از پس حوادث طبیعی عمده مثل سیل و طوفان چه بسا آثار و ابنیه ای از زیر خاک و آوار آشکار میشود که قبلا مشهود نبوده است. جنگها و ومصائب اجتماعی نیز به آشکارشدن ابعادی از جامعه و حتی تاریخ کمک میکنند که یا قبلا نامشهود بوده و یا این که باوچود آشکاری، مورد توجه قرار نمیگرفته است. موشک باران اخیر ایران از آن موارد است. از پس این واقغه برق آسا جنبه هایی از جامعه و حتی تاریخ برملا شد که شاید قبلا به آن توجه چندانی نمیشد.
موشک باران دوازده روزه سریع، قاطع، کشنده، و بر اساس سال ها کار امنیتی دقیق و علمی و یادآور پیروزی اعجاب آور اسرائیل در جنگ شش روزه علیه مصر در سال 1967 بود. ارتش اسرائیل با حمایت امریکا بار دیگر نشان داد که یک "ماشین جنگی" سریع، بی نقص، و بی رحم است. احساس آخرالزمانی و این که اسرائیل کشوری است که خود را دایما در معرض انهدام می بیند - و اسلامی های افراط گرا هم مانع فراموشی این نکته از طرف اسرائیل نمی شوند - درایجاد انگیزه اتحاد ملی و جنگاوری و نیز نادیده گرفتن افعال غیرقانونی و گاه غیر انسانی دولت بی نقش نیست.
در ایران، آنچه آشکار بود آشکار تر شد. واضح ترین درس این جنگ همین امر بدیهی است که اصولا کشورهای کوچک نفتی نباید دچار توهم شده درگیر کشورهای صنعتی شوند و باهمان سلاح هایی به جنگ آن کشورها بروند که به مراتب پیشرفته ترش را کشورهای سازنده در اختیار دارند. جگ امروزی تماما بر اساس تکنولوژی سایبری است و در عصر ذهن ماشینی (هوش مصنوعی) استراتژی های دیگر مثل جنگ توده ای از نوع جنگ ویتنام - حتی برای کشورهایی که دولت منتخب ملت است - از عاملیت افتاده است. از لحاظ داخلی هم سرکوب سیستماتیک جنبش های ضد استبداد ایرانی مثل مورد اخیر "جنبش مهسا" یا سرکوب مطلق چچن ها در سین کیانگ چین نشان داد که استراتژی جنبش های توده ای از استراتژی سرکوب دولتی عقب افتاده است. تاکتیک گرفتن خیابان ها و اماکن توسط تظاهر کنندگان هم با توجه به استراتژی سرکوب مطلق دولتی به نظر میرسد تاریخ مصرفش کمی گذشته است. شاید بتوان استدلال کرد که باتوچه به عدم رشد یا سقوط جامعه مدنی و افت حمایت فرضی دول لیبرال از مردم مبارز، کم رنگ شدن ایده آلهای سیاسی و اجتماعی و ظهور دول غیر لیبرال مثل چین که بجز استثمار اقتصادی به امور دیگرعلاقه ای ندارند و حمایت ضمنی آنان از مستبدان حاکم (که حتی حکومت طالبان را پوشش میدهد) امکان توفیق مبارزات مدنی تا حد زیادی کاهش یافته است. شاید به همین دلیل است که در پی شکست مفتضحانه دولت اسلامی ایران، نه کودتایی پا گرفت و نه جنشی اعتراضی دیده شد. شگفت تر این که حتی زندانیان اوین، پس از بمباران آن سازه یادگار ترس و جنایت، نه تنها سر فرار نداشتند بلکه به کمک عمال زیر آوارمانده زندان رفتند تا زمانی که نیروی ویژه سررسد - و خود آنان را با تهدید مرگ به سلول ها برگرداند. "خیر عمومی" فعلا به کنار گذاشته شده و فلاح فردی سرلوحه اعمال فرد است؛ همچنان که از بازتاب مردم هراسان و بی امید انتظار میرود.
