Friday, Dec 12, 2025

صفحه نخست » یادداشت فرا زمانی، مهدی استعدادی شاد

Mehdi_Estedadi_Shad.jpgبه واقع در جوامع بشری، پیش از انقلاب دیجیتالی، رسانه های کاغذی عادتی را اشاعه میدادند. عادت مطالعاتی که توسط روزنامه نگاران تثبیت شده و مشهور عملی میشد. وقتی ایشان در جراید "یادداشت هفتگی" مینوشتند و وقایع اتفاقیه روزهای قبل را گزارش و بررسی میکردند.

البته مبتنی بر این نکته که دبیر مُجرب مطبوعات از کجا حقوق دریافت و به کدام دار و دسته سیاسی احساس نزدیکی میکرد، فراخوان حرفش نیز بدانجا تمایل مییافت. فراخوانی که میخواست مخاطب بسیج کند و تولید اراده سیاسی.

در زمان پهلوی دوم مثلا سردبیرهایی داشتیم که همزمان مجیز دربار و نهاد روحانی را در یادداشت خود میآوردند. یا این که نفوذی حزب متمایل به مردم زحمتکش و اُمت مومن در رسانه رسمی بودند. در میان سطرهای خود به وجود نابرابری و کفر اشاره میکردند. تلویحی از ستم و ظلم جاری میگفتند. گفتاری که البته تاثیرات خود را بر ذهنیات عوام داشت و آنان را مُعلق میساخت. به راستی که نخبگان اغلب در پیچاندن عقل عوام نقش ایفا کرده اند.

اما اگر اهل تاریخ بودید، زیاد در بند روزنامه نویسی و ژورنال هفتگی نمیماندید. عقل خود را بدست دبیر و هیئت تحریریه این و آن جریده نمیسپردید. کسانی که دنبال منافع ماهیانه خود قلم میزد. فارغ از این که کدام صندوق و بودجه آن را میپرداخت. گرچه در توضیحات تئوریک، مطبوعات آزاد یکی از ارکان دمکراسی خوانده شده است.

از این گذشته اگر در روند تاریخ فلسفه آن توصیه و وصیتنامه شوپنهاوری را میشناختید، قضیه کمی فرق میکرد. او که به ژورنالیسم تازه بال و پر گرفته در قرن نوزده تاخته بود. آنهم بخاطر این که در محدوده مسائل پیش پا افتاده میماند و به عمق قضایا ورود نمیکرد. یعنی به درختی خیره میشد و جنگل را نمیدید. بزعم آن فیلسوف آلمانی، که دنیا را همچون بازساخت قدرت و اراده تصورارزیابی مینمود، روزنامه نگار در گفتن از امور روزمره مخاطب را اسیر یکسری حرفهای چل من یک غاز نگه میدارد. نظرات مُشعشانه ای که بی اعتباریشان اغلب یکی و دو هفته بعد افشا میشد.

اکنون، برای شناخت قضیۀ سطحی نگری ژورنالیستی، به جای دوری نباید رفت. همین چند دهه ای که هیولای خلیفه گری "خ" اول و "خ" دوم امورات ایران را به چنگال گرفته، میتواند نمونه باشد.

به رُزومه و میانگین سردبیران و چهرههای مطبوعاتی مشهور بنگرید که چه تعریفات و تمجیداتی از روسا و کارگزاران منصوب فقیه خودکامه بعمل آوردند. چنان که روزگاری درملایانی از لون رفسنجانی و خاتمی آن مُنجی کشور و ایرانیان را دیدند و زمانی در فلکزده ای موسوم به "نژاد احمدی" آن پدیدۀ شگرف قرن آتی را.

به برکت امکان سفر به خارج و نیز زندگی در غربت فرنگ البته فقط وابسته به تجزیه و تحلیل روزنامه نگاری وابسته به خلیفه نبودیم. در غرب سر و کله ژورنالیستهایی پیدا بود که در روزنامه های برون مرزی( بیشتر در لندن بریتانیای کبیر، با نامهایی نظیر کیهان و نیمروز) یکه تازی کردند. ولی اینان هم گاهی بدنبال "برنامۀ استحاله" رژیمی به مُبلغان رفسنجانی و خاتمی بدل شدند و گاهی نیز در پی خیالپردازی مخالفان "واقعا موجود" ولی تکه و پاره همچون جگر زُلیخا، آرزو فروشی کرده اند.

گرچه برخی از این مخالفان بی غرور به "فاند" فرنگی و یا همان صدقه زیربازارچه ای وابسته گشتند. پول سیاهی که از جیب آل سعود و بودجۀ موتلفۀ لیکود اسرائیلی پرداخت شده است. فعلا با ریخت و پاش جریانهای محافظه کار اتازونی در اندیشکدههای شناخت بالا و پائین ایران کاری نداشته باشیم که بهرحالت در ایالات خود کُلی همولایتی و همزبان ما را جا داده و سرگرم "بیزنس" کرده است.

در غمکدۀ خاطرات چند دهه ای ما، چند نفری از خیل آن ژورنالیستهای همه فن حریف البته بیشتر خود نمایی کرده است. نفراتی که چهرۀ رتوش شده شان بیشتر در رسانه های دیداری و شنیداری آفتابی شد.

صراحت به خرج دادن نیست. اگر دست کم اسم کوچک معروفترین ایشان را برای دریافت "جایزه" به بنیاد حفظ آثار شوپنهاور ارائه ندهیم. مسعود و علیرضایی که پاتوقشان "بی بی سی" فارسی و عربی بوده است. آچار فرانسه هایی که از تحلیل گری اخبار هفته و کتابهای تازه منتشر تا مستخدم گزینی و کارچاق کنی برای ارباب رسانه مشغول بوده اند. بطوری که در همین روند اشتغال چند دهه ای هر کدام در عرصه خود به "غول مشدی" بدل شده و رانه جاه طلبی خود را ارضا نموده اند.

در هر حالت در تاریخ استعمار پنج قرنی میشود که لندن نقش پایتخت و مرکز تصمیمات را داشته است. این محوریت البته هنوز برای رسانه های تنظیم شده بر ایران نیز معتبر است. البته در صحبت خود اصولا به رسانه تصویری "ایران اینترنشنال" اشاره نمیکنم. چون نمیپذیرم که اسم ایران در عنوان تلویزیون یادشده بصورت سالمی مصرف شده و آل سعود عربستانی یا جبهۀ لیکود اسرائیلی بعنوان پشتیبانان رسانه دلخوشی از مملکت ملازده ما داشته باشند.

با این حال طفلکی آن خیل ژورنالیستهایی هستند که به دور از متروپل و "ارتجاع لندنی" بدنبال "آگاهی بخشی" به عوام و امرار معاش شدند. هیچکدام از آنان "غول مشدی" مثل دو قلوهای بی بی سی نگشتند. زیرا سیل رادیوها و تلویزیونهای جاری گشته بر امواج جهانی به امکانات و تاثیرات برنامه های لندنی نرسید. حتا "صدای امریکا" کرکره خود را پائین کشید و خاموش شد.

در لندن کافی بود شما گوگوش ترانه خوان و آرتیست را بعنوان "آکادمی" جلو دوربین بکارید. ولی در میان پردهها و "مستند"ها یک خروار تبلیغ نوستالژیک و خودستایی های عظمت طلبانه بی اُس و اساس را در مخ بینندگان بریزید. بیچاره آن بینندگانی در ایران که میخواستند از شر صدا و سیمای ریش و پشمی خلاصی یابند.

در واقع "من و تو"، آن تلویزیون سرگرم ساز، بیان درماندگی ملتی شده بود که در یک پریشانحالی دستجمعی خواسته بود از شرق و غرب پیشی بگیرد. گویی اما دستش به گربه بی وفایی میمالید که براحتی از کف میشد.

وانگهی در پی آنهمه غلو و گزافه گویی نه این و نه آن و نیز زنده باد اشکنه اسلامی، به تاسف ، پیشرفتی حاصل نشد. بطوری که حتا دستگاه امنیتش که بایستی مظهر "ضریب بالای هوش" باشد، به میدانگاه رقابت سرویسهای امنیتی شرق و غرب بدل گشته است. در کنار سرکوب و کشتار فرهیختگان کشورتوسط سازمان مخوف اطلاعات، در آن "نظمیه مخفیه"این دسته نفوذی آن دسته دیگر را ترور میکند و از بین میبرد تا این که بعد خودش بوسیلۀ رقیبی از صحنه محو شود.

دیگر، یعنی بعد از چند دهه، بر کُل عالمیان مقیم ایران و حومه بی لیاقتی کُل سیستم مدیریتی آشکار گشته است. آمرانی که حتا موفق به حفظ منابع حیاتی کشور نشدند.

بطوری که مردم بی یار و یاور را با مشکلات بی آبی، بی برقی و کمبود سوخت و انرژی به امان خدا ول کرده اند. آنهم در دوره تاریخی که میگویند جان و جنم مدرنیته غربی در جهان فراگیر گشته است. چنان که پیشرفت علم و تکنولوژی کُلیت خدایی را به حاشیه رانده است تا چه رسد به این که "ید الله" بتواند اصولا گرهی بگشاید.

اوضاع ما دارد بسوی تعلیقی مُضاف میرود. موقعیّت ما در نوسانی تاریخی و جغرافیایی دارد رقم میخورد. معلوم نیست ما روی پاهیمان در آینده خواهیم ایستاد یا سرنگون خواهیم شد. گویی سناریوهای آخرالزمانی دارند در ایران صحنه های فیلمبرداری خود را برپا میکنند. بدبختی اینست که هوشیاری جمعی هم به تنهایی کاری نخواهد کرد اگر که به کنشمندی ملی نرسیم.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy