Tuesday, Dec 23, 2025

صفحه نخست » آفتاب آمد دلیل آفتاب! (فریاد تاریخی مشهد; عبور از ملاحظات فرسوده)، بهروز فتحعلی

Behrouz_Fathali.jpgاگر بخواهیم صادقانه و بی‌ پرده, بدون رو برتافتن از حقیقت و پناه بردن به شعار, به صحنه واقعی سیاست ایران بنگریم, ناگزیر خواهیم بود که از این پرسش کلیدی آغاز نماییم:

در توازن قوای موجود، با بازیگران واقعی و نه خیالی آن, آیا اساسا بجز جریان پادشاهی خواهی, آنهم با محوریت شاهزاده رضا پهلوی, هیچ بدیل ملی و عملی برای مقابله با جمهوری اسلامی و در جهت بازگشت به ریل ثبات و توسعه در فردای ایران دیده می شود؟

پاسخ، برخلاف جنجال‌ های رسانه‌ ای، بسیار روشن‌تر از آن است که وانمود می‌شود. چرا که با کمی دقت در طیف های مختلف جمهوری خواهان, می توان در یافت:

- نیروهای رادیکال، تجزیه‌طلب یا برانداز بی‌ریشه که بکل از دایره سیاست ملی خارجند.

- جمهوری‌ خواهان غیرحکومتی خارج از کشور نیز, عملا وزنه‌ای در معادلات قدرت به شمار نمی آیند؛ چرا که علاوه بر آنکه سخت آلوده به معاملات باندی و ناسالم می باشند, نه از پایگاه اجتماعی قابل توجهی برخوردار هستند، نه در ارتباط ارگانیک با داخل کشور می باشند و نه امکان مداخله در لحظه تصمیم را دارند.

- می‌ماند طیف جمهوری‌ خواهان درون‌ ساختاری یا نیمه ‌درون‌ ساختاری با چهره‌ هایی مانند تاج‌ زاده که نه به سرنگونی باور دارند و نه به بدیل‌ سازی ملی؛ بلکه چشم به شکاف‌ های درونی قدرت و بزنگاه‌ هایی چون مرگ خامنه ‌ای دوخته اند. چهره هایی که برخلاف جمهوری‌ خواهان بیرون از کشور، "اعتبار" دارند؛ اما این اعتبار نه از دل جامعه، بلکه از سابقه حضور آنان در ساختار قدرت برمی‌آید. به دیگر سخن, سرمایه چهره های شاخص این جریان را نه اعتماد عمومی، بلکه تجربه اداره سیاسی, فعالیت در شبکه‌ های بوروکراتیک و داشتن زبان مشترک با هسته سخت نظام تشکیل می دهد. درست همین واقعیت است که مرز این جریان را با مفهوم "بدیل ملی" روشن می سازد: این جریان, اساسا برای "عبور از جمهوری اسلامی" ساخته نشده و برعکس, برای "مدیریت پس از خامنه‌ ای در چارچوب همان نظام" شکل گرفته است. جمهوری‌ خواهی این جریان, نه به مثابه یک آلترناتیو برای حکومت خانمان برانداز اسلامی، بلکه به عنوان سناریوی تداوم اصول این نظام با اصلاح چهره آن عمل می کند.

در مقابل، سامانه پادشاهی را داریم که تمام قد, به مثابه جایگزین جمهوری نکبت اسلامی ایستاده و به پشتوانه کارنامه درخشانی که دو حکومت ایرانگرای پهلوی از خود بجای گذاشته اند, مسیر عملی آینده آباد و آزاد ایران را ترسیم می کند. پادشاهی, در وضعیت فاجعه بار کنونی ایران, آینده روشن آن را تضمین نموده و بسیار فراتر از آنکه یک اندیشه باشد، یک امکان سیاسی عملی را به نمایش می گذارد و تنها محوری است که می‌تواند نیروهای متکثر را با وجود داشتن اختلافات نظری، حول نقطه مشترک ایرانگرایی, جمع کند.

در عین حال, هیچ طیفی از جریان جمهوری خواهی نبوده و نیست که از اعتباری که از جانب ملت ایران به گزینه پادشاهی داده شده است, برخوردار باشد. این اعتبار که سرمایه سیاسی غیر قابل انکار این جریان را تشکیل می دهد, ناشی از تجربه دولت مدرن در دو حکومت دورانساز پهلوی و نیز "عدم حضور شاهزاده" در ساختار قدرت می باشد.

