Sunday, Dec 14, 2025

صفحه نخست » وقتی «حقیقت مطلق» دوباره سر برمی‌آورد: نقدی بر مناقشه کرمی و فخرآور، درویش رنجبر

Darvish_Ranjbar_2.jpgدر فضای آشفته و پرصدا‌ی سیاست ایران فخرآور بیشتر نه به‌عنوان «چهره سیاسی» بلکه به‌صورت یکی از محصولات جانبیِ دوران شبکه‌های اجتماعی ظهور کرده است. کسی که با چند مشت گزاره قطعی، چند شعار پرطمطراق و یک «کنگره ملی»‌ خود را در جایگاهی می‌نشاند که گویی اپوزیسیون ایران بدون او یتیم می‌ماند.

اما همین صدای بلند- كه بر خلاف محتوایش، برای معدودى ممكن است جذابیت داشته باشد - باعث شد اکبر کرمی در «پشت عینک دیگران» روبه‌روی او بنشیند. اين گفتگو نه برای مشروعیت‌بخشی بلکه برای روشن شدن حقیقت‌فروشیِ فخر اور صورت گرفته است. انتخابی که البته برای برخی نزدیکان کرمی خوشایند نبود اما در روزگاری که هر پرچم تکان‌خورده‌ای ممکن است «رهبر» بسازد گاهی چاره‌ای نیست جز اینکه با صاحبان همین پرچم‌ها مستقیم گفت‌وگو کرد تا وزن واقعی‌شان معلوم شود.

در گفت‌وگوی ویدیویی زیر میان اکبر کرمی و عباس فخرآورنزاعی شکل گرفته که فراتر از یک جدل شخصی است. این بحث درواقع به یک پرسش قدیمی و اساسی برمی‌گردد: قانون اساسی را باید «کشف» کرد یا باید «ساخت»؟ و مهم‌تر اینکه: آیا اصولی مثل آزادی و کرامت انسانی حقیقت‌هایی ثابت و تغییرناپذیر هستند یا محصول توافق و سازش انسان‌ها؟ اين همان گرانيگاهى است كه سال‌هاست سیاست ایران را فلج کرده است: باور به حقیقت مطلق. این ‌بار نه در قالب دین یا ایدئولوژی انقلابی بلکه در پوشش حقوق طبیعی و فلسفه غربی. اما نتیجه دقیقاً همان است.

فخر آور می گوید حقیقت مطلق را جان لاک، منتسکیو و جفرسون کشف کرده‌اند و او به پیروی از آنها به حقیقت مطلق رسیده لذا همه باید بی چون و چرا هر آنچه را که او برای سعادت ایرانی ها درست تشخیص داده بپذیرند.

این تصور که «من حقیقت را یافته‌ام و دیگران اگر نپذیرند غیرمنطقی‌اند» همان نقطه‌ای است که استبداد از آن متولد می‌شود؛ چه اسمش خدا باشد، چه منطق ریاضی، چه تجربه بشری.

کرمی: سیاست با حقیقت مطلق جمع نمی‌شود

کرمی در این میان نقش کسی را بازی می‌کند که به‌راحتی حاضر نیست با نام‌های زیبا فریب بخورد.

او رک و بی‌پرده می‌گوید: هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد - نه در دین، نه در اخلاق، نه در سیاست.

حقوق بشر؟

آزادی؟

کرامت؟

به باور او این‌ها همگی برساخته‌های انسانی‌اند که محصول توافق‌اند نه کشف‌های آسمانی. اگر قرار باشد کسی بگوید "این اصول مطلق‌اند غیرقابل مذاکره‌اند و هر مخالفتی غیرمنطقی است" این یعنی پایان سیاست؛ سیاست یعنی سازش؛ سیاست یعنی چانه‌زنی؛ سیاست یعنی کنار آمدن انسان‌های متفاوت با دیدگاه‌های متعارض.

