مرگ آمد اینجا در کنارِ من پگاه است
در انتظارِ دیدنت چشمم به راه است
تنهاتر از تصویرِ برگی وُ تگرگم
جانا کجایی مسلخِ خون جلوه گاه است...
گفتم به مسئولان وُ زندانبان مریضم
پاسخ ولی سرمایِ جانسوز وُ نگاه است
اینجا پزشکش شد شکنجه گر به شادی
از قتلِ ما رقصان شده هرزه گیاه است
کو روزنِ فریاد زندانی زِ بیداد؟
اینجا فقط دیوار وُ تنهایی وُ آه است
اینجا کجا جان ارزشی دارد عزیزم!
محبوسِ قبرستانی وُ روزت سیاه است
دردت کجا گردد مداوا ای پریشان!
آزُردۀ زنجیری وُ دل بی پناه است
اینجا گزارش شیوۀ آزار وُ وحشت
فردایِ روشن تیره وُ تار وُ تباه است
اعزامِ مرگ آزادی ات را کرده تضمین
هر اعتراضی رنجِ زندان وُ گناه است
دنیا وُ یادِ یار وُ خانه هیچ وُ پوچ است
اینجا ستیز وُ زندگی راهی به چاه است
آزادی وُ آزادگی شد دوزخِ زخم
عاشق شدن بی ارزش وُ تابوتِ جاه(1)است
اینجا شعورِ عاشقی بازیچۀ باد
داروغه وُ جلادِ جان مستِ رفاه است
گردد نشانِ زندگی معجونِ بُغرنج
اینجا جنون عالیجناب وُ سجده گاه است
سر در گریبان آسمانِ سرد وُ بیمار
این شبکلاهِ کاغذی تنبیهِ ماه است
اینجا سخن در سینه می میرد نَفَس نیست!؟
ما را سکوتِ جانگزا اینک گواه است...
اما ببین کِی می دَمَد آخر گُلِ خشم!
کز خونِ بجوشد جانمان کین وعده گاه است
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1-جاه:بزرگی وُ شکوه.