متن پیش رو خلاصهای از دیدهها و شنیدههای خبرنگاران انصاف نیوز از وضعیت حجاب زنان شهر تهران سه سال پس از اعتراضات «زن زندگی آزادی» و مرگ مهسا امینی است. در این گزارش نمود سبک زندگی گروهی از ایرانیها در فضای عمومی نیز بررسی مختصری شده است
تعداد آنها که هیچ حجابی بر سر ندارند را نمیتوان درست تخمین زد اما با یک نگاه سطحی میشود گفت بطور متوسط و در روزهای عادی حوالی ۴۰ درصد است.
(طبق آماری رسمی که سال ۱۴۰۲ منتشر شد مردم احساس میکنند که ۳۰درصد زنان بیحجابند) بخش قابل توجهی از درصد باقیمانده را هم زنان موسوم به «بدحجاب» و از طرف دیگر محجبهها تشکیل میدهند. این درصد تحت تاثیر عوامل مختلفی، خصوصا سن تغییر میکند. درصد بیحجابی بین جوانان و خصوصا نوجوانان بیشتر است.
غالب زنانی که حجاب سر ندارند و یا «بدحجابند» شومیز و شلوارهای گشاد به تن دارند. بعضی از نوجوانها تاپهای کوتاه(کراپ تاپ) هم زیر شومیز میپوشند. پوشش مانتو خیلی کمرنگ شده است. تعداد زنانی که تیشرت تن میکنند هنوز بسیار کم است.
نمیتوان با اطمینان گفت که تعداد زنان چادری کمتر شده. یکی از آنها میگفت: فک میکنن چادریا کمَن! تو این وضعیت ما کمتر میایم بیرون. روزایی که یه برنامهای هست میایم بیرون تعدادمون معلوم میشه.
تاپهای کوتاهی که مد شده و بعضی نوجوانها میپوشند برای این قشر بیش از هر چیزی حساسیت برانگیز است: حالا میگیم مو عیبی نداره اما شکمشون معلوم باشه خب زشته!
پوشش در غالب شهرهای دیگر ایران تفاوت چندانی با تهران ندارد. زنی محجبه از یکی از شهرهای غرب کشور با گلایه میگفت: دیگه اوضاع خیلی بد شده. اصلا نمیشه جمعِش کرد!
همین محدودهی پوشش در محلات برخوردارتر تهران و در روزهای تعطیل آزادانهتر هم میشود. مثالش را خصوصا در رویدادهای(ایونت) گروهی ورزشی میتوانید ببینید.
در این ایونتهای ورزشی که معمولا صبحگاه برگزار میشود دیگر خبری از تفکیک جنسیتی باشگاههای ورزشی دارای مجوز نیست. بخشی از این ورزشهای گروهی زیر نظر شهرداری برگزار میشود. شهرداری تلاش میکند این گروهها را در چارچوب نگه دارد. در کنار این ایونتها باشگاههای زیزمینی که از مدتها پیش به وجود آمدهاند هم هنوز فعالیت میکنند.
اتفاق دیگری که چند ماه اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفت ایونتهای کافههای خاص تهران و شهرهای بزرگ کشور مثل شیراز و یا پاساژها بود. مثالش ایونت «سامرپارتی» شعبهی یوسفآباد کافه لمیز. این ایونت برای معرفی یک نوشیدنی همراه اجرای موسیقی در فضایی غیررسمی برگزار شد. همراهی جوانان با موسیقی شبیه به رقص بود.
رستورانهایی که اجرای موسیقی و نورپردازیهایشان شبیه به کلاب است و سرو مخفیانهی مشروبات الکی دارند هم پدیدهی تازهای نیست و اصلا نمیتوان اینها را به تغییرات پس از ۱۴۰۱ نسبت داد. طوری شده که این قبیل کارهای مخفیانه با سنتشکنیهای عیان گروهی از شهروندان به فراموشی سپرده شده است.
با غالب این کافهها برخورد شد و برخوردها در شهرهای کوچکتر بدتر هم بود. شخصی در فضای مجازی نوشته بود: پلمب کنن معروفترم میشن. به نفعشونه! دیگری نوشته بود: تا کِی میخوان پلمب کنن؟! چندتا رو پلمب کنن؟!
بعضی از کنسرتها هم تغییر شکل دادهاند. از فیلمهای منتشر شده اینطور برمیآید که انگار دیگر کسی نیست که با لیزر به شنوندگان تذکر بدهد که «روی صندلیشان بنشینند و بیش از حد هم تکان نخورند!» تعدادی از این کنسرتها و اجراهای موسیقی رایگان و در فضای عمومی برگزار شدند.
یکی دیگر از تغییرات ظاهری شهر افزایش قابل مشاهدهی تعدا زنان موتورسوار است. دختر نوجوانی سوالی تکراری را با گلایه مطرح میکرد: چطور ترک موتور بشینیم عیب نداره ولی فرمون دست بگیریم عیب داره؟!
موتورسواری زنان در قوانین ایران بلاتکلیف است یعنی نه منعی دارد و نه منعی ندارد! مسئولان میگویند میخواهند تغییرات مثبتی ایجاد کنند اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده.
با این حال زنان موتورسوار زیاد شدهاند. جالب است که تعدادیشان میگویند رفتار پلیس راهنمایی و رانندگی غالبا «دوستانه» است: گفتن «ایشالا قانون درست بشه شمام گواهینامه بگیرید». با این حال اگر اتفاقی بیفتد زن مقصر است. زنی هم میگفت در تصادف چند روز پیشَش یک مرد موتورسوار تصادف را گردن گرفته!
ونهای گشت ارشاد هنوز در خیابانها حضور دارند. تعدادیشان حوالی ظهر برای استراحت و نهار به مسجد دور میدان فلسطین میآیند.
مطابق آنچه خبرنگار انصاف نیوز شنیده کار ماموران گشت ارشاد در غالب موارد محدود به تذکر شده است. به نظر میآید دیگر خبری از قلاب زندهگیری حیوانات وحشی، تحقیر و توهین در وَن یا ساختمان گشت ارشاد، کشیده شدن دختران روی زمین و برخوردشان به کیوسک برق، التماس مادری برای نبردن دختر مریضش، درگیری و شلیک گلوله در پارک پس از تذکر حجاب و مرگ در گشت ارشاد نیست.
این وقایع تلخ دیگر تکرار نشدند اما خبری از پاسخگویی قانعکنندهی قانون هم در مورد بعضی از این وقایع نشد. چرا باید زخمها جای تیمار شدن کهنه شوند؟!

یک هفتۀ حیاتی! + باز هم شیخ غلامرضا!

به من گفتند به جای همخوابگی میگفتی صیغه