افول قدرت حاکم بر ایران بر کسی پوشیده نیست. ایرانیان در نقطه عطف تاریخی مهمی هستند، بر سر یک دو راهی!
یک راه- راهِ فعالیت برای هرچه فراگیرتر کردن جنبش خودجوش و خودانگیخته مردمی برای استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری.
راه دیگر- بیراههٌ انفعال و سکون و سکوت و انتظار که ببینند قدرتها بالاخره میخواهند چه بلاهای جدیدی بر سر ما بیاورند! و کدامیک از قدرتها در جنگ و ستیز با یکدیگر، چه مقدار از ایران و ایرانیان را میخواهند برای سفرهٌ گستردهٌ منافع خود، قربانی کنند!
تصمیم با ما است!
افول قدرت داخلی، همزمان با افول بسیاری از قدرتهای خارجی بوده است. سرنوشت این قدرتها به مصداق این شعر گشته است که:
«سر شب سر قتل و تاراج داشت، سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت»
بسیاری از آنها مانند قدرت داخلی، خود را مجبور دیدهاند که از ابعاد کمی و کیفی زور و خفقان و سرکوب بکاهند. هم جنس بودن خامنهای و نتانتانیاهو و ترامپ و... را بارها مورد بحث قرار دادهایم. همچنین بارها توضیح دادهایم که همهٌ اینها، مانند ظروف مرتبطه، به هم اتصال دارند، و بلکه حتی لازم و ملزوم یکدیگر هستند!
بلندپروازیهای متوهمانهٌ آنها هم شباهتهای زیادی دارند، و در راه رسیدن به هدف، همدیگر را ایجاب میکنند. خمینی و خامنهای و شرکا از «کمربند سبز» سخن گفتند، نتانیاهو و شرکا کابوس «اسرائیل بزرگ» را بر مردم منطقه تحمیل میکنند، و ترامپ و شرکا سودای «آمریکای کبیر» را در سر میپرورانند! وجه مشترک همهٌ این بلندپروازیها، دستاویز «دین» است! یعنی نقض لائیسیته! و در نتیجه یعنی تبعیض! و در نتیجه یعنی خشونت و جنگ و خونریزی!
مشاهده و بررسیِ شباهتهای روش و منش و سرنوشت قدرتها، حتی قدرتهایی که در ظاهر دشمن یکدیگرند، میتواند در تحلیل وضعیت کنونی و چارهجویی برای مشارکت در ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، بسیار مفید باشد.
سرنوشت امروز ما، نتیجهٌ محبوس کردن خویش در زندان «بد و بدتر» بوده است، و اینکه: «چون نیک نظر کرد، پر خویش در آن دید!» در حالیکه با نگاهی به جهان میبینیم که در واقع دلیل «خلقِ رضایت» برای این خودزندانی کردن، چیزی بهغیر شکست ما در جنگ روانی قدرتها علیه ما مردم نبوده است، و اینکه: «گفتا ز که نالیم، که از ماست که بر ماست!»
هفته پیش، به بحث در باره وژدان احساسی-روانی پرداختیم:
روانشناسی انفعال، آسیب احساسی-روانی
بررسی 'انفعال' فردی و ملی، از دیدگاه روانشناختی. سی و دو نکته!:
alisedarat.com/2025/11/24/14902
بحث «پذیرش سلطهگری! نقشِ برجستهٌ سلطهبران در پویاییِ ساختارِِ استبداد!» را هم قبل از آن ارائه دادیم:
alisedarat.com/2025/11/17/14887
از همان سال ۱۳۵۷، بعد از شکست قدرتها و پیروزی انقلاب، یکی از ابزارهای اصلی این جنگ روانی، ترساندن مردم از انقلاب بوده است. رسانههای وابسته و غیروابسته تلاش میکنند تا واژه «۵۷ی» (انقلاب ۱۳۵۷) را به یک «فحش و ناسزا» تبدیل کرده و از طریق تخریب انقلاب در اذهان عمومی، تخریبی به این اتفاق تاریخی وارد سازند. حتی یکی از برندگان صلح نوبل نیز در کلامش اشاره میکند که اگر در انقلاب شرکت کرده، به دلیل «کم عقلی» بوده است! البته اینگونه اظهارات توسط رسانههای در دست قدرت، نه تنها سانسور نشده، بلکه به کثرت منتشر میشوند.
تا وقتی که قدرتها موفق باشند از واژهٌ «انقلاب» در افکار عمومی، یک معنی و مفهوم منفی ایجاد کنند، مردم هوس منقلب شدن و انقلاب کردن به سرشان نمیزند، و منفعلانه این وضعیت فاجعهبار و پیوسته بدتر شونده را تحمل میکنند. بدین ترتیب خیال «آخوندها» راحت خواهد بود که تا ۱۰۰ سال دیگر هم نخواهند رفت!
