بنسلمان و شاه؛ دو پادشاه، دو عصر، و میدان نبردی که ایران از آن بیرون ماند
مسعود نورمحمدی
امروز، در قلب آمریکا، محمد بنسلمان ایستاد؛ نه بهعنوان ولیعهد یک کشور نفتی، بلکه بهعنوان پادشاه آینده نظم جدید خاورمیانه.
و وقتی وعدهی یک تریلیون دلار سرمایهگذاری را داد، جهان فهمید که عربستان دیگر همان کشور دیروز نیست؛
او آمده تا بازی را عوض کند.
این لحظه، لحظهای است که تاریخ را میشود با صدای بلند خواند:
یکی در آمریکا قدرت میخرد،
و دیگری--محمدرضا شاه--سالها پیش تلاش میکرد ایران را آنقدر بزرگ بسازد که نیازی به خرید هیچکس نداشته باشد.
بنسلمان؛ شاهزادهای که با طلا شمشیر میسازد
بنسلمان امروز با اقتصاد میجنگد.
او ارتش نمیفرستد؛
او پول میفرستد--پولی که مثل سپاه آهنین از مرزها عبور میکند و زیرساخت، نفوذ، تکنولوژی و رابطه میخرد.
یک تریلیون دلار
نه یک معامله،
که یک اعلان قدرت است.
او دارد معادلهای را تغییر میدهد که قرنها عربها در آن نقش فرعی داشتند.
امروز او وارد اتاق بزرگان جهان میشود و کسی نمیتواند در را بر رویش ببندد.
این همان لحظهای است که یک کشور به قدرت تبدیل میشود.
شاه؛ فرمانروایی که میخواست ایران را بلند کند، نه جهان را بخرد
شاه هم رویا داشت؛
اما رویاهای او از جنس ساختن بود، نه خریدن.
او میخواست ایران چنان بلند شود که هیچ قدرتی نتواند آن را نادیده بگیرد.
دانشگاه، ارتش، برق، فولاد، صنعت، فرهنگ، طبقه متوسط--او ایران را از هیچ به «تمدن بزرگ» میبرد.
اما شاه در میدان جهان تنها بود. نه نفت با قیمت امروز بود، نه جهانیسازی امروز، نه شبکههای سرمایه، نه ابزارهای قدرتسازی سعودی.
او در سرزمینی میجنگید که دشمنان داخلی بیشتر از دشمنان خارجی بودند.
و با این حال ایران را تا لبهی قدرت رساند؛
لبهای که اگر چند سال دیگر دوام میآورد، ایران امروز جای عربستان مینشست.
تفاوت سرنوشت: بنسلمان جهان را میگیرد، شاه ایران ر
ا اینجا نقطه اوج تفاوت است: شاه سرزمینش را ساخت، بنسلمان جایگاه کشورش را در جهان میگیرد.
شاه:
میخواست ایرانی ثروتمند، باسواد، مستحکم و مدرن بسازد.
او با مردمش میجنگید تا از سنت جدا شوند، از فقر بیرون بیایند، از گذشته عبور کنند.
بنسلمان:
با جهان میجنگد تا عربستان را در رأس آینده خاورمیانه بگذارد.
او «قدرت» را میخرد و جهان را بدهکار عربستان میکند.
شاه میساخت که ایران بماند.
بنسلمان میخرد که عربستان فرمان براند.
اگر شاه امروز بود...
اگر شاه امروز در این عصر نفت گران، تکنولوژی عظیم، و اقتصاد جهانی بود،
اگر او همین ابزارهایی را داشت که بنسلمان امروز در دست دارد،
ایران بهجای عربستان بود که در واشنگتن وعده تریلیوندلاری میداد.
زیرا ذهن شاه، ذهن یک سازنده بود؛
قلبش قلب یک ایرانساز بود؛
و جاهطلبیاش از جاهطلبی یک منطقه فراتر بود.
او تنها بود، اما بلندپرواز.
بنسلمان تنها نیست؛ جهان را در مشت دارد.
پایان ماجرا؛ آغاز یک حسرت
حقیقت تلخ است و پرطنین: سعودی دارد جای ایرانِ ناتمامِ شاه را پر میکند.
جهانی که میتوانست زیر پای ایران باشد، امروز زیر پای ریاض پهن شده.
نه به خاطر اینکه بنسلمان بزرگتر از شاه است، بلکه چون جهان امروز بزرگتر از جهانی است که شاه در آن میجنگید.
و ما فقط ماندهایم با یک جملهی سنگین:
این مسیر، روزی میتوانست مسیر ایران باشد.

ترامپ حاکم نمادین نوارغزه
















