Monday, Sep 22, 2025

صفحه نخست » تبار شناسی تراژدی جنگ اوکراین، «نقض استقلال» (بخش ۹)، محمود دلخواسته

Mahmoud_Delkhasteh_3.jpg«شکست گورباچف در وارد کردن روسیه به لیبرالیسم غربی و نپذیرفته شدن روسیه از طرف غرب، نفش مهمی در شکل دادن افکار الکساندر دوگین بازی کرد و او را به این نتیجه رساند که تمدنها تفاوتی ماهوی دارند. البته متفکرانی همچون الکساندر سولژنیتسین/Aleksandr Solzhenistsyn نقش مهمی در شکل دادن به نظرات او بازی کردند... در نتیجه با بکارگیری نظرات ساموئل هانتینگتون در رابطه با جدایی تمدنها (220)، دیالکتیک هگلی (221) و بکار گیری انتقاد قوی مارتین هایدگر از مدرنیسم و تمدن غرب و بکارگیری نظریه معروف «بودن/Dasein/ (شکلی از وجود که به مرحله خود آگاهی رسیده است» (222) را در کتاب: «تئوری چهارم سیاست» تدوین کرد

. در این کتاب، به گفته خودش، تلفیقی از بهترین های سه گفتمان غالب در قرن بیستم با بکارگیری دیالکتیک هگلی و استفاده بسیار از نظرات هایدیگر بخصوص در رابطه با نقدهای او در غفلت غرب از اندیشیدن در ذات بودن که تلویحا غفلت از عنصر معنویت است به هویت خاص روس بودن رسید و با استفاده از نظرات پست مدرنیسم، نظریه نسبیت را برای به چالش کشیدن ارزشهای جهانی انسان به چالش کشید و از درون آن «تمدن منحصر به فرد روسی» را بیرون کشید.(223)»

بخش اول

https://news.gooya.com/2025/08/post-100866.php

بخش دوم:

https://news.gooya.com/2025/08/post-100983.php

بخش سوم:

https://news.gooya.com/2025/08/post-101083.php

بخش چهارم:

https://news.gooya.com/2025/09/post-101174.php

بخش پنجم:
https://news.gooya.com/2025/09/post-101297.php

بخش ششم:

https://news.gooya.com/2025/09/post-101477.php

بخش هفتم:
https://news.gooya.com/2025/09/post-101596.php#disqus_thread


بخش هشتم
https://news.gooya.com/2025/09/post-101711.php

مکان روسیه در اوراسیا کجاست؟

در حالی که روسیه از زمان تولد خود، هویتهای مختلفی را تجربه کرده است، از اسارت به دست تاتارها گرفته تا پطر کبیر که با انقلاب عظیم فرهنگی خود سعی کرد که هویت روسیه را اروپایی کند و جنبش احیای هویت اسلاوها در واکنش به آن و هویت شوروی که بر هویتهای قبلی خط بطلان کشید و فروپاشی آن ظهور روسیه فدرال که در پی هویتی/هایی جدید شد. ولی در این اجماع وجود دارد که محل تولد روسیه در کیف، پایتخت اوکراین کنونی بود. فروپاشی کیف- روس و حمله مغول در قرن 13 رابطه روسیه با تجارت جهانی را قطع کرد. کوشش روسیه که حال به طرف شرق قاره اوراسیا منتقل شده بود برای وارد شدن به تجارت جهانی به کوشش برای رسیدن به آبهای گرم منجر شد. اروپا، بخصوص انگلستان و فرانسه در اوج استعمار، این کوشش را خطری جدی برای خود به حساب آوردند و اینگونه مانع اجرای برنامه روسیه برای حمله به امپراطوری در هم ریخته عثمانی و تصرف استانبول شده و با حمله به شبه جزیر کریمه 1854-1856 شکستی تحقیر آمیز را به روسیه وارد کردند.

قبل از آن، تجاوز روسیه به ایران و تصرف قفقاز که در حال حاضر کشور آذربایجان و بخشهایی از ارمنستان و گرجستان را شامل می شود، در دو جنگ طولانی بین سالهای 1826-1828 که به موافقتنامه های شرم آور گلستان و ترکمانچای منجر شد و ایران این مناطق مهم و سوق الجیشی خود را از دست داد، انگلستان را که سخت نسبت به محافظت از «جواهر تاج امپراطوری خود/هندوستان» حساس بود وارد رقابتی کرده بود که به «بازی بزرگ» معروف و رابطه روسیه و انگلستان در قرن 19 بر حول آن فهم شد. این رقابت در نهایت در سال 1907 با موافقت کردن بر سر مرزهای افغانستان به پایان رسید.

یکی از نتایج ماندگار این رقابت تاریخی، ایجاد تنفری عمیق نسبت به روسیه در دستگاه سیاسی انگلستان است که اثرات آن را بروشنی حتی در زمان حاضر و در رابطه با سیاست این کشور در اوکراین می شود دید.

ولی این دشمنی و حتی تنفر در اروپا نسبت به روسیه فقط منحصر به زمان حال نیست. حدود دو قرن بعد از اینکه پطر کبیر تصمیم گرفت که روسیه باید از فرق سر تا نوک ناخن اروپایی شود و با بکارگیری حداکثر خشونت، این سیاست را تحمیل و جانشینانش آن را ادامه دادند، داستایوسکی که هم آگاه از این تنفر اروپایی ها نسبت به روسیه بود و هم اینکه می دانست که روسیه کشوری است هم آسیایی و هم اروپایی، کوشش کرد تا جامعه روسی را به ریشه های آسیایی آنها و اینکه از کوششی تحقیر آمیز برای تقلید از اروپایی ها دست بر دارند آگاه کند و از جمله نوشت:

«روسها همانقدر آسیایی می باشند که اروپایی می باشند. سیاست اشتباه ما در دو قرن اخیر این بوده است که اروپایی ها را قانع کنیم که ما اروپاییان واقعی می باشیم...ما مانند بردگان در مقابل اروپایی ها سر فرود آوردیم و تنها دست آورد آن ایجاد احساس تنفر و تحقیر آنها نسبت به ما بود. الان زمان آن رسیده است که از اروپایی های نمک نشناس روی بر گردانیم. آینده ما در آسیاست.» (217)

اما نگاه داستایووسکی به آسیا همان نگاه استعمارگران اروپایی بود و در نتیجه همانگونه که نگاه تحقیر آمیز اروپا را نسبت به روسیه برنمی تافت، همان نوع نگاه را نسبت به آسیا داشت. البته می دانست که این نوع نگاه، آنچه را که روح روسیه می دانست، قربانی می کرد:

«چه نیازی به تصرف آینده آسیا هست؟ کار ما آنجا چیست؟ این ضروری است زیرا روسیه نه تنها در اروپا، بلکه در آسیا نیز هست؛ زیرا روس نه تنها یک اروپایی، بلکه یک آسیایی نیز هست. نه تنها این: در سرنوشت آینده ما، شاید دقیقاً آسیا باشد که راه خروج ما را نشان می‌دهد. در اروپا ما مفت‌خور و برده بودیم، در حالی که به آسیا به عنوان ارباب خواهیم رفت. در اروپا ما آسیایی بودیم، در حالی که در آسیا ما نیز اروپایی هستیم. مأموریت تمدن‌سازی ما در آسیا، روح ما را تطمیع خواهد کرد و ما را به آنجا خواهد راند.» (218)

در هر حال، آنچه که داستایوسکی دو قرن قبل متوجه شده بود، حال، راز آشکاری بود که هیچکس در این باره صحبت نمی کرد. بنظر می رسد که حداقل تا 24 سال قبل هنوز پوتین آگاه بر این راز آشکار نبود و برای همین، روسیه را بخشی از اروپا و جامعه "متمدن ها" می دانست و گفته بود:

«روسیه بخشی از فرهنگ اروپایی است. و من نمی‌توانم کشور خودم را جدا از اروپا و آنچه که ما اغلب جهان متمدن می‌نامیم، تصور کنم (219)

ولی با کودتا/انقلاب نارنجی در اوکراین و نقش کلیدی سازمانهای غیر دولتی غربی که بیشتر بودجه آنها را سازمان سیا و «اداره توسعه بین المللی آمریکا/USAID در تغییر رژیم در سال 2004 بازی کرد بود که متوجه شد روسیه مهمانی می باشد که کدخدای جهان و ناخدای ناتو او را نمی خواهد و مهمانی است ناخوانده.

