Friday, Dec 19, 2025

صفحه نخست » از جرج‌تاون تا مشهد، حمید فرخنده

farkhondeh.jpgخبرنامه گویا

بدون ارزش‌گذاری، در فاصله چهار سالی که میان «اتحاد در جرج‌تاون» و «تفرقه در مشهد» گذشت، شاهزاده رضا پهلوی و حلقه مشاورانش دو چرخش سیاسی مهم انجام دادند. چرخش‌هایی که یکی از منظر منطقِ رهبریِ یک انقلاب یا پروژه سرنگونی قابل فهم و تا حدی درست بود، اما دیگری از حیث سیاست‌ورزی، روابط عمومی و بسیج اجتماعی، به‌شدت پرهزینه و حتی مهلک از کار درآمد.

واقعیت تاریخی این است که رهبری هیچ‌کدام از انقلاب‌ها نه با رأی‌گیری در اتحادها و ائتلاف‌های سیاسی و نه حتی با رأی‌گیری درون‌حزبی تعیین نشده‌اند. رهبری انقلابی، محصول کاریزما، اتوریته شخصی، تشخیص درست لحظه و توانایی انتخاب‌های به‌موقع بوده است. رهبر، با تصمیمات هوشمندانه و به‌موقعِ خود در دل رویدادها نقش خود را تثبیت می‌کند و همگان، چه در حلقه نزدیکان سیاسی و چه در ابعاد ملی، اتوریته او را می‌پذیرند. نیازی نیز به اعلام رسمی «به عهده گرفتن رهبری» ندارد. در این روند، طبق توافقی ناگفته، هم جامعه انقلابی و هم خود او، این نقش را به‌عنوان واقعیتی موجود می‌پذیرند.

از این زاویه، فاصله گرفتن شاهزاده رضا پهلوی از اتحاد جرج‌تاون تصمیمی قابل درک بود. هم به این دلیل که، فارغ از تعارفات سیاسی، هم او و هم هوادارانش خود را چند سر و گردن بالاتر از دیگر اعضای آن اتحاد می‌دانستند، و هم چنان‌که اشاره شد، رهبری یک انقلاب با راه خود رفتن، اعمال اتوریته و انتخاب مستقل به دست می‌آید، نه با رأی اکثریت در این شورا یا آن ائتلاف. رهبران انقلاب‌‌های دنیا نیز حتی اگر پشتیبانی حزب و تشکیلاتی برخوردار بوده‌اند، در آنجا نیز با تکیه بر کاریزما، نفوذ و کارایی خود رهبر شده‌اند نه از طریق انتخابات درون حزبی. کسی که می‌خواهد سرنگونی یک نظام را رهبری کند، اگر اتکای اصلی‌اش به مردم خودش است نیز باید چنین ویژگی‌هایی را داشته باشد.

اما چرخش دوم، چرخشی ناشیانه بود که هزینه‌های فراوانی برای جایگاه شاهزاده رضا پهلوی، هم در مقام شاهزاده مشروطه و هم در قامت رهبری انقلاب و سرنگونی‌طلبی، به بار آورده است. شاهزاده در جایگاه رهبری، حتی اگر بنا بر مقتضیات استراتژی سرنگونی نتواند «شاهزاده همه ایرانیان» بدون تعلق جناحی باشد، دست‌کم می‌بایست شاهزاده همه مشروطه‌خواهان و رهبر انقلابی همه انقلابیون باقی می‌ماند. شأن و مسئولیتی که او عملاً پذیرفته بود، ایجاب می‌کرد حرمت تنوع نیروهایی را که به او پیوسته‌اند حفظ کند؛ از جمله نیروهای چپ و غیرسلطنت‌طلبی که با تصور یک رهبری فراگیر به این پروژه نزدیک شدند. نخستین نشانه این حرمت‌گذاری، می‌توانست مرزبندی روشن و بی‌ابهام با شعارهایی چون «مرگ بر سه مفسد؛ ملا، چپی، مجاهد» باشد.

