چهارشنبه 14 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

۲۸ مرداد: قيام؟ کودتا؟ يا...، گفت‌وگوی مسعود لقمان با علی ميرفطروس، بخش چهارم

علی ميرفطروس
گزارش سفارت آمريکا در روز ۲۸ مرداد: "رهبری جمعیّت، دستِ شخصی‌ها است نه نيروهای نظامی. در ضمن، شرکت‌کنندگان هم از نوع معمول چاقوکش و عربده‌جو - که معمولاً در تظاهرات اخير مشاهده می‌شد - نبودند. به نظر می‌رسيد که اينها از اقشار و طبقات مختلف و مرکّب از کارگر، کارمند، دکّان دار، کاسب و دانشجو باشند... نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهی‌ها هم از اين موفقیّتِ آسان و سريع - که تا حدود زيادی خودجوش صورت گرفته - در شگفت هستند"

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


به مناسبت انتشار چاپ دوم کتاب «آسيب شناسی يک شکست»


ميرفطروس: ...با توجّه بقول عموم صاحب‌نظران، مبنی بر اينکه: هر پنج واحدِ ارتش - مستقر در پادگان‌های تهران - در ۲۸ مرداد به دکتر مصدّق وفادار بودند و «نيروهای هوادار کودتا، بطور حتم، حتّی برای اجرای يک عملیّات محدود شهری نيز نيروی لازم را نداشتند»... يک بار ديگر «پازل»ی را که فرضیّه‌ی کتاب بر آن استوار است، مرور می‌کنيم:
۱- از هفته‌ها پيش از ۲۸ مرداد، حزب توده در يک کارزارِ گسترده‌ی تبليغاتی توسط روزنامه‌ها، نشریّات، سازمان‌ها و سنديکاهای وابسته به حزب، هشدار می‌داد که کودتائی در حال وقوع است و حتّی اسامی افسران کودتاچی، ازجمله سرهنگ نصيری را اعلام کرده بود!
۲ – با اين‌حال، مصدّق به دوستانش تأکيد کرده بود: «تمام نيروهای نظامی در اختيار ماست، هر کس کودتا کند با لگد او را بيرون می‌کنم.»،
۳ – در آن هنگامه‌ی آشوب و آشفتگی، تبليغات گسترده‌ی حزب توده به شکل‌دهیِ «توهّم کودتا» در ذهن مصدّق کمک فراوان کرد که سرانجام، اين توهّم، خود را بهنگام دريافت فرمان عزل نخست‌وزيری در شب ۲۵ مرداد، نشان داد. دستگيری سرهنگ نصيری توسّط يکی از اعضای سازمان افسران حزب توده و سپس، توقيف ديگرِ «کودتاچيان» و انحلال گارد شاهنشاهی، پيامد چنين توهّمی بود!
۴ - در شامگاه ۲۷ مرداد، دکتر مصدّق با هندرسون (سفير آمريکا) ملاقات محرمانه داشت. در اين ملاقات، هندرسون ضمن اشاره به قدرت روزافزون حزب توده و عزل وی توسّط شاه، به مصدّق تأکيد کرد که: دولت آمريکا ديگر دولتِ وی را به رسمیّت نمی‌شناسد، بلکه سرلشکر زاهدی را نخست‌وزير قانونی ايران می‌داند،
۵ - مصدّق با عصبانیّت به هندرسون پاسخ داد که «تا آخرين لحظه، مقاومت خواهد کرد حتّی اگر تانک‌های آمريکائی و انگليسی از روی جنازه‌اش رد شوند»... امّا چند لحظه بعد، بدستور دکتر مصدّق، خيابان‌های تهران از حضور تظاهرکنندگان ضدسلطنتی، پاکسازی شدند!