از دیگر اموری که برملا شد آشگار شدن ناکارآیی استراتژی"عمق استراتژیک" و توسل به نیروهای به اصطلاح "نیابتی" بود. تمامیت آنچه رژیم اسلامی در این چهل و شش سال با صرف میلیاردها دلار رشته بود در دوازده روز پنبه شد. استراتژی ایحاد نیروهای نیابتی و مزدور راه بجایی نبرد و اسرائیل و هم پیمانانش با یک عکس العمل سریع کلیه "نیروهای مقاومت" را تار و مار کردند. عکس العمل قبلی رهبر جمهوری اسلامی. هم این بود که "نشد از نیروهای "مقاومت" حمایت کنیم جون از زمین و هوا راه بسته بود!" آیا این محاسبه مشکلی بود که نمیشد آن را قبل از وقوع فاجعه پیش بینی کرد؟ آیاعقل سلیم حکم نمیکند که از این وضعیت نتیجه بگیرند که استراتژی ایجاد نیروهای نیابتی پرهزینه در جهت شکست اسرائیل بینتیجه و ابلهانه است و کوشش در راه فاصله انداختن بین اسرائیل و امریکا ابلهانه تر؟ سرشان باید به کدام سنگ بخورد که به هوش بیایند از این خمار مستی؟
امر آشکارشده دیگر ناکارآیی استراتژی نابخردانه صرف میلیاردها دلار برای تولید بمب اتم بود؛ استراتژی زهرآلودی که جز اتلاف وقت و پول و جان مهندسان و نظامیان ایرانی نتیجه دیگری نداشت. کشورهای پیشرفته نشان دادند که هرلحظه که اراده کنند آن کوشش ها را عقیم می گذارند هرچند درتاسیساتی در اعماق کوهستان با پوشش لایه چندتنی سیمان باشد. آن همه صرف بودحه کشور، آلودن محیط زیست و بخصوص منابع آبی کشور (مثل مورد اردکان) نه تنها بازدارندگی نکرد بلکه خود عامل تخاصم و جنگ شد. سرکنگبین صفرا فزود و روغن بادام خشکی نمود. اگرغرض از ایجاد مقدمات بمب (مثل غنی سازی) ترساندن حریف و یا بازدارندگی بود، این هم آشکارشد که استراتژی بیهوده و خسارت باری است که نه تنها بازدارندگی نمیکند بلکه تحریک آمیز و جنگزا است.
ادعیه و استمداد از اجنه هم راه به جایی نبرد، و امید این که امام غایب بیاید و شمشیر زنان به حمایت از جکومت اسلام بکوشد هم که بیهوده بود.
حالا در دوره پس از بمباران هم به نظر نمیرسد که رهبر جمهوری اسلامی درسی گرفته یا تجدید نظری کرده باشد. همان شعارها و فرمایشات قصار زهوار در رفته را تکرار میکند و اعتباری برای هوش ودانش شنوندگان قائل نیست.غالبا گفته میشود که رهبر حمهوری اسلامی می گویند که فلان سازش را "هیچ کشوری" نمی پذیرد. فرض که چنین باشد. ولی جمهوری اسلامی "هرکشوری" نیست. آن کشور نه قدرت و اعتباری دارد و نه اهرمی در سیاست های بین المللی در اختیار اواست. ملت را شکنجه کرده و به فقر کشانده و هیچ نوع "آشتی ملی" متصور نیست وحکومت فاقد مهمترین منبع قدرت یک حکومت که مشروعیت ملی است میباشد. جمهوری اسلامی از همه لحاظ و در همه جبهه ها شکست خورده است. از همه مخاطره انگیزتر، بحران و سقوط محیط زیست است ولی رهبر باز شعار جمعیت صد و پنجاه میلیونی میدهد. تنها یک بیمار "اسکیتزوفرن" اینهمه واقعیت آشکار را نمی بیند و در عالم خیال برای خود واقعیت جانشین خلق میکند. اعلام پیروزی در جنگ اخیر از طرف ارکان حکومت در زمره همین اوهام مرضگونه است:
"لازم میدانم به ملّت بزرگ ایران تبریک عرض بکنم. چند تبریک به ملّت عرض میکنم: یکی تبریک پیروزی بر رژیم جعلی صهیونیست. رژیم صهیونی با آن همه هیاهو، با آن همه ادّعا، در زیر ضربات جمهوری اسلامی تقریباً از پا درآمد و له شد.