برای رهایی از این سرنوشت فاجعهبار، نسل امروز هم مانند پنجاهوهفتیها باید منقلب شود و بهجای اینکه بپرسد «این آخوندها کی میروند؟»، بگوید «من، در حد توان خود و به سهم خود و به نوبه خود، چه بکنم که آخوندها زودتر بروند!»
رژیمی که ادعا دارد که گویا ولایت مطلقه دارد، پایههای حاکمیت خود را از دست میدهد، و اکنون «حجاب» را به مثابه آخرین «خاکریز» اعلام کرده است!
تلاش برای اجرایی کردنِ حجاب اجباری، تا قبل از کودتای خرداد ۱۳۶۰ علیه بنیصدر موفق نبود. قانون کنونی «عفاف و حجاب» نامیده میشود، که خود یک جنگ روانی است و هر گونه بیرون بودن موی سر را نشانهای از فقدان «عفاف و پاکدامنی» تبلیغ میکند.
اجرای این قانون با شکست مواجه شده است؛ حتی رئیس پلیس کشور (آقای رادان، کسی که در سال ۸۸ مرتکب جنایت شد و ترفیع گرفت) اعلام کرده که قوه اجراییه نمیتواند آن را اجرا کند، چرا که در صورت برخورد با شهروندان مقاوم، خطر درگیریهای عمومی و تکرار فجایعی چون «مهسا امینی» وجود دارد.
در نتیجه شکست در اجرای حجاب، حکومت به افزایش اعدامها (بهویژه اعدامهای در ملأ عام) روی آورده تا بگوید: «من هستم! و هنوز میتوانم افرادی را بگیرم و حتی در خیابان بکشم، و قادرم مردم را هم برای تماشا جمع کنم!». این در حالی است که سردستههای قاچاقچیان و قاتلان، در واقع در رئوس قدرت این رژیم هستند! یکی از راههای مبارزه با رژیم و پیروزی در جنگ روانی این است که مردم از به تماشای اعدامها در ملأ عام، اکیدا اجتناب کنند. این اجتناب، نوع دیگری از مقاومت مردم برای اینکه همجنس رژیم نشوند است. تحریم محلهای اعدام در ملأ عام است، در واقع روش مبارزهٌ بسیار مهمی است برای خشونتزدایی، برای طرد کردن و منزویتر کردن رژیم.
-
پروژه نتانیاهو و صهیونیسم صرفاً «رژیم چنج» (تغییر آخوندها با پهلوی برای تبدیل ایران به مملکتِ گل و بلبل!!!) نیست. هدف اصلی پروژهای ۵۰ ساله، «تکهپاره کردن» ایران است. حملات نظامی اسرائیل با این هدف صورت گرفت که مردم را به خیابانها بکشاند و با تحمیل بیثباتی و تزلزلی دیکر، رژیم را براندازند. مردم ایران به اجنبیان و نوکرانشان نه! گفتند. پیام ایرانیان روشن بود: ما ایرانیان، خودمان تکلیف رژیم حاکم بر ایران را روشن خواهیم کرد! در همین اثنا، احزاب و تشکیلات و افراد و گروههایی که با تزویر شعارهای «اتنیکی» و با اسم رمز «فدرالیسم»، نقشهٌ تکهپاره کردن ایران را در سر میپرورانند، در میان مردم، بهخصوص در میان مردم «قومیت» خود نیز منفورتر، منزویتر، و مطرودتر شدند.
سرنوشت ترامپ و شعار «دوباره آمریکا را عظیم بکنیم» نیز بهتر از دیگر قدرتها نیست. در انتخابات پیشآمده، نیروهای سوسیال دموکرات (مخالف ترامپ) برنده شدند. مهمتر آنکه، علیرغم فشارهای رسانهای و جنگ روانی گسترده «اسلامهراسی» که توسط صهیونیستها و دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اروپا دنبال میشود، یک جوان مسلمان شیعه (ممدانی) توانست در نیویورک، پرجمعیتترین منطقه کلیمیان پس از اسرائیل، به شهرداری انتخاب شود. این پیروزی نشان میدهد که سر ترامپ نیز همچون دیگران، در اثر مقاومتهای مردم، به سنگ خورده است.
سرنوشت قدرتها، در صورت فعالیتهای حقوقمدارانه و خشونتزدایانهٌ مردم، چه در غرب و چه در شرق و منطقه ما، یکسان است: همگی در سراشیبی قرار دارند.
