
به پسران ودختران جوانی که هر کدام با شمعی بر دست از پله ها پائین می آیند تا تداوم دهنده راهی باشند که مهسا بر گذر گاه آن ایستاده و همه گان را به مبارزه با حکومتی که جان اورا بخاطر دیده شدن چند تار مو گرفت فرا می خواند.
"خانم
چرا نیمه شب این جا وایستادید ؟
"فقط اومده بودم تهران!
بخاطر چند تار مو مرا کشتند .
اما من مردم که شما بیایستید!
نترسید."
جنبشی که با نام مهسا آغاز گردید ودر فرازی تحسین برانگیز به مبارزه هزاران دختر وپسر جوان که با پرچم "زن ،زندگی ،آزادی " پای در میدان نهاده بودند فرا روئید.
جنبشی چنان عظیم وریشه دار که جان مایه از خواسته های نسل جوان امروز ایران می گیرد.
جنبشی که زیبا ترین فرزندان این آب وخاک جان بر سر آن نهادند .از کودک دهساله تا نو جوانانی که هنوز در مرز جوانی ونوجوانی بودند.
جنبش پر شکوهی که هرگزخاموش نگردید و بصور مختلف تا امروزجریان یافته است .چرا که مایه از واقعیت های تلخ حاکم بر زندگی میلیون ها شهر وند ایرانی بخصوص نسل جوان ایران می گیرد.
تمامی کوشندگان راه آزادی ،جریان های سیاسی که نامشا ن فرا تر از عمل کردشان مطرح است تلاش کردند که خود را تولیت داران این جنبش بر آمده از دل نسل جوان قلمداد کنند.گوشه ای از پرچم این مبارزه را گردن آویز خود نمایند بی آنکه پیام نهفته در دل آن را دریابند!
نخستین درس این جنبش این بوده وهست که به این خیزش می باید از دریچه زمان حال که رو به آینده دارد نگاه کنیم . نگاهی متفاوت با معیار های سنتی وفرمول های روتینی که سال هاست بعنوان مرز های عقیدتی وقانون های خلل ناپذیر مبارزه ترسیم می کنیم و براساس آنها طرح وبرنامه ارائه می نمائیم . بی آنکه گوش های شنونده جوانی که پیش برندگان جنبش مهسا در عمل می باشد اقبالی به این طرح وبرنامه های زنگار بسته اپوزسیون گرفتار در خود خارج از کشور نشان دهد.
جریان هائی که هرگز قادر به درک عمیق مفهوم زندگی و آزادی طرح شده درجنبش مهسا نیستند.جنبشی که زنان ودختران جوان در پیشاپیش آن حرکت می کنند.حرکتی پیگیرکه در مبارزه برای انتخاب پوشش وبرداشتن حجاب از سرنمود خود را نشان داد عقب نشینی و سکوت حکومتیان را در برخورد با امر حجاب بنمایش نهاد.
بسیار افراد وجریانهای سیاسی هنوز قادر به عظمت مبارزه زنان و وادار کردن حکومت به این عقب نشینی که در سایه مبارزه گسترده زنان صورت گرفته نیستند. درکی مبتنی بر خواست میلیون ها جوان ایرانی نسل جدید که خواهان یک زندگی مدرن و مبتنی بر نیاز ها ودستاورد های امروزه جوانان در کشور های غربی از امریکا گرفته تا اروپا هستند.جوانانی که از طریق دنیای مجازی در همان دنیا زندگی می کنند و خواهان عینیت بخشیدن به آن در همین سرزمین گرفتار شده در دست جمهوری اسلامی ومغز های"پوسیده " اند. مغزهای گرفتار در چنگ ایدئولوژی های بسته که تاب هماهنگ شدن با نیاز های نسل جدید را ندارند و قادر نیستند مانند آنها آغوشی باز برای جای دادن گرایش های مختلف که خواهان مبارزه جدی در میدان هستند داشته باشند .
آغوش بازجوانانی که از تو نمی پرسد تعلق بکدام گروه وجریانی داری؟ جواز ورود تو به این جنبش را میزان پای بندی تو در مبارزه باجمهوری اسلامی ونوع نگاهت به جهان معاصر و آزادی تعین می کند.نسلی که خط کشی های زنگار بسته جریانهائی را که هنوز در مرده ریگ گذشته با شعار مرگ بر امپریالیبسم ومرگ بر اسرائیل می چرخندومیزان دشمنیشان با دوران پهلوی بمراتب بیشتر از میزان نفرت آنها از جمهوری اسلامیست را بر نمی تابند.