در عین حال، بیش از سه قرن کوشش روسیه برای تا مغز استخوان غربی شدن، چیزی نبود که براحتی دست از کوشش برای پذیرفته شدن بر دارد. از جمله به همین علت بود که برژینسکی گفته بود که غرب می تواند هر کاری که بخواهد بر سر روسیه بیاورد. چرا که این کشور محال است که به طرف چین و یا ایران برود. برژینسکی از نگاه سخت توهین آمیز روس ها نسبت به چینی ها آگاه بود.

ولی بنظر می رسد که کودتای میدان 2014 همه چیز را عوض کرد و کم کم پوتین در پی یافتن اندیشه جایگزین برآمد. در اینجا بود که نظرات الکساندر دوگین/Alexander Dugin، فیلسوف روسی توجه او را جلب کرد.

شکست گورباچف در وارد کردن روسیه به لیبرالیسم غربی و نپذیرفته شدن روسیه از طرف غرب، نفش مهمی در شکل دادن افکار دوگین بازی کرد و او را به این نتیجه رساند که تمدنها تفاوتی ماهوی دارند. البته متفکرانی همچون الکساندر سولژنیتسین/Aleksandr Solzhenistsyn نقش مهمی در شکل دادن به نظرات او بازی کردند.

توضیح اینکه، دوگین در تحقیقات خود، قرن بیستم را میدان جنگ سه اندیشه مارکسیسم، لیبرالیسم و فاشیسم توصیف کرده بود که در آن با همکاری مارکسیسم و لیبرالیسم، فاشیسم از میدان رانده شده و با فروپاشی شوروی، لیبرالیسم پیروز میدان جنگ شد. ولی از آنجا که دوگین با لیبرالیسم میانه ای نداشت. چرا که آن را فرزند دوران روشنگری می دانست و در نتیجه باورمند به جهانی بودن حقوق انسان که دوگین آن را نمی پذیرفت. دیگر اینکه لیبرالیسم را گفتمانی فاقد روح می دانست. در نهایت، دوگین نظریه معروف خود را در کتاب: «تئوری چهارم سیاست»

در نتیجه با بکارگیری نظرات ساموئل هانتینگتون در رابطه با جدایی تمدنها (220)، دیالکتیک هگلی (221) و بکار گیری انتقاد قوی مارتین هایدگر از مدرنیسم و تمدن غرب و بکارگیری نظریه معروف «بودن/Dasein/ (شکلی از وجود که به مرحله خود آگاهی رسیده است» (222)

را در کتاب: «تئوری چهارم سیاست» تدوین کرد. در این کتاب، به گفته خودش، تلفیقی از بهترین های سه گفتمان غالب در قرن بیستم با بکارگیری دیالکتیک هگلی و استفاده بسیار از نظرات هایدیگر بخصوص در رابطه با نقدهای او در غفلت غرب از اندیشیدن در ذات بودن که تلویحا غفلت از عنصر معنویت است به هویت خاص روس بودن رسید و با استفاده از نظرات پست مدرنیسم، نظریه نسبیت را برای به چالش کشیدن ارزشهای جهانی انسان به چالش کشید و از درون آن «تمدن منحصر به فرد روسی» را بیرون کشید.(223)