تصور این که رژیم بار دیگر از این مهلکه هم جان سالم به در برد مشکل است ولی ناممکن نیست. این رژیمی است که در چهل و شش سال گذاشته مردم ایران (و بعضا دنیا) را در حالت تعلیق نگاهداشته است و به بهای فقر و ناتوانی کشور (و حال بی آبی و خشکسالی) به جنگ آوری دنکیشوتی خود ادامه داده است. آیا باید منتظر فردایی بود که بی آبی باعث شود تا بنا بر قول مهندس کلانتری وزیراسبق وزارت کشاورزی "پنجاه میلیون نفر" ایرانی آواره ی جهان شوند؟ کجا بروند در این جهانی که روز به روز دروازهها بیشتر بر روی پناه جویان بیشتر بسته میشود؟ دویست میلیاردی که به چاه ویل "هسته ای" ریختید "که حق مسلم!" شما بود نمی توانست مملکت را از این فاجعه انسانی در حال وقوع محفوظ دارد؟
یک راه گریز رژیم این استدلال است که عدم مقاومت، سرنوشت لیبی و (و حالا سوریه) را در پی دارد. ممکن است چنین باشد ولی این فرضیه قابل رد و اثبات نیست. اما ماندن بر سر مواضع قبلی که نتایج نکبت بار آن آشکار شده است قطعا سرنوشت مشابهی را رقم خواهد زد. آزمایش شکست خوردهای را عینا تکرار کردن به امید نتایج متفاوت دلیل خلل عقل است. از طرف دیگر، اگر جمهوری اسلامی دست از استراتژی ترساندن و تهدید بردارد و با کمال تواضع اعلام بیطرفی کند و حتی به پیمان ابراهیم به پیوندد و مسیر عادی شدن را پیش گیرد شانس بیشتری برای جلوگیری از بحران های غیرقابل کنترل آینده خواهد داشت تا ادامه اعمال بیخردانه قبلی. البته هیچ امری بدیهی نیست ولی آنچه آشکار است این است که کشور در حال اضمحلال است و شرایط اضطراری اقدامات اضطراری میطلبد. تغییر مسیر هم به این سادگی نیست و مخاطرات دارد ولی مسئله بقای ایران است. معاندان به حماقت دیرپای شما خواهند خندید ولی چه باک؟ این که موضوع جدیدی نیست. ضمنا آیا مورد مضحکه بودن مهم تر است یا سقوط کشور و کشور داری؟ حفظ پرستیژ بهتر است یاحفظ موجودیت کشور؟ رهبران جمهوری اسلامی کار را به حایی رسانده اند که تقریبا تمام کشورهای همسایه در پروسه بمباران کشور به کمک اسرائیل و امریکا شتافتند. امروزه از نظر کشورهای غربی و اسرائیل و همسایگان هیچ مصالحه ای کمتر از برکناری کل رژیم قانع کننده نیست.
وضعیت موجود به کجا می انجامد؟ رهبر ایران و وزیر خارجه میگویند که هیچ جیز عوض نشده و راه غنی سازی همجنان ادامه خواهد داشت. "نتن یاهو" هم از بالاسری ها اجازه گرفته است که حال که دفاع هوایی ایران را به کلی نابود کرده منتهز فرصت دیگری باشد که به بمباران های پیگیر جدید بپردازد و تاحد ممکن این تاسیساتی که بمباران کرده را باز ویران کند. دست کشیدن از این تاسیسات هسته ای و رویای ساخت بمب اتمی برای بعضی از نظامیان و استراتژیست های جمهوری اسلامی و بخصوص رهبرسنگین خواهد بود و از اول کارشکنی آغاز خواهند کرد. یک سناریوی محتمل این است که برای خشنودی رهبر، مهندسان و نظامیان و مقاطعه کاران داخلی وخارجی دست اندرکار باز ساخت تاسیسات اتمی شوند. اسرائیلی ها هم به بازبمباران کردن آن تاسیسات خواهند پرداخت. این سیکل معیوب ادامه پیدا می کند تا سرانجام ترامپ کم حوصله دستور استفاده از بمب ها و راکت های تاکتیکی اتمی بدهد (تا آن زمان احتمالا دیگر تکلیف جایزه صلح نوبل روشن شده است). نطنز و اصفهان و سمنان و کهک قم غیرقابل زیست تر می شوند. دولت جمهوری اسلامی تقاضای آتش بس میکند. شرایط تسلیم ژاپن را برایش میخوانند. جمهوری اسلامی سرباز میزند. باز هم بمب. شورای امنیت بی خاصیت به تقاضای همسایگان وارد عرصه میشود. بی حاصل.