۶ - بر اين اساس، به روايت دکتر مصدّق، «در عصر ۲۷ مرداد، دستورِ اکيد دادم هر کس حرف از جمهوری بزند او را تعقيب کنند و نظر اين بود که از پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهی درخواست شود هرچه زودتر به ايران مراجعت فرمايند... چون که تغيير رژيم، موجب ترقّی ملّت نمی‌شود... .»،
۷ - مصدّق در همين روز (۲۷ مرداد)، نامه‌ی حمايت‌آميز آيت‌الله کاشانی به وی (برای مقابله با هرگونه کودتا) را ردّ کرد و در پاسخی کوتاه و حتّی مغرورانه‌ به آيت‌الله کاشانی، تأکيد کرد: «اينجانب، مستظهر به پشتيبانی ملّت هستم.»،
۸ – امّا برای روز ۲۸ مرداد، مصدّق از «ملّت» و هواداران خود خواست تا از تهران خارج شوند و يا در خانه‌های‌شان بمانند و از انجام هرگونه تحرّک و تظاهراتی خودداری کنند. اين درحالی بود که بدنبال «توهّم کودتا» در شب ۲۵ مرداد، سرهنگ نصيری و عموم «کودتاچيان» در زندان بودند و سرلشکر زاهدی نيز متواری و مخفی بود،
۹- با چنان تغيير سياستی، در صبح ۲۸ مرداد، مصدّق ضمن خالی کردن ميدان، با وجود مخالفتِ دکتر حسين فاطمی، سرتيپ رياحی (رئيس ستاد ارتش مصدّق) و ديگران و تأکيد آنان بر وابستگی سرتيپ دفتری به کودتاچيان، خواهرزاده‌ی خود (سرتيپ محمّد دفتری) را به سِمتِ رئيس شهربانی کل کشور و نيز فرماندار نظامی تهران منصوب کرد،
۱۰ - با وجود اصرار و پافشاری دکتر حسين فاطمی و ديگران، مصدّق در صبح ۲۸ مرداد از درخواست کمکِ مردمی توسّط راديو خودداری کرد،
۱۱ - مصدّق در صبح ۲۸ مرداد، نه تنها از حزب توده درخواستِ کمک نکرد، بلکه از پذيرفتن پيشنهاد دکتر حسين فاطمی مبنی بر توزيع سلاح بين هواداران حزب توده برای سرکوب کودتاچيان، خودداری کرد و ظاهراً، در برابرِ ردِّ اين پيشنهادات بود که دکتر فاطمی خطاب به مصدّق فرياد کشيد: «اين پيرمرد، آخر همه‌ی ما را به کشتن می‌دهد...»،
۱۲ - مهندس زيرک‌زاده (يکی از صميمی‌ترين و نزديک‌ترين ياران مصدّق که در تمام لحظات ۲۸ مرداد در کنار مصدّق بود) ضمن اشاره به انفعال حيرت‌انگيزِ دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد، تأکيد می‌کند: «مصدّق، نقشه‌ی خود را داشت و حاضر نبود در آن تغييری دهد... .»
بنابراين: آيا خالی کردن ميدان و «نقش و نقشه‌ی ديگر ِ مصدّق در روز ۲۸ مرداد»، نشانه‌ی دور انديشی مصدّق برای جلوگيری از يک جنگ داخلی بود؟ جنگ و آشوبی که با توجّه به توان حيرت‌انگيزِ سازمان افسران حزب توده، چه بسا ايران را نصيبِ حزب توده و اتحاد جماهير شوروی می‌کرد؟ و... اين‌ها مسائل انسانی، شخصیـّتی و روانشناختی هستند که با توجـّه به پيری، بيماری و تنهائی دکتر مصدّق در آن لحظات حسـّاس و سرنوشت‌ساز، می‌توانستند بر عزم و اراده‌ی وی تأثيری قاطع داشته باشند. امروزه، با فرونشستن غبار کينه‌ها و کدورت‌ها، می‌توان به اين سئوال‌ها انديشيد و زوايای تازه‌ای از حوادث پُر رمز و رازِ اين دوره را شناخت.

