یک آقایی رفته بود پیش دعا نویس که: آقا ! قربان جد مطهرت بشوم ؛ آمده ام اینجا دست بوس تان یک دعایی برایم بنویسید
دعا نویس می گوید: قربان هر چه آدم چیز فهم ! حالا بگو چه دعایی میخواهی ؟دعای عشرات؟ دعای سمات؟ دعای ابوحمزه ثمالی؟دعای رفع بلا؟ دعای توکل ؟ چه دعایی؟
میگوید : ببین آقا سید ! من قصد دارم پای پیاده بروم کربلا ؛ از بیابان ها و بادیه ها خواهم گذشت ؛ هیچکس هم همراهم نیست؛ می ترسم مورد حمله گرگ و پلنگ و مار و مور و دیگر جانوران قرار بگیرم ؛ دعایی برایم بنویس تا مرا از حمله این جانوران محفوظ بدارد
آقا سید بسم اللهی گفت و اورادی خواند و دعایی نوشت و آنرا در پارچه ای پیچید و به بازوی آقا بست و گفت : اینهم دعای شما ؛ ولی منباب احتیاط یک چماقی هم با خودتان همراه داشته باشید !
حالا حکایت ماست
آقای وزیر نیرو که از خر لخت پالان بر میدارد با شاخ شکسته و سم بریده رفته است دست بوس پاره ای از علمای اعلام و آیات عظام و با ناله و ندبه از آنها خواسته است دست به دعا بردارند از حضرت باریتعالی بخواهند باران رحمتش را از امت اسلام دریغ نفرماید آنان را از بی آبی و خشکسالی برهاند.
نوبت کهنه فروشان در گذشت
نو فروشانیم و این بازار ماست
شهر از عاقل تهی خواهد شدن
با چنین ساقی که او خمار ماست
عاشق و مفلس کند این شهر را
اینچنین چابک که این طرار ماست
در تواریخ خوانده بودیم در دوره شاه سلطان حسین صفوی هنگامیکه شهر اصفهان به محاصره سربازان محمود افغان در آمد ؛ در مدت 9 ماه محاصره این شهر ؛ آبرومندان جام زهر در کام خود و خانواده خود ریختند و مردم مردگان خود را خوردند .
در این میان زنان حرمسرای شاه یکصد و بیست و چهار هزار " بسم الله " نثار زاینده رود کردند تا بر لشکر محمود افغان زهر قتال شود ؛ و هزار " قل هو الله " بر هزار نخود خواندند و از آن " شوربای نصر " پختندتا سربازان از آن شوربا میل بفرمایند و در برابر سربازان محمود افغان نامریی شوند!
فردای عاشورا ؛ وقتی آخرین اسب اصطبل سلطنتی را سر بریدند و خوردند ؛ شاه از میان شهری که از خانه هایش بوی تعفن اجساد بلند بود گذشت و به پابوس محمود افغان رفت و تاج شاهی را بر سر او نهاد و به درباریان گفت : تا امروز من شاه
شما بودم ؛ از امروز میر محمود شاه من و شماست
آیا تاریخ تکرار شده است ؟
گیله مرد
Friday, Sep 26, 2025