نکته تعیین‌ کننده دیگر در برتری بلا منازع جریان پادشاهی خواهی, در این واقعیت نهفته است که جمهوری‌ خواهی موجود, حتی در عقلانی‌ ترین و کم‌ هزینه‌ ترین شکل آن, یعنی جریان تاج‌زاده, فاقد سه عنصر حیاتی است:

۱ - رهبری ملی فراتر از نظام و جناح بندی های آن

۲ - برنامه شفاف انتقال قدرت

۳ - پایگاه اجتماعی قابل سازماندهی

این جریان اگر هم به قدرت برسد، نه از مسیر اراده عمومی، بلکه از مسیر چانه ‌زنی در بالا خواهد بود. امری که آن را از هم اکنون با بحران مشروعیت مواجه ساخته است. جمهوری‌ خواهی آن, بیش از آنکه "آری" به ایرانی آزاد و آباد باشد، "نه" به فروپاشی نظام اسلامی است. این جریان, اگر بتواند شانسی برای موج سواری در بزنگاه های تاریخی داشته باشد, تمام تلاش خود را خواهد کرد تا قدرت را کماکان در دست نیروهای مذهبی یا همان "خودی" نگاه دارد.

مسئله اصلی تمامی نیروهای اصلاح طلب "ملی" - مذهبی و چپ را همچنان, ناتوانی در تسویه‌ حساب انتقادی با تاریخ خودشان تشکیل می دهد. آنان, نه تنها هنوز حاضر نیستند بپذیرند که شورش ۵۷ محصول دشمنی کور ایدئولوژیک با نهاد دولت و پادشاهی بود, بلکه امروز نیز همان الگو را در شکلی دیگر باز تولید می‌ کنند: مخالفت با پادشاهی, نه از موضع ارائه بدیلی قوی ‌تر، بلکه از ترس از دست دادن نقش تاریخی و نمادینی که خود برای خود برگزیده اند.

تجربه نشان داده است که مشکل کشور ما بیش از آنکه "فرد" باشد، ضعف نهاد بوده است. روی همین اصل, پادشاهی مشروطه در چارچوب حقوقی و نهادی خود, یگانه بدیل عملی است که می‌تواند ثبات، انتقال کم‌هزینه قدرت و تداوم را تضمین کند؛ امری که هیچ نسخه جمهوری‌ خواهانه موجود, چه بیرونی و چه درون‌ ساختاری, قادر به ارائه آن نیست. در این معنا, پادشاهی نه بازگشت به گذشته، بلکه عبور عقلانی از بن‌بست کنونی خواهد بود.

در این میان, خطری که جریان پادشاهی خواهی را تهدید می کند, عدم استفاده هوشیارانه از فرصتی است که اقبال گسترده مردم نسبت به پادشاهی فراهم آورده است و به خودی خود قادر به حفظ شدن نمی باشد. سیاست, میدان شفافیت و مرزبندی است; پادشاهی خواهی می بایست از ملاحظه‌ کاری های دائمی فاصله بگیرد. هرچه این شفافیت به تعویق بیافتد، امکان عمل بیشتری در اختیار نیروهای فرصت‌طلب و پروژه‌های انتقال قدرت از بالا قرار خواهد گرفت. تکرار هر گونه ابهام، تعارف سیاسی و تلاش برای راضی نگاه داشتن جمهوری‌ خواهان و ادامه بی توجهی به خواسته اصلی بدنه پادشاهی‌ خواهان که در فریاد "جاوید شاه" انعکاس می یابد, خطر فرسایش این سرمایه ملی را در پی خواهد داشت.

جان کلام آنکه واقعیت موجود, نشان از آن دارد که جمهوری‌ خواهی در ایران، حتی در معقول‌ ترین شکلی که از خود بروز می دهد، بدیل ملی قدرت نمی باشد. پادشاهی, تنها امکان عملی نمادین و سیاسی برای عبور از بن‌بست جمهوری اسلامی است. اگر این امکان, به‌هر دلیل, خواه از روی تردید در تصمیم گیری روشن در ایستادن در جایگاه رهبری جنبش بزرگ پادشاهی خواهی باشد و خواه از روی ناتوانی در شفافیت سیاسی و عبور از ملاحظات فرسوده, خطر آن می رود که اقبال بزرگ پادشاهی خواهی در این پیچ سرنوشت ساز تاریخی از دست رفته و تاریخ ۴۷ سال پیش, بار دیگر تکرار شود. هزینه این غفلت, در بهترین حالت, جامعه ای فقیرتر و فرسوده تر و در بدترین حالت, سقوط حتمی کشور در سراشیب از هم پاشیدگی سیاسی و جغرافیایی خواهد بود.

پیام مشهد, به مصداق "آفتاب آمد دلیل آفتاب", روشن, ساده و بدون ابهام بود و راه برون رفت از بن بست جمهوری اسلامی را در این دو کلمه که از دل تاریخ میهنمان درآمد, به فریاد کشید:

جاوید شاه !

- بهروز فتحعلی -



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy