
فرق است میان مردی که نامش از ریشهی خاک برمیخیزد و دیگری که سایهی نامش را از دیوار قدرت میگیرد.
در تواریخ آمده که غلامی خردسال، اما به صداقت شهره بود، روزی شاه او را بر سر سفره نشاند و پرسید: «تو را چه حاجت که با من همغذا شوی؟» غلام گفت: «اگر خدمت من با ریا باشد، چه فرق که بر سفره بنشینم یا گرسنه بمانم؟» شاه گفت: «صداقت تو به هزار تاج میارزد.»
این حکایت، آیینهای است از روزگار ما؛ چه بسا کسانی که در میدان ریا و تملق خود را به زر و زور آویختهاند، و چه اندکاند آنان که بیریا و بیمنّت، برای مردم زیستهاند.
رسول خادم، از آنگونه مردان است. او پهلوانی را تنها در برد و باخت تشک نمیبیند، بلکه در حرمت نان شب کارگر، در اشکهای حریف شکستخورده و در شادی رقص محلی فرزند ایران جستوجو میکند. کلام او بوی خاک و نان میدهد، نه عطر تزویر و نمایش.
در واکنش به قهرمانیهای اخیر کشتی، خادم نه به مدالها بالید و نه به صندلیها ،که به نام نوجوانی از ایذه پرداخت: پیام احمدی. خادم نوشت:
فن و بندی که او به کار میگیرد، از جنس خاک است؛ نعرهی چکش دارد، بوی لقمهی نان میدهد، بوی شکم گرسنه، بوی غیرت و خواستن...
و دعا کرد:
خداوند تو را از شر گزند دروغگویی و منفعتطلبی نگاه دارد.
این دعا تنها برای پیام نبود؛ آینهای بود در برابر آنان که سالهاست در دام دروغ و منفعتطلبی گرفتارند.
۲. دو پرده از پهلوانی، شادی و احترام
خادم در یادداشت خود، دو پرده از پهلوانی را نمایان کرد:
• پرده اول: شادی رحمان عموزاد، که با رقص محلی خود نه تنها پیروزی را جشن گرفت، بلکه فرهنگ ایرانی را زنده ساخت.
• پرده دوم: اشکهای حریف ژاپنی پس از شکست، که احترام حاضران نشان داد اخلاق و ادب برتر از هر طلایی است.
این دو پرده، درسی است از پهلوانی؛ شادی بیریا و احترام به رقیب. چنانکه سعدی گفت:
مرد آن است که در میدان خشم، خویشتن نگاه دارد؛ و در میدان شادی، فروتنی پیشه کند.
۳. پهلوانی فراتر از مدال
رسول خادم به ما یادآوری میکند که پهلوانی عنوانی نیست که بر دیوارها نوشته شود، بلکه سیرهای است که در دلها میماند. او نشان داد که پهلوانی نه در مدال، که در خدمت به مردم و احترام به رقیب و حلال بودن دستهاست.
۴. خادم و کمک به مردمان محروم
ریشهی این نگاه انسانی در خانواده خادم است؛ نسلی که رسم پهلوانی را نه در شعار، که در کردار نشان داده است.
رسول خادم بارها در کنار مردمان محروم ایستاده است؛ چه در ایذه، و چه در سیستان و بلوچستان. در روزهای سخت، او با دستهای خویش بار همدلی را برد و در میان کودکان بیکفش و سفرههای خالی، صدای بیصدایان شد. این خدمت بیهیاهو، بخش جداییناپذیر ریشه پهلوانی اوست.
۵. فرق میان پهلوان و رئیس
در سوی دیگر، مردانی بر صندلی ریاست نشستهاند که بیش از آنکه به کشتی و کشتیگیر بیندیشند، در اندیشه حفظ جایگاه خویشاند. یکی از اینان، علیرضا دبیر است؛ که اگرچه روزگاری در میدان ورزش نامی یافت، امروز در میدان قدرت، راه خویش به ریا و مجیزگویی باز کرده است.
فرق است میان کسی که برای مردمان فرودست مینویسد و اشک در چشمانشان خشک میکند، با آنکه برای خوشنودی ارباب قدرت قلم میزند. فرق است میان خادم که با کارگر ایذهای و کودک سیستان همنفس میشود، با دبیری که بر سریر ریاست، خود را بزرگتر از مردم میپندارد.
۶. پهلوانی یعنی خدمت به مردم
پهلوانی رسم است، نه لقب؛ سنتی است از آزادگی، نه از ریاست. در تاریخ بیهقی آمده است:
پهلوانان آن بودند که در میدان مردانگی، شکست را همچون پیروزی بپذیرند و در پی جاه و مقام نباشند.
این سخن امروز بر رسول خادم راست میآید، که در کلام و کردار، آیینه مردم است؛ نه چون کسانی که نام پهلوانی را یدک میکشند و در عمل جز بندگی قدرت نکردهاند.
فرق خادم با دبیر در همین جاست: یکی به مردم خم میشود و صدای کارگر ایذه و کودک سیستان را میشنود؛ دیگری به قدرت خم میشود و صدای اربابان را تکرار میکند.
در روزگار ما، مردم بیش از هر زمان، به پهلوانانی چون رسول خادم نیاز دارند؛ مردانی که در میان تزویر و قدرت، هنوز بوی نان صادقانه میدهند.
پارسا زندی (مشاور حقوقی)
مطلب قبلی...

پایان یک توهم، کوروش گلنام

پایان یک توهم، کوروش گلنام
مطلب بعدی...

آقای فلان السلطنه، گیله مرد

آقای فلان السلطنه، گیله مرد