در وضعیت کنونی ایران، نبود یک رهبری منسجم، فراگیر و مورد اجماع، کشور را وارد مرحلهای تازه کرده است؛ مرحلهای که در آن، مردم خود نقش فعال "ساختن رهبری" را بر عهده گرفتهاند. این خلاء, نه به سردرگمی انجامیده و نه به انفعال، بلکه به شکلگیری یک کنش ملی خودجوش و معنادار منجر شده است؛ کنشی که پژواک آن را میتوان در مشهد، شیراز، تهران، تبریز و دیگر نقاط کشور، در شعار فراگیر "جاوید شاه" دید.
این شعار, نه بازگشت احساسی به گذشته است و نه دلبستگی شخصی به یک چهره تاریخی. "جاوید شاه", امروز یک گزاره سیاسی است؛ پاسخی روشن به بیسازمانی، فقدان آلترناتیو مشخص و بلاتکلیفی ساختاری!
در غیاب احزاب کارآمد، نهادهای مستقل و رهبری رسمی، جامعه مستقیما و بیواسطه اعلام میکند چه نوع نظم سیاسی، چه نوع رهبری و چه آیندهای را برای ایران میخواهد.
این روند را باید در چارچوب تجربه تاریخی ایران فهمید. در سنت سیاسی ایران، ملت همواره منشاء مشروعیت بوده است. رهبری ملی و نهاد شاهنشاهی, نه حاصل تحمیل از بالا، بلکه برآمده از پذیرش عمومی و پیوند میان ملت، تاریخ و حاکمیت بودهاند. مشروعیت در این سنت، ریشه در اراده ملی داشته است.
آنچه امروز در خیابانها و فضای عمومی کشور جریان دارد، امتداد همین منطق تاریخی است: شکلگیری یک گفتمان ملی، مستقل از حزب، سازمان و فرماندهی متمرکز! این گفتمان بر سه پایه استوار است: بازتعریف ملت، دولتسازی مدرن و استقرار پادشاهی مشروطه بهعنوان چارچوب نهادی این نظم نوین.
از منظر راهبردی، این حرکت دارای این ویژگیهای روشن است:
- حرکتی از پایین به بالاست و قابل مصادره سیاسی نیست؛
- به فرد خاصی محدود نمیشود، بلکه به یک نماد تاریخی رهبری ملی متصل است؛
- شاهخواهی امروز, بازتولید گذشته نیست، بلکه طرحی برای آیندهای باثبات، پاسخگو و مدرن است.
پیام این انتخاب جمعی روشن است: رهبری باید ساخته اراده ملت باشد، نه تحمیلشده بر آن. جامعه ایران, نه به دنبال پدرسالاری سیاسی است و نه خواهان احیای ایدئولوژیهای فرسوده قرن گذشته. مطالبه اصلی ملت، رهبری ملی، مشروع، مسئول و ریشهدار در تاریخ ایران است.
در این چارچوب، "جاوید شاه" دیگر صرفا یک شعار خیابانی نیست؛
بلکه به نقشه راهی سیاسی تبدیل شده است. نقشهای که از دل جامعه برآمده و نه قابل مصادره است و نه قابل خاموش کردن!
- بهروز فتحعلی -

