کرمی هشدارمی‌دهد:

وقتی کسی - هر کسی - نسخه خود را «حقیقت مطلق» اعلام می‌کند میان او و یک مذهبى بنیادگرا تفاوتی نمی‌ماند. چون هر دو از موضع «حق قطعی» سخن می‌گویند و مخالف را نادان، گمراه یا غیرمنطقی معرفی می‌کنند.

فخرآور: من حقیقت را کشف کرده‌ام شما فقط باید بپذیرید

در سوی دیگر فخرآور با اعتماد به ‌نفس می‌گوید قانون اساسی پیشنهادی او نه حاصل سلیقه بلکه کشف حقیقت مطلق است. همان‌طور که ۲+۲ همیشه ۴ است اصول قانون اساسی هم همیشه ثابت‌اند. پس کسی حق مخالفت ندارد. مخالفت با آن یعنی مخالفت با منطق.

این منطق ظاهری علمی دارد اما در عمل چیزی نیست جز تحمیل یک نگاه شخصی تحت عنوان حقیقت جهانی. نکته عجیب‌تر اینجاست که فخرآور بدون آنکه وارد بحث جدی فلسفه سیاسی شود لاک و مونتسکیو و جفرسون را شاهد مثال می‌آورد گویی این متفکران نسخه واحدی نوشته‌اند که امروز فقط باید کشف شود نه اینکه با شرایط اجتماعی و سیاسی هر کشور تنظیم گردد.

مشکل کجاست؟

مشکل از جایی آغاز می‌شود که فردی متنی را می‌نویسد آن را «بهترین نسخه ممکن» می‌نامد و بعد جامعه را موظف می‌کند که بپذیرد. این همان کاری است که حکومت‌ها، ایدئولوژی‌ها و فرقه‌ها سال‌هاست انجام می‌دهند؛ حقیقت مطلق در اختيار من است، خودتان را به من بسپاريد تا شما را نجات ‌دهم و به سعادت برسانم.

اما کرمی می‌گوید: حتی اگر شما بهترین نظریه جهان را داشته باشید، حتی اگر متن‌تان بی‌نقص باشد بدون سازش و توافق هیچ قانونی روی زمین دوام نمی‌آورد. قانون اساسی، نه کتاب ریاضی است نه فرمان آسمانی. یک قرارداد اجتماعی است - و قرارداد بدون رضایت، نامش قرارداد نیست؛ نامش تحمیل است.

داستان ژاپن هم مشکل را حل نمی‌کند

فخرآور مثال قانون اساسی ژاپن را پیش می‌کشد مى گويد ژنرال مك آرتور امريكايى براى انها قانون اساسى نوشت و پيشرفت كردند. اما این مثال بیش از آنکه استدلال باشد، یک سوءتفاهم تاریخی است.

قانون اساسی ژاپن نه از آسمان افتاد نه مردم مجبور شدند آن را به زور بپذیرند. این متن در بستر شکست ملی، تحول اجتماعی، فشار خارجی و خواست داخلی برای تغییر پذیرفته شد. هیچ نسخه‌ای در خلأ و بی‌نیاز از پذیرش مردم معجزه نمی‌کند.

جمع‌بندی: خطر در همان‌جاست که حقیقت مطلق دوباره مطرح می‌شود

حقیقت مطلق هرجا که ظاهر شود یک نتیجه دارد: سركوب مخالفان. این‌که کسی بگوید «نسخه من حقیقت جهان‌شمول است و مخالفت با آن غیرمنطقی» نه تنها کمکی به آینده ایران نمی‌کند، بلکه بازتولید همان ذهنیتی است که ایران را سال‌هاست گرفتار کرده است. سیاست یعنی گفت‌وگو نه اطاعت. قانون اساسی یعنی توافق، نه کشف حقیقت. آن‌ کس که از زمین سیاست به آسمان مطلقیت پناه می‌برد دیر یا زود از دل دموکراسی استبداد بیرون می‌آورد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy