پنجشنبه 13 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پاسخ به نقد وارده بر جنبش ما هستيم، در مقاله علی کلايی، پريش پاهکين

سی سال سکوت مرگبار ايرانيان فروخفته در کام سياهی و تاريکی دهشت بار "ولايت مطلقه فقيه" که هيچ" بودنی" را جز امر مطاع الهی خود بر نمی تابيد از يک سو و کلاف سر در گم مبارزاتی که به دنبال سرنخ "بودن يک رهبر" به بن بست رسيده بود ، از سوی ديگر هيچ گاه مجالی برای کسی نمی گذاشت تا پا به ميدان گذارد و به عنوان" يک ايرانی "، "يک شهروند جامعه انسانی "، "يک انسان عادی" و حتی "يک موجود زنده" سری برآورد و ادعای "وجود داشتن" و "بودن" داشته باشد. در فضای بی عملی مطلق ،در اجتماع آدمهايی که مليت ،هويت و تاريخ خود را از ياد برده بودند ،با پديد آمدن نسلی معلق در بی خودی و از تاريخ خود گسسته و اسير در جادوی "نبودن" که از دريچه چشمانش هيچ اميدی به آينده روشن وجود نداشت و در متن آن همه سياهی و تاريکی جنبشی ملی با شناسنامه ايرانی زاده شد و توانست چشمها را به سوی خود برگرداند ونياز بازگشت به هويت فراموش شده را به ايرانيان يادآوری نمايد ودر مدت کمتر از يک سال بتواند چندين گردهمايی اعتراضی و تجمع برگزار نمايد و بر خلاف همه حرکتهای اعتراضی گذشته از اقبال عمومی برخوردار گرديده و از همه مهمتر، سيستم اطلاعاتی- امنيتی رژيم را سردر گم و حيرت زده سازد. جناب کلايی که در مقاله خود کوشيده است از تعاريف فيلسوفانه برگرفته از انديشه های مارکس،هگل وبر ، ردايی روشنفکرانه بر گفتار خود بپوشاند نکاتی را در انتقاد به جنبش ما هستيم آورده است که لازم است به يکايک آنها پاسخ داده شود:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


۱-نخست ايشان می گويند : "حرکت ما هستيم در چند ساله اخير نفوذ بسياری را در ميان توده های ايرانی داشته است...."يادآوری اين نکته بسيار مهم ضروری است که سوم خرداد سال ۸۸که از راه برسد جنبش ملی ما هستيم يکسالگی خود را به همگان اعلام خواهد کرد . بنابراين برخلاف ادعای ايشان عمر جنبش با اينهمه گستردگی و دستاوردهای بيشماری که داشته به بيشتر از يک سال نمی رسد. در جای ديگر می گويند:" جنبش تحميل رسانه ای است که ساخت امپرياليستی بر اساس مطامع خود و برای منحرف سازی جنبش دموکراسی خواهی در ايران تدارک ديده است ؟ و دليل اين همه نفوذ اين مثلا حرکت چيست ؟" بايد از ايشان پرسيد که جنبش دموکراسی خواهی در ايران را چگونه تعريف و تحليل می کنند و از چه دريچه ای به آن می نگرند.اگر تلاش مردم ايران را رسيدن به آزادی و مردمسالاری بدانيم که اين هيچ منافاتی با مانيفست جنبش ما هستيم نداشته و ندارد.جنبش ما هستيم در پايه و اصل خود مبتنی بر حاکميت ملی است و معلوم نيست چرا ايشان بر اين باور هستند که "جنبش دموکراسی خواهی" در نام امر روشنفکرانه ای است متفاوت . اگر حرکت آزاديخواهانه مردم ايران همان جنبش دموکراسی خواهی است و اگر جناب کلايی معتقد به دموکراسی است پس چرا جنبش ملی ما هستيم را در راستای منحرف کردن جنبش دموکراسی خواهی ارزيابی می کند؟ از کدام انحراف سخن می گويد؟ بر اساس کدام مستندات و بر پايه چه دلايلی قادر است وقوع چنين انحرافی را اثبات نمايد ؟ اگر منظور از جنبش دموکراسی خواهی بر هم آيی جنبشهای موجود (زنان - دانشجويان - کارگران - معلمان) جامعه است شايان يادآوری است که جنبش ملی ماهستيم اتحاد جنبشها و نقطه عطف آنهاست پس منافاتی با دموکراسی ندارد . کوشش در نشان دادن " انحراف " ناديده گرفتن واقعيتهای امروز جامعه ايران و نگرشی نابخردانه است.