با این حال، مجموعه مواضع، سکوت‌ها و روندهای چهار سال گذشته نشان می‌دهد که شاهزاده رضا پهلوی به‌تدریج بیش از آنکه در جایگاه شاهزاده و رهبر همه طیف‌های مشروطه‌خواه ظاهر شود، در نقش شاهزاده طیفی از راستِ سلطنت‌طلب تثبیت شده است؛ طیفی که نه ظرفیت نمایندگی کل مشروطه‌خواهی را دارد و نه توان بسیج یک ائتلاف انقلابی گسترده.

در این میان، نقش حلقه مشاوران جوان و پرمدعای او برجسته و سوال‌برانگیر است. چهره‌هایی که در نشست‌ها، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی با اعتمادبه‌نفس بالا و لحنی خشمگین ظاهر می‌شوند و برای مخالفان و حتی منتقدان خط‌ونشان می‌کشند. پرسش اساسی این است که این مشورت‌ها تا چه اندازه به حفظ جایگاه شاهزاده به‌عنوان چهره‌ای فراگیر کمک کرده و تا چه حد او را به سوی محدود شدن در یک اردوگاه خاص سوق داده است. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که حتی رضاشاه و محمدرضاشاه ـ با همه ایرادهای بنیادین‌شان ـ دست‌کم تا پیش از استقرار کامل خودکامگی، از مشاورانی بهره می‌بردند که وزن سیاست و جامعه را می‌شناختند. از این گذاشته نقش مشاوران برای کسی که هنوز در اپوزیسیون هست و مدعی رهبری پروژه بزرگ سرنگونی و تغییر نظام است، به مراتب خطیر‌تر است.

فحاشان واقعی و مجازی، خال‌کوبانِ چماق‌به‌دست، عاشقان ساواک و سجده‌کنندگان شاهزاده، عملاً آلترناتیو دیگری ندارند. آنان قبله‌ای جز رضا پهلوی نمی‌شناسند و حتی اگر شاهزاده در قامت یک چهره دموکراسی‌خواه، معتدل و فراگیرِ مشروطه‌طلب ظاهر می‌شد و بر بسیج همه طیف‌های سلطنت‌طلب و مشروطه‌خواه تأکید می‌کرد، باز هم این گروه ناگزیر با او می‌ماندند. پس، حضور این نیروهای افراطی مشروط به «گردش به راست» شاهزاده نبود؛ آنان از پیش همراه بودند و جایی دیگر برای رفتن و شاهزاده‌ای دیگر برای ستایش کردن نداشتند.

نمی‌توان در قامت شاهزاده افراطی‌ها ظاهر شد و هم‌زمان انتظار داشت فرهیختگان سلطنت‌طلب و مشروطه‌خواه، با حساسیت‌های فکری، تاریخی و دموکراتیک‌شان، به هر قیمت و با هر ادبیاتی گرد او جمع شوند. افراطی‌ها انتخاب دیگری ندارند، اما نیروهای عقلانی و فرهیخته دارند؛ و درست در همین نقطه است که هزینه سیاسی نزدیک شدن به افراط، نه از جیب تندروها، بلکه از سرمایه اجتماعی مشروطه‌خواهی پرداخت می‌شود. حملات سازمان‌یافته به چهره‌هایی چون امیر طاهر یا رضا تقی‌زاده، تنها نشانه‌ای از همین روند فرساینده و هزینه‌زا برای شاهزاده رضا پهلوی است.

حلقه مشاوران یک شخصیت سیاسی که نقش رهبری «انقلاب ملی» و وفاداری به لیبرال دموکراسی برای خود قائل است، حتی اگر خودشان تفکرات افراطی داشته باشند، باید پیش از هر چیز موفقیت پروژه کارفرما یا آن شخصیت سیاسی را در نظر داشته باشند تا فرضاً پس از موفقیت بتوانند در قالب یک حزب راست افراطی فعالیت سیاسی کنند، نه اینکه از همین حالا چنان به سمت راست خیز بردارند که حتی هم بخشی از خودی‌ها را فراری دهند و بخش‌هایی مهم از اقشار مردم را.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy