سیاستمداران بر ماه و مردم بر زمین ...!
در دفتر ایام امروز برگ تازهای ورق خورد: خبر آمد که مکانیزم اسنپبک فعال شد و تحریمها، که گویی مار خفته بودند، دوباره سر از سوراخ برآوردند و بر گرده اقتصاد ما نشستند. هنوز دود این خبر بر آسمان رسانهها بالا نرفته بود که مردان بلندپایه جمهوری اسلامی یکی پس از دیگری بر منبر سخنرانی صعود کردند و نغمهای خوش در گوش خلق خواندند: نگران مباشید! تحریمها بیشتر بار روانی دارد! تمهیدات لازم اندیشیدهایم تا کماثر یا بیاثر گردد!
این سخنها در گوش مردم چنان بود که گویی طبیب بیتجربه بر بالین بیمار درحال مرگ آید و بگوید: مرگت بیشتر بار روانی دارد، غصه مخور! و بیمار اگر توان خنده داشت، از شنیدن این مرهم خالی، قهقههای تلخ سر میداد.
اما برای آنکه بدانیم این لافزنیها بیسابقه نیست، باید از حکایتی یاد کنیم که در تاریخ سیاست جهان باقی مانده است.
میگویند در روزگار اتحاد جماهیر شوروی، روزی برژنف، رهبر وقت، فضانوردانش را احضار کرد و گفت:
رفقا، آمریکاییها بر ماه قدم نهادند و دنیا را به شگفتی آوردند. ما باید از ایشان پیشی بگیریم. تصمیم گرفتهایم شما را بر خورشید فرود آوریم.
فضانوردان، که هنوز عقل در سر داشتند، با ترس و تردید گفتند: اما رفیق برژنف، خورشید سوزان است، ما خواهیم سوخت.
برژنف که در خیال خویش همه چیز را حل کرده بود، با وقار گفت: نگران نباشید، حزب فکر همه چیز را کرده است. شما را شبانه به خورشید خواهیم فرستاد.
این حکایت، اگرچه در ظاهر لطیفهای برای خنده است، در حقیقت آینهای تلخ است از وعدههای بزرگ و غیرممکن رهبران که فاصلهای به اندازه خورشید و ماه با واقعیت دارند.
اکنون به ایران امروز بازگردیم.
مسئولان ما همانند برژنف سخن میگویند. تحریمها را که همچون کوه بر شانه اقتصاد نشسته است، چیزی جز "بار روانی" نمیدانند. تدابیرشان، چنان استوار است که همانند سفر به خورشید در شب، تنها بر کاغذ خوش مینشیند. مردمان اما هر روز با جیب خالی، سفرههای کوچک، داروهای کمیاب و قیمتهای سر به فلک کشیده، در آفتاب سوزان واقعیت میسوزند.
آری، در این میان زبان دولتمردان همان نقش مسکن را دارد؛ همانگونه که قصاب به مشتری گوشتطلب بگوید: نگران نباش، شکم تو بیشتر بار روانی دارد، با خیال سیر شو! یا همانند بقالی که چون قند در دکان ندارد، بگوید: شیرینی در قلب توست، نه در قندان من!
طنز تلخ ماجرا آنجاست که هر بار اسنپبک یا تحریم تازهای اعلام میشود، مسئولان با همان جملات تکراری به میدان میآیند: "بیاثر است"، "تمهید اندیشیدهایم"، "مردم نگران نباشند". این لالاییها دیگر آنقدر تکراری است که حتی کودکان هم به خواب نمیروند.
و تاریخ، بیرحمتر از آن است که این جملات را فراموش کند. چنانکه بیهقی در روزگار خویش نوشت: "فلان کس در فلان روز، گفتاری گفت و خلق بر او خندیدند." آیندگان نیز خواهند نوشت: "در روزگار تحریم، بزرگان کشور گفتند تحریمها بار روانی است، و مردمان در بازار از فرط گرانی، روانشان نیز آشفته شد."
ای کاش تدبیر به جای سخن بود. ای کاش مردان سیاست، به جای شبگردانی روی خورشید و بازی با کلمات، اندیشهای واقعی برای معیشت مردم میکردند. اما دریغ که در این سرزمین، وعده دادن آسانتر است از عمل کردن؛ و خیالبافی شیرینتر است از رویارویی با حقیقت تلخ.
پارسا زندی (مشاور حقوقی)

نگذارید ما را بکشند! منوچهر تقوی بیات