واکنش روسیه در نتیجه تجربه تلخ این کشور از دموکراسی که در شکل «سرمایه داری وحشی» به روسیه تحمیل شد، شیفتگی شدید بخش مهمی از مردم روسیه را هم نسبت به دموکراسی و هم فرهنگ غربی بشدت کاهش داد. همانگونه که قبلا ذکر شد، برای اکثر مردم روسیه که تجربه سالهای 1990 آنها را تروماتیزه کرده بود، دموکراسی معادل فقر و بیکاری، عدم امنیت و تحقیر ملی شد. نتیجه اینکه در حالی که روسیه ای که قرنها کوشش کرده بود در غرب پذیرفته شود و حال از آن رانده شده بود و در حالی که نمی خواست که هویت آسیایی او، وجه غالب هویت او شود، سبب شد تا نظریه های الکساندر دوگین که سخن از «هویت ویژه روسی" می زد در نزد نخبگان سیاسی، از جمله پوتین، بخصوص محافظه کاران و راستهای افراطی جای خود را تا حد زیادی باز کند. این در حالیست که از نظر فرهنگی و اجتماعی نیز، بخصوص کوشش در تحمیل نظریاتی در رابطه با هویتهای جدید و فرا جنسیتی که محصول گفتمانهای پست مدرنیسم بود و از طریق سازمانهای غیر دولتی غربی، با جدیتی بسیار در تحمیل این نظریه ها به فرهنگ روسی انجام می شد، واکنشی را در بخش بزرگی از جامعه روسیه ایجاد کرد. در واقع شاید بشود کوشش لجوجانه این سازمانها که کمکهای خود را مشروط به پذیرش این هویتها کرده بودند و سبب شوک فرهنگی در میان بسیاری شد را نوع سکولار میسیونرهای مسیحی که در دوران استعمار به مستعمره ها رفته تا "بومیان" را به شکل و فرم خود در آورند و "متمدن" کنند بشود توصیف کرد. در واقع، همانگونه که اساتیدی مانند پروفسور مارلین لاروئل/Marlene Laruelle در کتاب: «ایدئولوژی و معنا سازی در رژیم پوتین/Ideology and Meaning-Making under the Puttin Regime» (224) نشان داده است، اینگونه نیست که روسیه از منظر فرهنگی و عاطفی از اروپا بریده است. نه تنها ریشه ها عمیق تر از آن هستند که حوادث سیاسی بتواند آن را ریشه کن کند، بلکه، روسیه خود را مدل سالم و سلامتی از اروپا می داند که لیبرالیسم آن را فاسد کرده است. اینگونه است که جریانهای راست و راست افراطی در غرب که در حال جنگ فرهنگی با جریانهای لیبرال، بخصوص گفتمانهای جنسیتی می باشند، بگونه ای طبیعی با روسیه پوتین که پرچمدار این مبارزه است احساس نزدیکی و قرابت بیشتری می کنند.

البته باید اضافه کرد که این تحولات تا حد زیادی محدود به نخبگان در سطح جامعه می بود. ولی حمله روسیه به اوکراین و بسیج عمومی سیاسی، نظامی، اقتصادی و رسانه ای غرب بر علیه روسیه، سبب گسترش این هویت که تمایلات راست افراطی و نژاد پرستی در آن شدید بود شد. در واقع سیاست نئوکانزواتیوهای آمریکایی در وارد کردن اوکراین به ناتو و کودتای 2014، جنوساید فرهنگی روس ها و روس زبانهای اوکراینی بوسیله دولت راست های افراطی اوکراین که در پی "پاکسازی نژادی و فرهنگی" اوکراین بودند و ایجاد پستهای سازمان سیا در مرزهای روسیه، سبب حمله روسیه به اوکراین و نقض قوانین بین المللی شد. از جمله نتایج این حمله، رشد ناسیونالیسم افراطی و فاشیسم در هر دو کشور است.

