بدلایل علمی و تاریخی زیر، ماموریت جمهوری اسلامی خاتمه پذیرفته، در مسیر حذف از صحنه گیتی است.
رژیم دو ماموریت داشت، که به این ترتیب بود:
1- گرفتار کردن ارتش سرخ شوروی در افغانستان بکمک مجاهدین افغان، پاکستان و... (در محاصره قرار گرفتن شوروی با کمربند سبز سایر دول و سرزمینهای اسلامی همچون چچنها و...) و سرانجام فروپاشی آن از هر نظر، از جمله اقتصادی و سیاسی... تا سقوط نهایی.
2- تشکیل امپراطوری شیعی با محوریت تهران، یعنی هلال شیعه در خاورمیانه بود. تا با تقسیم اسلام به دو گروه مقتدر:
سنی، با تروریستهای مخصوص بخود چون القاعده و...
و شیعه، با تروریستهای مربوطه همچون حزبالله لبنان و...
و رقابت و جنگ سرد و گرم این دو، تا زمینه فرسایش هر دوی این امپراطوریها فراهم و در نتیجه صلح و آرامش و آسایش و آبادانی سایر نقاط جهان برقرار گردد.
اکنون این دکترین به علت سیاستهای رژیم و شرارتهایی که در هفتم اکتبر تروریستهای وابسته به رژیم با چراغ سبز خامنهای، رهبر رژیم، در سه سال پیش به اسرائیل و تا راستای همکاری با روسیه پوتین تا قلب اوکراین هم پیش رفت و بالعکس فروپاشی سنیهای افراطی (لیبی، سودان و...) و اصلاحات در بقیه جهان سنی و در رأس همه آنها عربستان و همکاری آن با جامعه جهانی، نتیجه معکوس داده، بعلاوه پروسه جغرافیای سیاسی ایران و گرایش رژیم به چین و روسیه و نزدیکی و همکاری این دو با هم، دنیای غرب و متحدین آن را نگران و مورد مخاطره قرار داد.
با توجه به مراتب فوق و بدلایل زیر، اکنون ایران (در دهه سوم قرن ۲۱)، بجای اوکراین در اوایل قرن گذشته، بهعنوان یک منطقه سرنوشتساز جهانی از نظر ژئوپولیتیک - ژئواستراتژیک، تبدیل به هارتلند جهان شده است.
1- اولین بار، فردریک راتزل بنیانگذار ژئوپولیتیک در ۱۸۹۲ توجه و تمرکز به جغرافیای سیاسی کشور یا مجموعهای از کشورها یا سرزمینها و اتحاد این مجموعه را عامل قدرت برتر در جهان نام برد.
2- هلفورد مکیندر، با توجه به درسهای راتزل، سنگ بنای تئوری فضای حیاتی را در سال ۱۸۹۷ گذاشت که در سال ۱۹۰۴ از آن بعنوان حصول به منطقه هارتلند نام برد. از نظر وی کنترل این منطقه یعنی کنترل بقیه جهان. وی مناطق بین هیمالیا، رود ولگا - دریای سیاه و سیبری شرقی تا قطب شمال با محوریت اوکراین (بدلایل زیاد، ار جمله استپهای سیاه تولید گندم برای تبدیلشدن به مرکز خوار و بار جهانی) را فضای حیاتی برای رسیدن به قدرت جهانی نام برد.
حمله هیتلر به کیف، مرکز اوکراین، در ۱۹۴۱ و شکست ارتش سرخ و اسارت بیش از نیم میلیون سرباز روسی در راستای حصول به این هارتلند فضای حیاتی و کسب قدرت جهانی انجام گرفت. همچنین حمله پوتین به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ که مرگبارترین و بزرگترین جنگ اروپا از زمان جنگ جهانی دوم بوده، را میتوان در همین راستا نام برد.
3- اکنون در محافل سیاسی و در بررسی مهمترین مسائل سیاسی و استراتژیک و نظامی معاصر، دانشمندان حقوق و علوم سیاسی به این نتیجه رسیدهاند که اگر یک روزی جمهوری خلق چین با اتکا به قدرت و امکانات از عقل سلیم فاصله گرفته و در پی حصول به فضای حیاتی باشد، به علت قدرت دریایی منحصر بفرد آمریکا و کنترل آبراههای بینالمللی توسط آن، تنها چاره منحصر بفرد، عبور ارتش چین از ایران با استفاده از جاده ابریشم، از سوی چین کمونیست، با استفاده از جادههای پاکستان و افغانستان خواهد بود که با هر دو کشور نیز روابط حسنهای دارد.
4- روسها به علت عدم دسترسی به آبهای گرم در طول سال (یخبندان ششماهه بندر ولادیوستوک در سال) از زمان تزارها، بخصوص بعد از تزار پطر، حصول به آبهای گرم را تنها راه دسترسی به قدرت و ثروت دانسته، تبدیل روسیه به قدرت برتر جهان را در گرو رسیدن به آبهای گرم نام بردهاند.
اکنون نیز تزار جدید روسیه، عبور از ایران و رسیدن به آبهای گرم خلیج فارس را تنها وسیله داشتن قدرت مقتدر دریایی و در نتیجه قدرتیابی برتر در جهان میداند.
نظر به اینکه آمریکا با مجموعه ناوگان دریایی خود، کنترل راههای آبی بینالمللی را در دست دارد (تحقق دکترین آلفرد ماهان، افسر آمریکایی، در سال ۱۸۸۶ که قدرت دریایی را بعنوان بزرگترین قدرت نظامی جهان با عنوان عوامل جغرافیایی قدرت نام برد) و با توجه به اینکه جابجایی و انتقال دهها میلیون سرباز سرخ چینی از طریق دریا غیرممکن بوده و باید از طریق جاده ابریشم با محوریت ایران انجام گیرد، در نتیجه ایران در پروسه فضای حیاتی تبدیل به هارتلند دنیا گردیده و تنها با استقرار یک نظام دموکرات آزاد سکولار ملی میهنی میتواند کنار متحدین غربی خود مانع از تحقق دو پروسه چینی و روسی فوقالذکر گردد.
تنها متحد نجاتبخش این پروسه جهان آزاد، ملت ایران است. کافی است.
در یک پیچ تاریخی مهم، مردم ایران بطور متحد و بشکل سراسری برخاسته و کنترل کشور را در دست گیرند. از آن پس، صدرنشینی جهان و تمام دنیا، تا ابد، با ملت ایران خواهد بود. این یک حقیقت تاریخی است.
ترامپ در دور اول ریاستجمهوری خود با اتحاد اعراب و اسرائیل زمینه صلح دایم با محوریت ایران بعد از رژیم جمهوری اسلامی را فراهم نمود، اکنون نیز در دور دوم ریاستجمهوری خویش با اقداماتی که علیه رژیم با همیاری رهبران اسرائیل، در ابطال شرارت تروریستهای نیابتی در لبنان و غزه و یمن و عراق و حذف رژیم بشار اسد در سوریه به عمل آورده، این پروسه ادامه مییابد.
ترامپ نورافکنها را متوجه این حقیقت نمود. این نورافکن هرگز خاموششدنی نیست.
پایان این ماجرا، حاکمیت ملت ایران بر سرنوشت خویش و بازگشت سیاست به دیرینه خود برای دوستی پایدار و همکاری دایم با جامعه بینالمللی خواهد بود و بس.

