لقمان: نکته‌ای که درباره‌ی نامه‌ی آيت‌الله کاشانی وجود دارد، اين است که گفته می‌شود «اين نامه جعلی است و لذا سندیّتی ندارد»، شما خودتان در اين‌باره چه فکر می‌کنيد؟
ميرفطروس:
من فکر می‌کنم که اين هم نمونه‌ای از فرافکنی ماست تا بارِ شکست‌ها و اشتباهاتمان را بردوش اين و آن بياندازيم. همانطور که گفتيد درباره‌ی اين نامه جنجال‌های فراوانی شده، ولی تا آنجا که من ديده‌ام اين نامه دارای اصالت است، خصوصاً که حامل يا بَرَنده‌ی اين نامه، آقای دکتر حسن سالمی، هنوز زنده‌اند...

لقمان: يعنی شخصاً اين نامه را ديده‌ايد؟
ميرفطروس:
بله! من فتوکپی اين نامه را ديده‌ام و اصالت اين نامه را به خط آيت‌الله کاشانی تأئيد می‌کنم. از اين گذشته، محقّقان ديگر (از جمله دکتر کاتوزيان) نيز اصالت اين نامه را تأئيد کرده‌اند.

لقمان: از اين نکته که بگذريم، باورِ رايج درباره‌ی ۲۸ امرداد، دو درکِ متفاوت و متضاد است: «قيام ملّی» و «کودتا»...
ميرفطروس:
ببينيد! بقول دکتر سنجابی (وزير فرهنگ دکتر مصدّق) پايگاه اجتماعی دکتر مصدّق در آستانه‌ی ۲۸ مرداد ۳۲ در مقايسه با ۳۰ تير ۳۱، بسيار بسيار ضعيف شده بود، زيرا، نه تنها «جبهه‌ی ملّی»، ديگر آن جبهه‌ی ملّیِ يک سال پيش نبود، بلکه انشعاب‌ها و تفرقه‌های گسترده، باعث شده بود تا اکثرِ ياران برجسته‌ی مصدّق (مانند آيت‌الله کاشانی، حسين مکّی، دکتر بقائی و...) به صفِ مخالفان وی بپيوندند. اين شخصیّت‌ها، در واقع، پايگاه ملّی و مردمی دکتر مصدّق را «تضمين» می‌کردند و لذا با انشعاب يا مخالفت آنان با سياست‌های مصدّق، خود بخود، جبهه‌ی دکتر مصدّق، ضعيف و ضعيف‌تر شده بود و بقول خليل ملکی: چيزی بنام «جبهه‌ی ملّی»،ديگر وجود نداشت. مُنتها، مصدّق بر اثر خانه‌نشينی و رتق و فتق امور مملکتی از «بستر بيماری»، درک روشنی از فروپاشی نيروهايش نداشت، بهمين جهت در پاسخی کوتاه (و حتّی مغرورانه) به آيت‌الله کاشانی، هنوز خيال می‌کرد که «مستظهر به پشتيبانی ملّت» است. در اين بی‌خبری، مصدّق بجای مشورت با افراد دلسوز و معتدلی مانند دکتر غلامحسين صديقی (وزير کشور)، به کسانی مانند دکتر حسين فاطمی دل ‌بسته بود که سوداهای ديگری در سر داشتند.
در رابطه با کارگران، کارمندان و خصوصاً معلّمان (که در آن زمان قدرت بسيج و حرکت‌های اعتراضی سازمان يافته‌ای داشتند) کافی است بدانيم که مدّتی پيش از ۲۸ مرداد ۳۲، مصدّق به هندرسون (سفير آمريکا در ايران) گفته بود: «... فقر و آشوب در سراسر کشور، گسترده است. معلّمين مدارس، حقوق ماهيانه‌ای به مبلغ يکصد تومان = معادل ۲۵ دلار، دريافت می‌کنند، اين مبلغ - بدشواری - هزينه‌ی پرداخت اجاره‌ی يک اطاق را در ماه کفايت می‌کند...» طبيعی بود که اين کارگران، کارمندان و معلّمان، پس از ماه‌ها سکوت و صبوری- با کِش يافتن مذاکرات بی‌فرجام نفت و انشعابات و اختلافات موجود در جبهه‌ی ملّی - بتدريج دلسرد، نااميد و بی‌تفاوت شوند و يا به مخالفان خاموش مصدّق تبديل گردند... رويداد ۲۸ مرداد، دقيقاً در چنين شرايطی بوجود آمد، رويداد غيرمنتظره و شگفت‌انگيزی که (با توجّه به انفعال حيرت‌انگيز دکتر مصدّق و نقش و نقشه‌ی ديگرِ او در روز ۲۸ مرداد) شايد برای مصدّق نيز «خوشايند» بود تا از مسئله‌ی نفت و مشکلات عظيم اقتصادی – اجتماعیِ موجود، «آبرومندانه» بدَر آيد. در اين‌باره کافی است که سخن مصدّق را در آخرين لحظات بياد آوريم؛ به‌روايت احسان نراقی: «دکتر صديقی تعريف می‌کرد: وقتی خانه‌ی دکتر مصدّق را غارت کردند، وی (دکتر صديقی) به اتّفاق دکتر مصدّق و دکتر شايگان می‌روند از ديوار بالا، روی پُشت بام همسايه در گوشه‌ای می‌نشينند. دکتر شايگان می‌گويد: «بد شد!»، مصدّق يک مرتبه از جا می‌پرَد و می‌گويد: چی بد شد!؟ بايستيم اين اراذل و اوباش ما را در مجلس ساقط کنند؟ در حالی که حالا دو ابَرقدرت ما را ساقط کردند، خيلی هم خوب شد! چی چی بد شد؟!»
اگر بپذيريم که «حقيقت، آنست که دشمن نيز بر آن گواهی دهد»، گزارش بابک امير خسروی ـ بعنوان عضو کميته‌ی حزب توده و از دشمنان سرسخت محمدرضا شاه ـ دارای ارزش و اهمیـّت فراوان خواهد بود. اميرخسروی در گزارش دقيق و مفصّل خود، يادآور می‌شود:
