته است.
در صدر این ملاحظات، تلاشهایی از سوی افرادی مانند مسعود پزشکیان برای تأثیرگذاری بر اوضاع دیده میشود؛ تلاشهای آشفته و بیبرنامهای که سعی دارد به نوعی تفاهم با آمریکا برای کاهش بحران هستهای برسد و شاید مهمتر، از تهدید جنگی دیگر با اسرائیل جلوگیری کند -- حتی اگر تمهیدات اجتنابناپذیر نظام برخلاف دیدگاههای سنتی خامنهای و اطرافیان قشری وی نیز باشد.
در عین حال، طبیعی است که افرادی در «دولت پنهان» -- یعنی کسانی که «همه پول و همه زور» را در انحصار خود دارند -- نسبت به آینده خود بسیار نگران باشند (بخصوص پس از سرنوشتی که تنها در چند دقیقه به مرگ فرماندهان ارشد سپاه در آغاز جنگ منجر شد!) و اینک نشانههایی از اختلاف نظر در میان کسانی که تا پیش از جنگ بیچونوچرا از خامنهای اطاعت میکردند دیده میشود.
در میان این جناحها، حتی سرسپردگانی امثال لاریجانی و ولایتی هم بهطور ضمنی از نظرات و دیدگاه های افرادی چون روحانی و دیگر اصلاحطلبانی که با احتیاط از لزوم تغییرات جدی سخن میگویند حمایت میکنند -- هرچند این تغییرات ممکن است کافی نباشند، چرا که افرادی چون موسوی و تاجزاده و اکثریت جامعه پویای مدنی ایران آشکارا از لزوم تدوین قانون اساسی جدیدی سخن میگویند که اصل حاکمیت مردم را بدون کوچکترین شائبه ای جانشین حاکمیت ولایت سازد؛ یعنی گذار کامل از «ولایت فقیه» به حاکمیت مردمی، که به معنای پایان دادن به نقش خامنهای و رویا های پسرش و حلقه پیرامونش در آینده است.
اما سرعت شکلگیری این تحولات در این زمان تا حدود زیادی به چگونگی رویکرد ایران در مذاکرات با اروپا (سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس) وابسته است که اینک قدم های اولیه برای فعالسازی «مکانیسم ماشه» را برداشتهاند. درصورتیکه روند مذاکرات - علیرغم شعارها و تظاهرات عوامفریبانه عمدی نظام، در عمل پیش رود، به این معناست که جناحهای منتقد و مخالف خامنهای دست بالا را پیدا کردهاند و نوعی بازآرایی مثبت سیاسی ممکن خواهد بود.
بطور مثال، برخلاف ظاهر، انتصاب چند هفته پیش عنصری افراطی چون علی باقری کنی (که پس از مرگ حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی که در حادثه سقوط بالگرد حامل ابراهیم رئیسی کشته شد مدتی جانشین موقت وی بود) بهعنوان معاون امور بینالملل دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی ایران، که به پیشنهاد خامنهای و توسط علی لاریجانی منصوب شد، ممکن است ترفندی برای راضیکردن عناصر تندرو باشد، در حالیکه ایران به سمت انجام مصالحههای لازم برای جلوگیری از بازگشت همه تحریمهای دوران قبل از برجام توسط سه کشور اروپایی پیش میرود - تحریمهایی که روسیه و چین علیرغم همه تظاهرات نمایشی که می کنند، نمیتوانند در شورای امنیت از بازگشت آنها جلوگیری کنند،
اما اگر مسئولین تصمیم بر این گیرند که همچون گذشته وقتکشی کرده و بهطور پنهانی ضمن عدم همکاری با آزانس بین المللی انرژی اتمی در راستای تلاش برای ساختن و دسترسی به «بمب کثیف» بنمایند یا به دنبال گزینههایی مانند انتقال فعالیتهای غیر مجاز غنیسازی آنطور که شایع شده است به کشورهایی چون یمن یا کشتیهای نفتکش باشند، ازسرگیری عملیات نظامی احتمالا اجتنابناپذیر خواهد بود که بی شک پیامدهای جدی نه تنها برای نظام بلکه برای همه مردم ایران و منطقه خواهد داشت.
در حالیکه بیشتر گروههای اپوزیسیون خارج از کشور عموماً سرگرم تلاش های بیتأثیرند، یک «کمپین جامع و حسابشده» که در این مقطع بر سیاستهای مخرب رهبری تمرکز کند، میتواند به نفع عناصر میانهرو داخل ایران باشد (از جمله امثال خود پزشکیان) که در تلاش برای پایان دادن به سیاستهای مخرب ایدئولوگهای تندرو و مخرب در ساختار دولت پنهان هستند.
موقعیت امروز جمهوری اسلامی که حاصل تحمیل بیش از چهار دهه سیاستهای قشری و ضد ملی است و از یکسو موجب تنزل جایگاه و حیثیت ایران در جامعه بین المللی شده و از سوی دیگر به تباهی زندگی روزمره مردم ایران و سرنوشت نسلهای بعدی ایرانیان انجامیده، من را بیاد شعار معروف لنین میاندازد در هنگامی که دولت تزار، به عواقب سنگین و غیرقابل تحمل جنگ و شکستهای فاحش ارتش روسیه در نبرد علیه امپراطوری آلمان بیاعتنا بود و نهایتا منجر به سقوط و اضمحلال نطام حاکم در آنزمان گردید. شعار معروف و انقلابی لنین در پی آغاز جنگ جهانی اول که بر «صلح، زمین و نان!» تاکید میکرد؛ وعده پایان دادن به جنگ، واگذاری زمین به دهقانان، و پایان دادن به قحطی گستردهای که روسیه را گرفتار کرده بود.
گرچه نمی شود اوضاع کنونی ایران را با آنچه که در روسیه آنزمان میگذشت مقایسه نمود، ولی در شرایطی که هممیهنان ما با فقدان نیازمندیهای اولیه زندگی مانند آب و برق و نان شب دست و پنجه نرم میکنند و نظام حاکم علیرغم همه عواقب تلخ جنگ ۱۲ روزه اخیر که منجر به کشته و زخمی شدن بیش از ۷ هزار ایرانی همراه با ده ها میلیارد دلار صدمه بر دارائیهای ایران شد؛ شاید با تکیه بر تاریخ، ما هم قدمی عملی برای تغییر شعار و راهبرد کنونی برداریم و شعار امتحان پس دادهی «غنی سازی حق مسلم ماست» را با شعار واقعی «نانِ شب و آب و برق، حق مسلم ماست!» جایگزین کنیم.
*****