گندی که از لجنزار سیاست ما برمیخیزد، حاصل دردها و ناکامیهای حوزههای دیگر است.هیچکارههایی هستیم که در هیچ زمینهای هیچ در چنته نداریم تا عرضه کنیم؛ از همین رو به این دروازهٔ باز پناه میبریم. امنگاهی که خود آن را به لجنزار تبدیل کردهایم تا عقدهٔ هیچکاره بودنمان را در آن تخلیه کنیم. کنشها و واکنشها در مراسم هفتِ خسرو علیکردی، چیزی جز این واقعیت را به ما نمیگوید. دروازهٔ بی در و پیکر سیاست، نزد ما به پناهگاهی برای خالیکردن دق و دلی ها بدل شده است.
چنین پدیدهای نشان میدهد که ادعای نو شدن ما نیز بوی کپکِ کهنگی میدهد؛کهنگیای ایدئولوژیک. نوجوی کهنهخواه ایم آنگاه که به هر نقطه ارزش می رسیم در همانجا، خود را زندانی می کنیم. در زبان از فردا میگوییم و در ذهن، دیروز را میپرستیم. و این خود نشان می دهد که فردایی در کار نیست فردایی که لازمه اش، درک و مسئولیت مشترک مان در قبال همبستگی ایرانیان است. و در این بی مسئولیتی اگر شخصی بلند شود و بخواهد کاری کند چنان می کنیم که آخوند با رضاشاه کرد و زهر ضدیت با او را چنان در حلق مان فرو کرد که در بهترین حالت می گوییم، ترقی و پیشرفت آمرانه بوده است! بی آنکه تحول تاریخی آن را بالحاظ اجتماعی ببینیم.
سخن من این نیست که رضا پهلوی خوب است یا بد، سخن من این است که ما کی هستیم که خوب و بد را تعیین میکنیم؛ پرسشی که نه فقط دربارهٔ رضا پهلوی، بلکه در تمام عرصههای زندگی ما مصداق دارد. ماهیت این "کی" چیست و هر یک از ما که مدعی داوریایم، سرِ نخ اندیشهمان به کدام الگوی ارزشی گره خورده است؟ نگویید به آزادی و دموکراسی، چرا که این مفاهیم در زبان و رفتار ما چنان تهی و مبتذل شدهاند که به لجن بدل گشتهاند. آخر کدام آزادمنشی است که حتی یکبار با صراحت لهجه اعلام نکند خواهان تعیین نوع نظام سیاسی از طریق یک رفراندوم آزاد پس از سرنگونی این حکومت است؟
آیا جز این است که برای تحمیل الگوی مطلوب خود بر جامعه و مردم، به هر خفتی تن میدهد و از هیچ هرزهگوییای فروگذار نمیکند؟ به همان اندازه که اعلام آمادگی برای سپردن تعیین نوع نظام حکومتی به رأی مردم پس از سرنگونی، شهامت و شجاعت میطلبد، اعلام نکردنِ آن نیز بزدلی و رذالت است. به همین دلیل است که گروهی از "اپوزیسیون" از اعلام قبول نوع حکومت آینده ایران از طریق رأی مردم، سر باز می زند و از آن وحشت دارد. توسل به ترفند تفرقه افکنی این گروه از "اپوزیسیون"، از همین منشأ "وحشت" بر می خیزد.
نیکروز اعظمی

حس بقا یا بیتفاوتی؟ و نقش اپوزیسیون، دیوید اعتباری

از جرثقیل مرگ تا حافظهی آزادی، ابوالفضل محققی