-«برای روز ۲۸ مرداد، نه کودتائی برنامه‌ريزی شده بود، و نه اساساً دشمنان نهضت ملّی پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد قادر به اجرای برنامه‌ای بودند که بتوانند حکومت ملّی مصدّق را در چنين فاصله‌ی زمانی کوتاهی براندازند... پژوهشگرانی که [کودتای] ۲۸ مرداد را سلسله‌ی عملیـّات برنامه‌ريزی شد‌ه‌ای می‌دانند که گويا «مستر روزولت» پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد طـّراحی نموده بود، رويدادهای مختلف روز ۲۸ مرداد را اقداماتی به‌هم‌پيوسته و طبق نقشه قبلی تلقّی می‌کنند. عمق فاجعه در اين است که واقعیـّت غير از اين بود.
پافشاری من بر اين نکته که [کودتای] ۲۸ مرداد، اقدامی از پيش برنامه‌ريزی شده نبود، چالش صرف روشنفکری نيست. بلکه تلاش در جهت ارائه‌ی تصويری از واقعیـّت است که به گمان من، بيشتر به حقيقت نزديک است.» (نگاه بفرمائيد به: آسيب‌شناسی يک شکست، چاپ دوم، صص ۳۲۲-۳۴۲).
يادآوری می‌کنم که پس از انتشار کتاب «آسيب‌شناسی...»، آقای بابک اميرخسروی در تماس تلفنی با نگارنده، ضمن تأئيد مجدّدِ روايت بالا درباره‌ی ۲۸مرداد، از اينکه بخاطر «محدودیّت‌های سياسی - سازمانی» در برخی موارد از واژه‌ی «کودتا» استفاده کرده بودند، اظهار تأسّف نمودند.
بنابراين: با توجّه به روايت‌های شاهدان عينی و گزارش‌های مستندِ مندرج در کتابِ «آسيب‌شناسی ...»، من رويداد ۲۸ مرداد را نه «قيام ملّی» و نه «کودتا»، بلکه تظاهراتی خودجوش می‌دانم که بزودی و بطور شگفت‌انگيزی به «آتشی خرمن‌سوز» بدَل گرديد... به گزارش سفارت آمريکا در تهران (که با گزارش «ويلبر» مأمور سازمان «سيا» در تهران و با روايت دقيق بابک اميرخسروی، عضو کميته‌ی مرکزی حزب توده، و ديگرِ روايات شاهدان عينی در صحنه‌ی ۲۸ مرداد، همخوانی دارد) در روز ۲۸ مرداد: « تظاهرکنندگان در مقياس کوچکی از بازار به راه می‌افتند، ولی اين شعله‌ی اوّلیّه، بطور شگفت‌انگيزی گُسترش يافت و بزودی به آتشِ خرمن سوزِ عظيمی تبديل می‌شود که در طول روز، تمام تهران را فرا می‌گيرد. نيروهای انتظامی که برای پراکندن مردم فرستاده می شوند، از فرمان حمله به جمعیّت ،سر باز می‌زنند و حتّی بعضی از آنها به تظاهرکنندگان می‌پيوندند... از مرکز شهر، انبوه جمعیّتِ هيجان‌زده، هر چه ماشين و کاميون بود در اختيار می‌گيرند و به شمال شهر می‌شتابند و راديو تـهران را محاصره می‌کنند. کارکنان سفارتخانه (آمريکا) در طی اين جريان فرصت خوبی داشتند که از نزديک نوع تظاهرکنندگان را بسنجند. اينها بيشتر غيرنظامی بودند که در ميان‌شان تعدادی از نيروهای انتظامیِ مسلّح نيز مشاهده می‌شدند. ولی بهر حال به نظر می‌رسيد که رهبری جمعیّت، دستِ شخصی‌ها است نه نيروهای نظامی. در ضمن، شرکت کنندگان هم از نوع معمول چاقوکش و عربده جو - که معمولاً در تظاهرات اخير مشاهده می‌شد - نبودند. به نظر می‌رسيد که اينها از اقشار و طبقات مختلف و مرکّب از کارگر، کارمند، دکّان‌دار، کاسب و دانشجو باشند ... نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهی‌ها هم از اين موفقیّتِ آسان و سريع - که تا حدود زيادی خودجوش صورت گرفته - در شگفت هستند... .»
مسئله‌ی مهمّی که من در اين اواخر شنيده‌ام و در شناخت ماهیّت رويداد ۲۸ مرداد ۳۲ اهمیّت دارد، اين است که به روايت آقای عبدالرضا انصاری (دولتمرد رژيم پيشين و معاون «اداره‌ی اصل چهار» در زمان مصدّق): «در روز ۲۸ مرداد گروهی از زنانِ کارمندان بلندپايه‌ی سفارت آمريکا، ازجمله خانم ويليام وارن (William Warne)، رئيس اداره‌ی «اصل چهار»، همراه با گروهی از بانوان نيکوکار ايرانی، مانند: خانم عزّت سود آور، خانم ناصر (رئيس وقت بانک ملّی)، خانم مبصّر (شهردار تهران) و... که در يک انجمن خيریّه فعالیّت می‌کردند، طبق معمول، در سالن بانک ملّی جلسه داشتند»... اين امر، نشان می‌دهد که هيچيک از کارمندان بلند پايه‌ی سفارت آمريکا، حتّی تصوّری از وقوع «کودتا» نداشتند، چه در غير اين صورت، مسئولين سفارت آمريکا، با توجّه به حسّاس بودن اوضاع و احتمال وقوع حوادث ناگوار در روز ۲۸ مرداد، از رفتن اين زنان آمريکائی به جلسه‌ی مذکور، ممانعت می‌کردند و... .
بنابراين: جدا از نامگذاری‌های رايج سياسی، در واقع، برای درک ۲۸ مرداد، ابتدا به روان‌شناسی مردم عادیِ تهران و سپس، به انفعال عجيب و سئوال‌انگيز و يا «نقش و نقشه‌ی ديگرِ دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد»، بايد توجّه کرد.