۲- ايشان در جای ديگر به جای نقد علمی و ابراز نظرات کارشناسانه و مستند به نقد شخص می پردازد و شخصيت شهرام همايون مدير عامل تلوزيون کانال يک و سخنگوی جنبش ملی ما هستيم را در جای جای نوشتار خود تخطئه می کند و با نامهای گوناگون و عنوانهای متفاوت پيشينه کاری ،حرفه ای و سياسی وی را به نقد می کشد و در همان راستا نقبی به تاريخ دوران پهلوی می زند تا از راه بازگشايی عقده های سياسی سی ساله _ که خود نخستين عامل خواب آلودگی های ياس آلود و بی عمليهای مرگبار و تاريخ سوز گذشته بوده است_ گرد و خاک فتنه را به پا کند و همبستگی همه گروههای مخالف نظام ولايت مطلقه فقيه را که در بستر اين جنبش امکان پذير شده است را امری بی ارزش و کم اهميت جلوه دهد.چه کسی به ايشان اين مجوز را اعطا نموده است که جنبش ملی ما هستيم _ که در داخل ايران برای باليدن و پا گرفتنش هزينه های بسيار گزافی از سوی کوشندگان و باورمندان به آن پرداخت شده است_ را به نام يک شخص مصادره نموده و سپس آن شخص را نيز به پای ميز محاکمه بکشاند و بی داوری منصفانه يک طرفه محکومش نموده و حکم اعدامش را نيز صادر نمايد؟!آيا اين بی اخلاقی در راستای تاييد همان جناياتی نيست که اينک روزانه در جای جای ميهن جريان دارد ؟!
۳- ايشان در يک پرسش اساسی می نويسد:" چرا مردم ايران اينگونه از اين حرکت استقبال می کنند؟" جای شکرش باقی است که ايشان استقبال گسترده مردم از جنبش ما هستيم و فراگيری بی مانند آن را می پذيرد و به آن اعتراف می کند ، اما افسوس که در جای ديگر می نويسد: "مردم ايران به لحاظ حافظه تاريخی فقير اند. زود يادشان می رود که در روزگار پيشين چه بر سرشان گذشته است . اين مردم يادشان رفته است که در رژيم پهلوی در همه ابعاد چه روی داده است . در سياست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع چه بر سرشان گذشت و به چه دليل انقلابی بس عظيم در ايران انجام شد ."شايد جناب کلايی جامعه شناسی انقلابهای جهان را در بستر تاريخ بيطرفانه مورد داوری قرار نداده باشند. اما اينجا سخن برای اثبات درستی يا نادرستی رويدادهای گذشته از جمله انقلاب ضد سلطنتی نيست و اصولا در جنبش ملی ما هستيم چنين گفتمانی مطرح نيست چرا که جنبش بر اين باور است که گذشته را برای درس آموختن بايد زنده نگهداشت نه برای دستاويز کردن و معيار قرار دادن و هر رويداد رخ نداده ای را در آينده با آن و برای آن سنجيدن!
