امید در زندگی چیزی غریب و لازم است، چرا که بدون آن در ذهن و روان آدمی سنگ روی سنگ بند نمیشود.
از سویی اما دادن امید دروغین چه برای منافع شخصی یا گروهی و چه از سر خوشباوری! ، آیندهای را نوید میدهد که وجود ندارد، انتظاری را ایجاد می کند که براورده نخواهد شد و این دو که توامان موجب سرخوردگی و توهین به شعور مخاطب است.
سازمان نظام پزشکی هیچ کمکی نه به جامعه پزشکی و نه به مردم میکند.
اما گروهی چنین میانگارند که در همین ساختار نیز فرصتهایی وجود دارد و حتی اگر کاری از کسی برنیاید، بالاخره اینکه افراد شایستهتر وارد شوند بهتر است.
اما واقعیت این است که حتی اگر ترکیبی از قدیسان و پیامبران اولولعزم هم وارد این ساختار گردند، نمیتوانند موجد کمترین اثری باشند یا از بدتر شدن شرایط جلوگیری کنند.
چرا که اساسا روش اداره کشور از راس تا ذیل آن بر عهده مجموعه نابلد اما خداوندگار پنداری است خود را برتر از همه میداند و حکمرانی اشتباه خود بر تمام مسائل را مصرانه اعمال میکند. امری که عمده مشکلات پرشمار امروز ایران به آن برمیگردد و نظام پزشکی هم جزئی از همین ساختار است.
ساختاری که درمورد آن همه اتفاق تلخ در سال ۱۴۰۱ چون استفاده از آمبولانس برای جابجایی نیروهای سرکوب، کور کردن معترضان و... لب از لب نگشود.
در برابر کشته شدن کادر درمانی که گناهی جز درمان مجروحان نداشتند.
سکوت مطلق کرد و حتی در روز "واقعه" در را به روی اعضایش بست، در برابر مرگ سریالی پزشکان مهر سکوت بر لب زده، در برابر فساد آشکار صندوق آن علیرغم تمام روشنگریها هیچ اقدامی صورت نداده، حتی تن به خواستهی کوچکی چون انتخابات الکترونیک هم نمیدهد و کاندیداهای اصلاحطلب وفادار به خود را هم رد صلاحیت میکند.
این درحالی است که از نزدیک ۷ هزار ثبت نام کننده، کمتر از یک درصد آنان نامهی خنثایی چون درخواست بیان مصادیق رد صلاحیت افراد را امضاء کردهاند! و حتی برخی رد صلاحیت شدگان نیز به امید لطف سلطان از پرسیدن دلیل رد صلاحیت خود ابا داشتند و افرادی که در استیفای حق خود چنین عمل میکنند، لابد قرار است پیگیر حقوق صنف باشند!!
طرفه اینکه این نظارت استصوابی و همت اکثریت کاندیداها در استیفای حق خود-مردم و صنف پیشکش-در تمام طول دوره چهارساله نمایندگی نیز ادامه خواهد یافت، تا بشود با خودسانسوری و سر به زیری به کار خود ادامه داد.
بنابراین تمام بازی انتخابات و کل قیام و قعودهای بعدش برای تشکیل ارکان سازمانی که ثابت کرده توان انجام هیچکاری را ندارد، فقط اجرای یک نمایش کاذب از فعالیت صنفی و دادن اعتبار دمکراتیک به سیستمی است که با الفبای دمکراسی نیز در دشمنی کامل است.
وانگهی کل عملکرد این سازمان عریض و طویل نهایتا همتراز یکی از ادارات زیرمجموعه وزارت بهداشت است که اقداماتی چون دادن کارت عضویت، مجوز مطب، بخشی از آموزش مداوم و... را بدان برون سپاری کرده است و تمام آنها در یک دفتر خدمات پیشخوان دولت نیز قابل انجام است.
معمولا در اینجا از تمثیل "به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل" برای اقناع مخاطب و به دست آوردن دلش برای آمدن به پای صندوق استفاده میکنند، در حالی که استفاده از این تمثیل در این مورد کلا اشتباه است، چرا که با بافتار بیمار و اساسنامه منفعل که تمام اتفاقات اثرگذار آن در اتاقهای بسته و به صورت دستوری صورت میگیرد، اصلا بادیهای وجود ندارد که رفتن در آن از نشستن بهتر باشد.
هرچند خود "باطل بودن" امر "نشستن" نیز قطعی نبوده، مشروط و وابسته به شرایط است و همانقدر که مشارکت و حضور به جای خود اهمیت دارد، شرکت نکردن و نه گفتن هم در جای خود مهم بوده، اموری چون اعتراض و اعتصاب بر آن استوار است.
اگر راهی به نجات میجوییم، زنجیره امید واهی بر نظام پزشکی بالاخره باید گسسته شود، که این چاه خشک اگر نان پرستیژ، منفعت، گروهبازی، قومپروری برای بسیاری از تکیه زنندگان بر مسندهای آن داشته باشد، برای جامعه پزشکی هیچ آبی ندارد.
نهایتا یک جای امن و بدون خطر که با تظاهر به فعالیت در آن و حتی خارج از دایره خود سازمان با حرف زدن راجع به حواشی و برجسته کردن اخبار بیهوده آن، افراد حس فعال بودن کاذب و انجام امور مدنی میکنند.
گویی امکان رسیدن به هدفی که در فاصله مشخصی از ما قرار دارد با دویدن روی تردمیل ممکن باشد.
بنابراین زمان ارزشمندی که قرار است صرف این ساختار کاذب نمایشی گردد، اگر در ساختن یک نهاد مستقل صنفی، نشد تلاش برای ایجاد و شرکت در کمپینهای صنفی مستقل، نشد خواندن کتاب، نشد حتی ماندن در خانه صرف شود، اثرش به مراتب موثرتر از شرکت در چنین شبه انتخابات فریبکارانهای است، چرا که حداقل به ساز و کاری کاملا ناکارآمد، حکومتی و با اداره دستوری، که ماسک صنفی زده، مشروعیت داده نشده، یک نه قاطع گفته میشود.
اگر به دنبال پرستیژ عضویت در ارکان سازمان هستید، هیجان انتخاباتی کاذب را دوست دارید، از طریق اتفاقات سازمان ارتزاق میکنید یا ... این گوی و این میدان، ولی لطفا در این مسیر از صنف و مردم مایه نگذارید.

رفت با گلبانگ سر بلندی، ابوالفضل محققی