در طول تاریخ، مردمان «آتشبهاختیار» بسیار داشتهایم. مردمانی که پارهاستخوانی از زرمداران و زورمداران و قدرتمندان میگیرند و خنجر بر گلوگاه برادران و خواهران و پدران و مادران خویش مینهند.
نمونههای بسیاری از این مردمان آتشبهاختیار را در دورههای مختلف تاریخ ایران میتوانیم ببینیم که چیگینها و قزلباشان و تبرائیان عصر صفوی و نیز محتسبها و داروغهها و شحنهها و عسسها و گزمهها و قاضیان و نقیبالاشرافها و شیخالاسلامها و پنهانپژوهان از جمله آنها هستند.
از اوباش سیاسی و قدارهبندهای شناختهشده دوران استبداد صغیر، مردی است بهنام «اصغر دوهچی» که شباهتهایی با شعبان بیمخ و رمضان یخی و دهنمکی و زهرا خانم دوران ما دارد.
او از چهرههای شناختهشده طرفدار محمدعلیشاه قاجار بود که همزمان با به توپ بستن مجلس شورای ملی، با پشتیبانی شیخ فضلالله نوری، بههمراه گروهی از اوباش و قدارهبندان به سرکوب مشروطهخواهان میپرداخت.
او وابسته به شبکهای از اوباش درباری بود که با دریافت دستمزد در خدمت سیاستهای شاه قاجار قرار گرفته بود و در حمله به خانهها و حجرههای بازاریان مشروطهخواه و انجمنها و روزنامههای طرفدار مشروطه نقش بسیار فعالی داشت.
در دوره استبداد صغیر محمدعلیشاه قاجار، او را که از سرکردگان اراذل و اوباش تبریز بود به تهران آورد؛ به او درجه سرهنگی داد و به جان آزادیخواهان انداخت. آنان ضمن حمله به انجمنها و روزنامهها، مشروطهخواهان را لتوپار میکردند و شعارشان هم این بود:
ما سنگزن و تیشهزن ممد علیشاهیم
هرکس بزند حرفی؛ ما خوارشو میگاییم!

این شعار و شعارهایی از قبیل «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمیخواهیم» بیش از آنکه باور شخصی این اوباش باشد، زبان القاشده منبریها و مشروعهخواهان افراطی بود که بهدست لاتها اجرا میشد.
بسیاری از منابع تاریخی عصر مشروطیت، از جمله تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناطمالاسلام کرمانی، تاریخ مشروطه کسروی و تاریخ مشروطیت ملکزاده، تأکید میکنند که این اوباش ـ از جمله اصغر دوهچی ـ مردمانی پولمحور، فاقد مرام، ابزار قدرت و نماد پیوند استبداد و مذهب عوامانه و خشونت خیابانی بودهاند؛ چیزی که متأسفانه امروز هم آن را در جامعه خود میبینیم.
آنچه هفته گذشته در مشهد گذشت مرا به یاد سنگزنان و تیشهزنان ممد علیشاهی انداخت و دانستم تاریخ تکرار میشود.
گیلهمرد (حسن رجبنژاد)

