با وجود همجنسانی چون خامنهای و پهلوی و رجوی و نتانیاهو و پوتین و ترامپ و... حیات ملی ما در خطر است. انتخاب سرنوشت خوب و خوبتر، و مشارکت در ساختن آن، تنها به دست خود ما ممکن است. این توقفگاه تاریخی باید ما را به این درک برساند که اگر در ایران یک نظام واقعاً مردمسالار، حقوقمدار و مبتنی بر خشونتزدایی مستقر و مستمر شود، زمینه برای خشونتزدایی و حقوقمداری در منطقه و جهان نیز به میزان فزایندهای مساعد خواهد شد.
بیلیاقتی و بیکفایتی و فساد رژیم، آن را در افولی شتابگیر، و به قعرِ گردابِ خودبراندازی انداخته است. در صورت فعال شدن و مشارکت بیشتر مردم در جنبش خودجوش بررای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، پایههای نگهدارندهٌ استبداد، متزلزلتر خواهد شد!
❊ پایههایِ سنتیِ استبداد در میهن ما، یکی بعد از دیگری فرو میریزند:
❊ پایهٌ «دین» به عنوان ابزار قدرت، شکسته است! بسیاری از مردم ایران که ممکن است تا بهحال واژهٌ «لائیسیته» حتی به گوششان هم نخورده باشد، خواهان استقلال نهاد دین از نهاد دولت هستند. در حالیکه دعوای علی خامنهای و حسن روحانی بر سر این است که «دین دولتی» خوب است یا «دولت دینی» اکثریت مردم مدتهاست که از هر دوی این استبدادها و از این جنگ زرگری گذشتهاند!
❊ پایهُ سلطنت که در ۱۳۵۷ شکسته شده بود، ولی با جنگ روانی قدرتها در سال ۱۴۰۱ و جنبش «زن، زنگی، آزادی» دوباره در اذهان قلیلی از مردم مطرح شده بود، با عملکرد پهلوی و سایر وابستهگان و دریوزگان قدرت، اکنون به یک «جوک» مبدل شده است!
❊ پایهُ قدرت خارجی به عنوان عامل مهم تعیین کننده سپهر سیاسی ایران، افولی شتابگیر پیدا کرده، که انتخاب مجدد ترامپ، و انتخاب مکرر نتانیاهو، خود دلیل واضحی برای آن است!
❊ پایهُ وابستهگان به قدرتها، باز هم ناکارآمدتر و رسواتر شده است! وابستگی، در واقع تجاوز به حق استقلال است! تشکیلات و گروههای مسلح و معتقد به مبارزهٌ قهرآمیز، و احزاب «قومی» و «اتنیکی» منزویتر و مطرودتر میگردند. میزان انزوا و مطرود بودن احزاب «قومی» و «اتنیکی»، نزد «قوم»ها و «اتنیک»هایی که آنها به دروغ ادعای نمایندگی آنها دارند، بسیار بیشتر است تا ایرانی که در سایر نقاط ایران زندگی میکنند!
❊ پایهٌ ادعای ابرقدرتیِ «ابرقدرت»ها بعد از افتضاح افغانستان و عراق، و بعد شکست عملیاتی در فلسطین و لبنان علیرغم جنایتهای جنگی و نسلکشی و جنایتهای بیسابقه علیه بشریت، و بعد از شکست در جنگ روانی و پروپاگندا، و... و حالا بعد از «جنگ ۱۲ روزه با ایران» باز هم بیپایهتر شد! تهدید قدرتهای بیگانه، بهخصوص تهدید حمله قشون اجنبی، همیشه عامل بازدارنده برای جنبشهای خودجوشِ مردم برای براندازی با خشونتزدایی بوده است. ولی تجاوز ۱۲روزهٌ ۲۳ خرداد - ۳ تیر ۱۴۰۴، ماهیت قدرتهای خارجی و وابستگان به آنها را روشنتر نمود. یوسی کوهن، رئیس سابق موساد در کتاب خاطرات خود میگوید در جریان جنگ دوازده روزه «یک فرصت تاریخی برای تغییر رژیم، از طریق سرنگونی آیتاللههای ایران، از دست رفت» ولی این شخص نادان، نمیداند که «یک فرصت تاریخی برای تغییر رژیم» را خود ما مردم فراهم خواهیم کرد، نه تجاوز «ابرقدرت منطقه» با کمک و همکاری و همراهی «ابرقدرت دنیا»! اسطورهٌ این «ابرقدرت»ها شکست!
نارضایتی مردم از رژیم و بیلیاقتی و بیکفایتی و فسادهای گسترده، به ابعاد بیسابقهای رسیده و بدنهُ پرسنل کشوری و لشکری را هم فرا گرفته است.
فقط یک تکان کوچک میخواهد، یک تکان برای منقلبتر شدن، و برخورداری از لذت مشارکت در ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر!
علی صدارت

«نه به اعدام» در ولایت فقیه!؟ پرویز دستمالچی

آلاحمدِ بعد از واقعه، حمید فرخنده