ايشان در جای ديگر به مردم ايران می تازد و آنان را "کودک انگار" می خواند و فريادهای آنانی را که می خواهند برای نخستين بار پس از انقلاب مشروطه ، " بودن " را تجربه کنند در بستری در هم بافته شده از همه رويدادهای ايران و جهان به ساختار پاتريموناليسمی وبر در نظامهای خاور ميانه نسبت می دهد و با زير سوال بردن پيشينه درخشان تاريخ ايران سعی دارد همه چيز را در "سلطه " و "سلطنت" خلاصه کند . اصرار ايشان برای نسبت دادن جنبش ملی ما هستيم به طرفداران نظام پادشاهی و ناديده گرفتن طيف گسترده ديدگاههای متفاوتی که از اين جنبش پشتيبانی معنوی کرده اند چيزی نيست جز کوچک و ناچيز شمردن ائتلاف پديد آمده بين "همه نيروهای تلاشگر مخالف ولايت مطلقه فقيه " که آروزی ۳۰ ساله همه نيروهای سياسی بوده و ابراز چنين عقيده ای بی مثابه دهن کجی به همه کوششهای به عمل آمده و به بار نشسته است و نمود بی اخلاقی ديگری است که از ايشان سر می زند . ايشان با اصول جنبش ملی ما هستيم هيچ نوع آشنايی نداشته و دست کم برای نگارش مقاله خود نيز تلاشی به خرج نداده است تا از اين اصول اطلاعاتی به دست آورد از اين روست که در خطايی آشکار می گويد:" ما هستيم حرکتی صوری بر مبنای خطاهای اخلاق و منش ايرانی است . حرکتی که در واقع بار ديگر تقويت کننده اين نظريه است که ارتجاع جاده صاف کن امپرياليسم است . اين بار اما ارتجاع شاه محورانه می خواهد منافع امپرياليستها را تامين کند." نظر همه خوانندگان بی طرف و بی غرض را به ادبيات موجود در نوشتار ايشان جلب می نمايم و داوری را نيز وا می گذارم اما لازم می دانم ياد آورشوم تئوريسينها،کوشندگان و هواداران اين جنبش همگی بر اين باورند که برای دست يافتن به دموکراسی بايد از چپ و راست ،کمونيسم و امپرياليسم و ......گذر کرد و تنها بر يک اصل ، آن هم "مليت " و "هويت ايرانی" استوارانه پای فشرد و با درس آموزی از تاريخ گذشته راه را برای آينده ای آزاد و دموکراتيک هموار نمود. اما نا آگاهی از شرايط و اوضاع داخل کشور و در ماندن در يک گذشته واخورده و انديشه زدگی و فلسفه بافی در جای جای متن آقای کلايی وجود دارد .ايشان با همان تفکرات واپس گرايانه که آفت بسياری از انديشمندان فسيل شده است به دنبال مقصر می گردد و سر آخر گناه(!) را به گردن فعالان اجتماعی می اندازد.بايد از ايشان پرسيد فعالان اجتماعی چه کسانی هستند و آيا اگر مردم و شهروندان عادی برای اعتراض به اوضاع موجود و برای هدفی خاص در اجتماع فعال باشند نمی توان آنها را فعال اجتماعی ناميد؟ ايشان چشمان خود را بسته اند و تمايل ندارند هواداران و کوشندگان جنبش ما هستيم در ايران را همان فعالان اجتماعی بدانند و معلوم نيست فعال اجتماعی از ديدگاه ايشان چه ويژگيهايی خاصی دارد ؟
ايشان در پايان مقاله اعتراف خود به استقبال گسترده مردم از اين جنبش را به کلی از ياد برده و جنبش مردمی ما هستيم را که جنبشی اجتماعی و فرهنگی است همپای فريبی رژيم ساخته به نام هخا می شناسد و آن را يک انحراف سياسی قلمداد می کند و باز هم از روشنفکران ياری می خواهد تا به ميدان بيايند و روشنگری کنند.آقای کلايی يک موضوع بسيار مهم و اساسی را از ياد برده است که ۳۰ سال زمان برای انديشه ورزی و تئوری پردازی آن قدر کافی بوده تا همگان امروز بخواهند بالاخره دستاوردهايی اميد وارکننده را نيز به چشم بببيند اما شرم آور است که اين فرصت سوزی و اتلاف انرژی بيشترين سود را نصيب حريف که همانا رژيم ولايت مطلقه فقيه است نموده و سرمايه های بسياری را به هدر داده است .اينک چه آقای کلايی بخواهد و چه نخواهد زمان حرکت فرا رسيده است گفتمان غالب جامعه و ديوارهای هر شهر و روستای ايران گواهی بر اين مدعاست .

در اين زمينه:
[ما هستيم، بی عملی و مشکلات خلقيات ايرانی، علی کلائی]





















Copyright: gooya.com 2016