برای کودکی هایمان؛آنجا که تو ایستاده ای و تنهایی مرا صدا می زند...
بازآمدی ای ماهِ مهرِ مهربانی
ای خاطراتِ دور وُ نزدیکم عیانی
ای نازنین زیبایی وُ رنگین چو ماهی
خُرّم خرامد کودکِ شادِ خزانی
آمد زمین همسازِ موسیقی نوازان
آهنگِ برگ وُ خش خش وُ رقصِ زمانی
اعجازِ زیباییِ دنیا را ببینید
آه از قشنگ هایِ تو! پاییزِ جانی
رگبارِ سرشاری زِ شادی بانگِ ابری
ای شوق وُ ذوقِ زندگی وَجدِ جهانی
چون گریه های ناگهان در چشمِ عاشق
پاییزِ پیر وُ در دلِ دنیا جوانی
گاهی غمین گاهی شدی خورشیدِ شادی
همسایه با این شبچراغِ آسمانی...
اما خیالِ من گذر کرد از گذرگاه
در انتهایِ متنِ رفتن ها؛ توانی
شد کودکی همراهِ مادر راهیِ درس
در گامهای کوچکش ترسِ نهانی
با مادرش می رفت وُ می لرزید وُ اما
با دلبری از ترسِ خود بلبل زبانی
در دستِ او کیف وُ کتاب وُ دفترش شد
دلشوره های ناشناس وُ بی نشانی
آغازِ زنگِ زندگی گویا وُ دشوار
در این حیاط وُ قیل وُ قالِ کودکانی...
از رنجِ تنهایی خدایا گُر گرفتم!
لبریزِ لفظِ بی گُل وُ برگم چو گُلدان
چون مشقِ خط خورده شدی ای روزگاران
این تلخیِ تنهایی ات در بی مکانی...
اکنون همان راه وُ همان درس وُ همان ترس
با طعمِ دیدارت شَوَم شیرین بیانی
گفتی: به دنبالِ تو می آیم پس از درس
قابِ غروب وُ باغِ غم شد ارمغانی
من در حضور وُ در غیابِ این کلاسم
اما دلا! در پیشِ مادر جاوِدانی...
اینجا کنارِ مدرسه چشم انتظارم
کِی می رسی مادر که نامم را بخوانی
در جستجویِ عطرِ تو جانم به ره ماند
مادر مرا هرگز زِ آغوشت مَرانی
مادر کجایی کودک ات دنبالِ دست ات
در انتظارت مانده ای؛ بی خان وُ مانی
با طعنۀ تنهایی ام کِی خُو کنم من؟
ایکاش مادر در کنارِ من بمانی