درس آشکار تاریخی آشکارتر شد. این بار میتوان با ارائه شواهد تاکید کرد که آخوندها و زنجیره محکم ایدئولوزیک - اقتصادی و هم بستگی ارگانیک آنان مانع عمده رشد و گسترش و اقتدار ملی ایران بوده است. شاهد این چهل و شش سال حکومت آخوندها که نشان داد آخوند شیعه نقش اساسی در ایجاد وضعیت نابسامان سیاسی، بیگانگی فرهنگی، افول و عدم رشد اقتصادی و جنگ آفرینی بیهوده دارد. آخوند تا به حال باعث دوجنگ عمده در طول تسلط کوتاه خود برکشور شده است. آیا نیازی هست که شکست های قرن نوزدهم و جداکردن شهرهای آباد قفقاز را از ایران یادآورشویم که عمدتا به تحریک آخوندها انجام شد چون مسلمانان (شیعیان) تحت تسلط کفار روس قرارگرفته بودند، شکستهایی که سرنوشت "ممالک محروسه" را رقم زد و کشور را به عرصه حهان سومی سوق داد؟
مشکل عمده آخوند عدم درک ملیت در امر سیاست است که در این مخاصمات اخیر بیش از پیش آشکار شد چون واحد سیاسی مرجع او امت شیعه جعفری است نه ملت تاریخی ایران. همچون صدر اسلام، آخوند ایران را منبعی می بیند برای تامین مالی و نفر برای فتوحات بعدی، به سبک صدر اسلام. پروژه رساندن جمعیت کشوربه صد و پنجاه میلیون نفر را ازهمین زاویه باید دید.
آیا آخوندهای حاکم از این شکست (که آن را پیروزی خوانده اند) درسی در جهت تعدیل رفتار خود و تغییر استراتژی بنیادین رژیم می گیرند؟ برای جواب به این پرسش باید به شعارها و رفتارهای این دوسه ماهه اخیر نگاه کرد. تتنها تغییرتاکتیک قابل مشاهده استفاده از بعضی شعارهای ایران محور بوده است. ولی ایرانیان چطور این شعارها را باور کنند در حالی که شیخ ابراهیم رئیسی رئیس جمهور پیشین منتخب رهبر عمدا به تخت جمشید رفت تا آنجا را کاخ شاهان سفاک و مستبد اعلام کند؟
الگوی برخورد با ایران و ایرانیان کماکان الگوی برخورد با ملل مفتوحه در صدر اسلام است. استراتژی موفق خلیفه دوم در آن روزگار نخست فتح بلاد و سپس استفاده از دارائی و نفرات آن ها برای فتوحات بعدی بود. امروزه هم منابع ایران جزو غنائم جنگی یا "انفال" به حساب می آید و شکست امروزی در کل استراتژی آخرالزمانی رژیم فقط لحظه ای در همین راستا است. رژیم خواهد کوشید که استراتژی شکست خورده ایجاد دست نشانده ها را ادامه دهد. مصادره کشتی های حامل ده ها تن اسلحه ایران برای یمن و حزب الله لبنان در هفته های اخیرتوسط نیروی دریائی امریکا نشان دهنده این است که در توهمات آخوندهای حاکم، جمهوری اسلامی پیروز بوده دلیلی برای تغییر استراتژی نیست. تنها دراستراتژی تولید بمب اتم، رژیم از درون دچاراختلاف شده است که اظهارات وافع بینانه اخیربعضی از دولتمردان موید این اختلافات است. ولی غالبا برنده این بحث های درون سازمانی "آقا" بوده است...