جریان هائی که ادعا می کنند ازصاحبان جنبش "زن ،زندگی،آزادی " هستند بی آن که یکبار هم که شده از خود سوال کنند این چگونه ادعائی است که شرکت کنندگان وپیش برندگان جوان این جنبش هرگز در هیچ کجای صحنه مبارزاتی آن ها نه در نوشتار ،نه در گفتار ونه درعمل و نه در همایش های آنها حضورعینی ندارند.
جریان هائی که چهل سال است در خود می پیچند دور ونزدیک می شوند وبجای بیشتر وبیشتر شدن کاهش می یابند. اما همچنان برتداوم خطی که گویا هیچ نقدی بر آن جایز نیست پای می فشارند.
در تمامی این چهل سال از خود سوال نکرده و نمی کنند که ماحصل این همه بر سرکله هم زدن چه بوده ؟ چرا در تمام این مدت جوانی از نسل جدید به آن ها نپیوسته است ؟ جوانی که ترسیم گر هم پیوندی آنها با جنبش مهسا باشد؟
هیچ امری خطرناک ترازبستن چشم بر واقعیت و نهادن تصویر ذهنی وغیر واقعی خود بجای آن نیست.
تصویری که ترا در اوهام نگاه می دارد ومانع از نقش آفرینی تو بر اساس آن چه هستی می گردد.بزرگداشت خاطره مهسا این نمود زیبائی نسل جوان .کشته شدن مظلومانه او تنها یک پیام دارد. اتحاد وقبول مسئولیت در برابر نسل جوان با نگاهی خالی از بعض ،خالی از کینه!نگاهی واقع نگریانه به صف مبارزه سهمناک پیش رو که تعهد اخلاقی سنگیی از هر کنشگر وجریان سیاسی طلب می کند.
مهسا، ابوالفضل محققی
زیبای خفته
دیگر بوسه هیچ شاهزاده ای
بیدارت نخواهد کرد.
دیگربا صدای نرم مادر
چشمان نازت را
به روشنائی صبح نخواهی گشود
بمن بگو!
حال جای خواب تو در کجاست؟
گاه بیداریت را بمن بگو!
شب با کدام لالائی چشم می بندی ؟
سحرگاهان با کدام نغمه بر میخیزی؟
"شب در گهواره نقره ای ماه
با لالائی هزاران مادر داغدار
که صدایشان
سکوت وتاریکی شب را می شکافد.
می خوابم
صبح با نغمه صد ها پرنده نشسته
برگلوگاهم
بر میخیزم
بر قایق پسرکی کوچک
که
خدایش خدای رنگین کمان بود! می نشینم .
نگاه کن !
به رنگین کمان نقش بسته بر آسمان
ما را خواهی دید .
ما را
که
ترانه خوان
از فراز سر شما می گذریم
با ترانه ای رها شده در نسیم
ترانه ای
در ستایش زن
در ستایش زندگی
در ستایش آزادی ! "
زیبای خفته
دیگر بوسه هیچ شاهزاده ای
بیدارت نخواهد کرد.
دیگربا صدای نرم مادر
چشمان نازت را
به روشنائی صبح نخواهی گشود
بمن بگو!
حال جای خواب تو در کجاست؟
گاه بیداریت را بمن بگو!
شب با کدام لالائی چشم می بندی ؟
سحرگاهان با کدام نغمه بر میخیزی؟
"شب در گهواره نقره ای ماه
با لالائی هزاران مادر داغدار
که صدایشان
سکوت وتاریکی شب را می شکافد.
می خوابم
صبح با نغمه صد ها پرنده نشسته
برگلوگاهم
بر میخیزم
بر قایق پسرکی کوچک
که
خدایش خدای رنگین کمان بود! می نشینم .
نگاه کن !
به رنگین کمان نقش بسته بر آسمان
ما را خواهی دید .
ما را
که
ترانه خوان
از فراز سر شما می گذریم
با ترانه ای رها شده در نسیم
ترانه ای
در ستایش زن
در ستایش زندگی
در ستایش آزادی ! "