لقمان: با اينهمه، شما عذرخواهی خانم «مادلين آلبرايت» (وزير امور خارجه‌ی سابق آمريکا) درباره‌ی ۲۸ امرداد ۳۲ را چگونه توضيح می‌دهيد؟
ميرفطروس:
خيلی عجيب است که دوستان ما «اسناد و گزارش‌های دست اوّل» از قهرمانان اصلی در صحنه‌ی ۲۸ مرداد را کنار می‌گذارند و به اين سخنان مصحلت‌آميز و ديپلماتيک، ارزشِ «سند بسيار مهم تاريخی»!! می‌دهند... درباره‌ی اين سخنان اوّلاً: بايد بدانيم که در تاريخ ديپلماسی آمريکا، ما از اين «تعارفات» يا «مصلحت‌ها و مصالحه‌ها»، فراوان ديده‌ايم. دوم اينکه: آن سخن در جلسه‌ای به همّت آقای دکتر هوشنگ اميراحمدی (معمارِ خستگی‌ناپذير بهبود روابط جمهوری اسلامی و آمريکا) صورت گرفته بود و موضع رسمی دولت آمريکا نبود. سوم و مهمتر از همه اينکه: در اين جلسه، خانم آلبرايت، اساساً، هيچگونه «عذرخواهی»( apologize) درباره‌ی ۲۸ مرداد ابراز نکرده بود. برای آگاهی از متن سخنرانی خانم آلبرايت به [اينجا] و [اينجا] نگاه کنيد.
بنابراين: مسئله‌ی «عذرخواهی خانم آلبرايت»، بيشتر تعبير يا تبليغ شخصیِ فرد يا افرادی بوده تا در نزد مراکز قدرت در ايران، چنين وانمود کنند که: «در سال ۲۰۰۰ من خانم آلبرايت را آوردم تا از ملّت ايران به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عذرخواهی کند»!! به [اينجا] نگاه کنيد.

ادامه دارد...

http://www.rouznamak.blogfa.com/

دو غلط تايپی در بخش‌های پيشين:
دربخش دوم،عبارت ماقبل آخر: «بيش از نيم قرن پيش» درست است.
در بخش سوم، در پاسخ به سئوآل دوم: «خاطرات مهندس زيرک زاده»درست است.





















Copyright: gooya.com 2016