در اینجا یادآوری هشدار شدید جورج کنان، که آشنایی عمیقی با روسیه داشت، در مورد ناتو را به مرزهای روسیه بردن و اثرات مخرب آن در جامعه روسی توضیح دهنده خوبی است:

«[صریحاً] گفته شده است... گسترش ناتو، مهلک‌ترین اشتباه سیاست آمریکا در کل دوران پس از جنگ سرد خواهد بود. انتظار می‌رود چنین تصمیمی، گرایش‌های ناسیونالیستی، ضد غربی و نظامی‌گرایانه را در افکار عمومی روسیه شعله‌ور کند؛ تأثیر نامطلوبی بر توسعه دموکراسی روسیه داشته باشد؛ فضای جنگ سرد را به روابط شرق و غرب بازگرداند و سیاست خارجی روسیه را به جهاتی سوق دهد که قطعاً مطابق میل ما نیست...» (225)

ولی رشد راست افراطی و فاشیسم در روسیه و اوکراین تفاوت دارد. توضیح اینکه فاشیسم نوع اوکراینی، بیشتر هویت خود را از «روس نفرتی» می گیرد و در رابطه با نژاد ریشه در ایدئولوژی نازیسم دارد. در حالیکه که ناسیونالیسم روسی و نوع افراطی آن، از جمله به این دلیل که زادگاه خود را کیف - روس می داند، اوکراینی نفرت نیست. در عین حال، نظرات دوگین کوششی است برای بروز کردن این هویت خاص روسی، ولی هنوز تعریف/تعاریف شفافی که پاسخگوی مکان روسیه در قرن 21 و عبور از دوران جهان تک قطبی به دوران چند قطبی و حرکت مرکز ثقل تولید ثروت از غرب به شرق باشد پیدا نکرده است. فرو پاشی امپراطوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی و ظهور فدراسیون روسیه با ملیت ها و قومیتهای گوناگون و هر یک در پی هویت و کوشش دولت پوتین، تا این هویتها را در زیر چتر هویتهای چندگانه روسی قرار دادن، وضعیتی را ایجاد کرده است که می شود گفت که پروژه ای ناتمام است و جستجو هم چنان ادامه دارد.

در اینجا لازم به گفتن است که وقتی به اینگونه تلاشها برای ایجاد هویت ملی در بسیاری از کشورها و بخصوص کشورهای تازه تاسیس می نگریم، بهتر می شود متوجه شد که تاریخ و فرهنگ ایرانی چه ارثیه و گنجینه گرانبهایی را در اختیار کشورمان، که منتجه تعامل و بردباری اقوام ایرانی می باشد در اختیار ما قرار داده است.

نقش رهبران بی کفایت غرب در تراژدی اوکراین

قبلا در این رابطه صحبت شد، ولی به لحاظ اهمیت بسیار آن لازم می بینم که به آن بیشتر پرداخته شود. توضیح اینکه قبل از حمله روسیه به اوکراین که اخبار را از نزدیک دنبال می کردم، بسیار تعجب می کردم که چرا رهبران غرب و بخصوص آمریکا حاضر هستند که ریسک عظیم جنگ در اروپا را بپذیرند و همه اینها برای اینکه اوکراین در آینده نامعلوم عضو ناتو بشود یا نشود. مشخص بود که اوکراین، برای آمریکا، اهمیت استراتژیک بسیار کمی داشت و عقل متعارف سیاسی می گفت نباید چنین ریسکی را به اروپا تحمیل می کرد. اوباما هم قبلا اعلام کرده بود که آمریکا محور اصلی سیاست خارجی خود را از اروپا به طرف چین منتقل خواهد کرد. چرا که برای اولین بار در طول یک قرن، ابر قدرتی آمریکا ،حال با ابر قدرتی روبرو شده بود که قدرت و تولید صنعتی و تکنولوژیک آمریکا را به چالش کشیده و بر آن پیشی گرفته است. (226)

در نتیجه آن را خطری جدی برای حفظ موقعیت تنها ابر قدرتی خود در جهان می دانست. البته برای انجام چنین برنامه ای، آمریکا، نیاز به منزوی کردن چین داشت و در این رابطه، دور کردن روسیه از چین و نزدیک کردن این کشور به غرب، از اهمیت بسیاری برخوردار بود.

در عین حال می دیدم که بایدن سیاستی را پیش گرفته است که برای روسیه دو راه بیشتر نمی ماند و آن اینکه یا باید تسلیم سیاست آمریکا در اوکراین شود و یا به طرف چین حرکت کند. راه حل اول ممکن نبود، چرا که دستگاه سیاسی روسیه در تمامیت خود، همانگونه که در پیام ویلیام برنز، سفیر آمریکا در روسیه (که در زمان بایدن به ریاست سازمان سیا بر گزیده شد) دیدیم، به عضویت در آوردن اوکراین در ناتو، قرمز ترین خط قرمز روسیه در تمامیت آن دستگاه سیاسی روسیه می بود و نه تنها پوتین و نه تنها مخالفان پوتین که تمامیت دستگاه سیاسی روسیه، چنین عملی را «تهدیدی حیاتی/existential threat» برای خود می دید. بنابر این، روسیه با پوتین و یا بدون پوتین، محال ممکن بود که اجازه چنین کاری را بدهد و تسلیم سیاست آمریکا شود. بنابر این، روسیه ناچار بطرف چین می رفت.

البته بنظر می رسد که نظر برژینسکی در میان دستگاه سیاست خارجی بایدن پذیرفته شده بود و اینکه، روسیه محال ممکن است که بطرف چین برود.

در هر حال این نظریه ای بود که از قبل معلوم بود که درجه صحت آن پایین است، از جمله به این دلیل که این نظر پذیرفته شده: « سیاست همخوابگان عجیبی می سازد/Politics makes strange bedfellows» در نظر گرفته نشده بود. یعنی همان سیاستی که در مقابل هیتلر، دشمن مشترک، دو دشمن سوگند خورده آمریکا و شوروی را متفق یکدیگر کرد.

بنابر این، روسیه را در مقابل چنین انتخابی قراردادن نشان از بی درایتی رهبران سیاسی غرب داشت و در نهایت و با شروع جنگ، روسیه و چین در انتخابی استراتژیک به طرف یکدیگر رفته و هر روز روابط خود را مستحکم تر کردند.

نظری دیگر می گوید که حمله ارتش روسیه به اوکراین، در واقع افتادن روسیه در تله ای بود که آمریکا برایش آماده کرده بود و تکرار داستان افغانستان و ارتش سرخ، که دستگاه سیاسی شوروی با وجود بی میلی خود را ناچار دید که افغانستان را به تصرف در آورد. (227)

و برژینسکی این ورود را به حساب بزرگترین موفقیت خود به حساب آورد. به همین علت بود که هیلاری کلینتون، حمله روسیه به اوکراین را با حمله شوروی به افغانستان مقایسه می کرد و چند هفته بعد از حمله روسیه، للوید آستین، وزیر دفاع بایدن گفت که هدف از این جنگ تضعیف روسیه است.

اگر این نظر را هم بپذیریم، واقعیت جنگ در حال انجام که با وجود حمایت تمام عیار ناتو از اوکراین، این اوکراین است که روز بروز هر چه بیشتر زمین از دست می دهد و تحمل تلفات سنگین روی به سربازگیری اجباری آورده است. (228) آخرین تحقیق نیز در اوکراین می گوید که در سال 2024 تعداد مرگ و میر در این کشور سه برابر تعداد متولدین بوده است. که البته بیشتر آنها نظامیان می باشند.(229) این در حالیست که، در روسیه، بطور متوسط ماهی 30 هزار داوطلب جنگ می شوند.(230)

اینگونه ارتش روسیه بزرگتر، مجهزتر از قبل از حمله روسیه به اوکراین شده است و اقتصاد آن که قرار بود با تحریمهای بیسابقه از هم بپاشد، از منظر «برابری قدرت خرید» آلمان و ژاپن را نیز پشت سر گذاشته است و مقام چهارم در جهان را اشغال کرده است.(231)

بنابر این از هر منظر که بنگریم، جز عدم شایستگی، بی لیاقتی و عدم توانایی حداقل که نتیجه آن رشد قدرت نظامی و اقتصادی روسیه شده و اروپا را دچار رکود، نمی بینیم. به سخن دیگر، اگر غرب رهبرانی که حداقل کفایت لازم در رهبری را داشتند می داشت، براحتی می توانستند مانع این جنگ ویرانگر شوند. بنابر این، سوال این است که چرا غرب که زمانی خود را بودنی تصور می کرد که «عقلانیت محض کانتی» در رگهای او ساری و جاری است، خود را دچار چنین دستگاه رهبرانی بی کفایت کرده است؟

در این رابطه، همانطور که قبلا اشاره کردم، یان اوبرگ، از روشنفکران مطالعات صلح، در توصیف رهبران غرب اصطلاح kakistocracy را که در حافظه فرهنگ لغت انگلیسی مدتها مشغول خاک خوردن بود بیرون کشیده است و کاربرد آن روزبروز بیشتر در مورد استفاده منتقدان غربی سیاستهای غرب استفاده می کند که به معنی حکومتهایی می باشد که بدست بی کفایت ترین و بی لیاقت ترین ها اداره می شود.

در سال 2022، هنری کیسینجر، کتابی تحت عنوان «رهبری: شش مطالعه در استراتژی جهانی» را منتشر کرد. (232) در این مطالعه، کیسینجر از بی کفایتی رهبران غرب ناله می کند و می گوید آنها فاقد کیفیتی می باشند که از سیاستمدار، دولتمرد/زن/statesmanship می سازد و اینکه در حال حاضر، سیاستمداران فاقد سیاستمداری مدرن می باشند و حسرت دورانی و سیاستمدارانی همچون دوگل، مارگارت تاچر را می خورد و اینکه رهبران حاضر در غرب فاقد اهداف استراتژیک و فاقد جدیت فکری می باشند. (233) علل ظهور هم زمان سیاستمداران بی کفایت در غرب که عقب نشینی،(234) کاهش،(235) و غروب (236) قدرتهای غربی را سرعت بخشیده تا جایی که استحاله اتحادیه اروپا از «اتحادیه صلح» به «اتحادیه نظامی گری» رسید و بقول فایننشال تایمز، این تحول در اروپا از شعار: «دولت رفاه خود را بکاهد تا یک دولت جنگی بسازد» شروع شده است.(237) که نتیجه آن فقیر شدن روز افزون اکثریت اروپایی ها می باشد. آنهم در شرایطی که از جذابیت اتحادیه اروپا در میان اروپایی ها روزبروز کاسته می شود و راستها و راستهای افراطی مخالف اتحادیه هر روز قدرت بیشتری پیدا می کنند. (238)

در نتیجه تحمیل سیاست نظامی گری به اتحادیه، می تواند به فروپاشی اتحادیه منجر شود.

ادامه این بی کفایتی را در بعد از انتخاب ترامپ می بینیم. توضیح اینکه، ترامپ از آنجا که از منظر "اول آمریکا" به مسئله اختلافات ناتو/اوکراین با روسیه نگاه می کرد و کشور اوکراین را کشوری استراتژیک برای منافع آمریکا نمی دید و در عین حال، چین را خطر اصلی می دانست، به این نتیجه رسیده بود که باید سیاستی را اتخاذ کند که روسیه را به طرف خود جذب کند. از جمله به این دلیل بود که زمانی که روسیه به اوکراین حمله کرد، بر خلاف سیاست بایدن و کشورهای ناتو، با همان نگاه ساده انگارانه ای که به مسائل پیچیده دارد و شومنی که هست، اعلام کرد که می تواند جنگ را در عرض 24 ساعت به پایان برساند.

از زمان ریاست جمهوری نیز همین سیاست را تعقیب کرد و اینکه، این جنگ، جنگ بایدن است و جنگ من نیست و کوشش کرد اوکراین را وادار به صلح در مقابل واگذاری سرزمین کند. یعنی همان چیزی که حدود 70 درصد از مردم اوکراین خواستار آن هستند. (239)

