تصویب قطعنامه شورای امنیت برای فعالسازی مکانیسم ماشه از اول مهر، پایان یک دوره طولانی وقتکشی و بازی با کلمات است. فرصتهای ایران یکی پس از دیگری دود شدند، نه به خاطر دشمن خارجی، بلکه به دلیل ناتوانی ساختاری نظام در تصمیمگیری سریع و یکپارچه. آنچه اکنون پیش روی جمهوری اسلامی است، نه «توطئه» که محصول مستقیم همین تعللها و لجاجتهاست.
۱. فرصتسوزی سیستماتیک
توافق با آژانس باید یک سال قبل انجام میشد، در فضایی که هنوز امکان معامله وجود داشت. اما تهران همه اقدامات را دیر، ناقص و در زمان نامناسب انجام داد. هیچ اجماع داخلی برای یک تصمیم فوری شکل نگرفت؛ حکمرانی قفل شد و نتیجه این شد که امروز مکانیسم ماشه از روی میز به مرحله اجرا رسیده است.
۲. اختلال در زنجیره تصمیمگیری
تصمیمگیری در بالاترین سطح نظام به شدت محدود شده است. دسترسی به رهبر به دلایل امنیتی کاهش یافته و مقامات کلیدی نیز یا ناپدیدند یا در دسترس نیستند. حتی بر سر انتخاب استراتژی اصلی ــ مذاکره یا تقابل ــ اختلافات جدی وجود دارد. همین فقدان مرکزیت، باعث شده ایران نه قادر به اعلام قاطع مسیر تعامل باشد و نه توانایی واقعی برای مقاومت داشته باشد.
۳. آخرین شانس در نیویورک
تنها فرصتی که باقی مانده، سفر پزشکیان و عراقچی به نیویورک است. اگر ایران واقعاً بخواهد جلوی تبعات فاجعهبار مکانیسم ماشه را بگیرد، باید در همان هفته آینده یک مسیر متفاوت اعلام کند: مذاکرات جامع و مستقیم با آمریکا، همکاری کامل و فوری با آژانس، خروج اورانیومهای ذخیرهشده و تعلیق غنیسازی در سطح بالا. هر چیزی کمتر از این، حکم بیانیههای بیاثر و شعاری دارد.
۴. مسیر سقوط؛ تحریم، انزوا، جنگ
اگر جمهوری اسلامی باز هم همان مدل کهنه «چانهزنی بدون اقدام واقعی» را ادامه دهد، وارد دور جدیدی از تحریمهای سازمان ملل خواهد شد که تبعات آن روشن است:
بانکی و مالی: مسدود شدن منابع ارزی و محدودیت شدید مبادلات.
کشتیرانی و نفت: توقیف کشتیها، محدودیت صادرات و سقوط درآمد.
نظامی: توقف خرید سلاح حتی از روسیه و چین.
دیپلماتیک: تثبیت تصویر ایران بهعنوان تهدید امنیتی جهانی.
این فشار، اسرائیل را نیز در موقعیتی قرار میدهد که با توجیه بینالمللی، خود را آماده حملات مستقیم علیه ایران بداند. فعال شدن فصل هفت، زمینه حقوقی لازم برای این اقدامات را فراهم میکند. در این صورت، ایران نه تنها منزوی، بلکه در آستانه درگیری نظامی مستقیم قرار خواهد گرفت.
۵. بحران بدون استراتژی خروج
بزرگترین معضل امروز جمهوری اسلامی این است که حتی اگر به تعامل رو بیاورد، هیچ استراتژی خروج مشخصی ندارد. همه چیز نصفه و نیمه است: یک روز خبر توافق با آژانس، روز بعد محدود کردن بازرسیها؛ یک روز سخن از تعامل، روز بعد تهدید به خروج از انپیتی. این سیاست زیگزاگی نه بازدارنده است و نه اعتمادساز؛ تنها باعث فرسایش بیشتر اعتبار و افزایش فشار خارجی میشود.
نتیجهگیری:
جمهوری اسلامی در آستانه یک پیچ تاریخی است. مکانیسم ماشه نه یک تهدید خیالی، بلکه یک واقعیت حقوقی و سیاسی است که کل نظام را وارد تونلی میکند که انتهایش تحریم فلجکننده، انزوای جهانی و خطر جنگ است. تنها راه جلوگیری از این فاجعه، تصمیم شجاعانه برای تعامل جامع با آمریکا و همکاری بیقید و شرط با آژانس است. هر تأخیر، هر وقتکشی، هر بازی تبلیغاتی، تنها سرعت سقوط را بیشتر میکند.
مسئله دیگر «اگر» نیست؛ مسئله این است که آیا حکمرانی توان و شجاعت تغییر مسیر را دارد یا نه. فرصت آخر، همین حالا و همین هفته است.

دارِ داغ وُ دِرَفش وُ دروغ، رضا بی شتاب