درصدی که در مقایسه با نظرسنجی های قبلی نشان رو به افزایش دارد. چرا که تجربه تلخ جنگ، جمعیت روز افزونی از مردم اوکراین را به این نتیجه رسانده است که در این جنگ هر روز سرزمینهای بیشتری را از دست می دهند و برای جلوگیری از آن و از دست دادن تعداد بیشتری از جوانان کشورشان خواهان صلح می باشند. با این وجود، کشورهای اروپایی با سیاست ترامپ مخالفت می کنند و اینکه جنگ باید تا آخرین اوکراینی و شکست روسیه ادامه یابد. قطع رابطه این رهبران با واقعیت در حال انجام شگفت انگیز است. البته اینها می دانند که اوکراین با حمایت تمام عیار آمریکا و اروپا نه تنها نتوانست ارتش روسیه را از سرزمینهای خود براند بلکه بگونه ای دائم در حال از دست دادن سرزمین است. بنابر این ممکن نیست اینها ندانند زمانی که آمریکا حمایت خود از اوکراین را کاهش و حتی قطع کند، شکستی ویرانگر تر را نصیب اوکراین خواهند کرد. پس چرا به ادامه جنگ اصرار می کنند؟

ملاقات پوتین با ترامپ در آلاسکا و همراه شدن ترامپ با نظرات پوتین که بجای بدنبال آتش بس فوری باید پروسه صلح را که در نهایت به آتش بس می انجامد نیز تا بحال آنها را به خود نیاورده است.(240)

(217)

Fyodor Dostoyevsky: A Study (Honolulu: University press of the pacific, 2001),260.

(218)

https://www.e-aoi.uzh.ch/apps/china-west/documents/37916

(219)

https://www.theguardian.com/world/2021/nov/04/ex-nato-head-says-putin-wanted-to-join-alliance-early-on-in-his-rule

(220)

https://kirj.ee/wp-content/plugins/kirj/pub/TRAMES-2-2024-103-118_20240520195557.pdf

(221)

https://arktos.com/2024/01/02/hegel-and-the-fourth-political-theory/

(222)

https://www.frontiersin.org/journals/political-science/articles/10.3389/fpos.2022.941799/full

(223)

https://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/21567689.2019.1697870

(224)

https://www.amazon.co.uk/Ideology-Meaning-Making-under-Putin-Regime/dp/1503641597

(225)

https://www.nytimes.com/1997/02/05/opinion/a-fateful-error.html

(226)

https://www.theguardian.com/world/2023/mar/02/china-leading-us-in-technology-race-in-all-but-a-few-fields-thinktank-finds

(227)

Book: Out of Afghanistan, The Inside Story of the Soviet Withdrawal. Authors: Diego Gordovez & Seligh S. Harrison

(228)

https://www.facebook.com/61556573562972/videos/1050505410325683

(229)

https://kyivindependent.com/almost-3-times-more-people-died-in-ukraine-than-were-born-in-2024-data-shows/#:~:text=News%20Feed-,Almost%203%20times%20more%20people%20died%20in%20Ukraine,born%20in%202024%2C%20data%20shows&text=Ukraine%20registered%20495%2C090%20deaths%20of,published%20by%20the%20Justice%20Ministry

(230)

https://nationalsecuritynews.com/2024/06/russia-is-recruiting-30000-soldiers-a-month-to-fight-in-ukraine/

(231)

https://www.intellinews.com/russia-overtakes-japan-to-become-the-fourth-largest-economy-in-the-world-in-ppp-terms-328108/

(232)

https://www.amazon.co.uk/Leadership-Six-Studies-World-Strategy/dp/0593489446

(233)

https://frankfuredi.substack.com/p/why-are-the-ruling-elites-so-incompetent

(234)

https://www.amazon.co.uk/Decline-West-Oxford-Paperbacks/dp/0195066340

(235)

https://permacultureapprentice.com/the-decline-of-the-west/

(236)

https://www.jstor.org/stable/20024181?seq=1

(237)

https://www.ft.com/content/37053b2b-ccda-4ce3-a25d-f1d0f82e7989

(238)

https://www.pewresearch.org/short-reads/2024/06/03/ratings-of-the-eu-remain-broadly-positive-in-member-countries-but-have-gone-down-slightly-since-2022/

(239)

https://news.gallup.com/poll/693203/ukrainian-support-war-effort-collapses.aspx

(240)

https://www.nytimes.com/live/2025/08/16/world/trump-putin-meeting-alaska



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy