دوشنبه 31 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"گرسنگی" در همين لحظه! بابک داد

"دنيای" تو تا کجاست؟ در "دنيای" تو، چه چيزهايی به راستی اهميت دارند؟ و چه چيزهايی "وجود" دارند؟ می بينيد! اصلاح جامعه، بدون اصلاح از درون خود ما، کاری است نشدنی. "چشم ها را بايد شست!" بايد "دنيای" خودمان را گسترده تر از اينی که هست، کنيم

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


رقم الآن ۲۵۹۰ است. تعداد مرگ و مير ناشی از گرسنگی در همين امروز. حالا شد ۲۵۹۱ نفر. يعنی طی همين دو و نيم ثانيه ای که اين چند کلمه را خوانديد، يک نفر ديگر از گرسنگی مُرد! (حالا هم شد ۲۵۹۲) و باز تعدادش يک نفر بيشتر شد (حالا شد ۲۵۹۳ نفر)...

در هر دو و نيم ثانيه، يک نفر در جهان از گرسنگی می ميرد. در هر ۲۴ ثانيه يک نفر در تصادفات رانندگی جان می دهد. در هر ده ثانيه يک نفر در جهان به ايدز مبتلا می شود و يک نفر از ايدز پيشرفته جان می دهد. همين حالا رقم مرگ و مير گرسنگان امروز به ۲۶۰۲ نفر رسيد. ۱۲ نفر بيشتر از لحظه ای که خواندن اين مطلب را شروع کرديد!

يک سايت را ديدم که می توان با شمارشگرهای اش، دنيا را در همين لحظه ديد و رصد کرد. بيان آمارهای مثبت و منفی، هرگز نتيجه ای جز اين ندارد که مخاطب را به تفکر وادار کند و احتمالا" تلاش فردی او برای بهتر بودن و ساختن دنيای بهتر را شتاب دهد. از خود سئوال می کنم: آيا اين رقم ها، در دنيای خيلی از آدم ها اساسا" معنايی و اهميتی دارند؟ يا شوقی و انگيزه ای برای حرکتی سازنده ايجاد می کنند؟

دکتر سروش در کتاب موجز و عالی اش «ما در کدام جهان زندگی می کنيم؟» دنيای هر کدام از ما را به مرزهايی محدود می داند که خودمان می سازيم يا می شناسيم. يعنی ممکن است «دنيای بيرونی و جهان واقعی»،هيچ سنخيتی با چيزهايی که «جهان من» را تشکيل می دهد، نداشته باشد. ديدن آمار گرسنگان جهان برای کسی که «شهوت پرخوری» دارد، اساسا" اهميتی ندارد! در «دنيای او» جهان را با رستوران هايش می شناسند و کشورها و شهرهای جهان را با غذاهای معروف شان می شناسند. پس در دنيای او چيزی به نام گرسنگی اصلا" وجود خارجی ندارد و آمار مرگ و مير ناشی از گرسنگی، «جدی و قابل اهميت» نيست. يا ديدن آمار مرگ و مير تصادفات جاده ای، برای کسی که اصلا" پشت فرمان اتومبيل نمی نشيند و رانندگی يا سفر نمی کند، اهميتی ندارد. «مسئله» او اصلا" جاده و سفر و اتومبيل و تصادف نيست. دنيای برخی از آدم ها، آن قدرهاست که به جز عده ای آدم پول دار و متنعم دور و برشان، مردم ديگر را حتی «زنده» نمی بينند. و نهايت چيزی که از «فقر» می دانند بچه های چهارراه هاست که به زور شيشه ماشين مدرن شان را پاک می کنند و يک هزار تومانی «صدقه» می گيرند. آن ها چيزی از واقعيت گرسنگی نمی فهمند و اين آمارها برای آن ها فقط يک «کنتور» است که بالا می رود.

گرسنگی، يعنی يخچالی خالی. اجاقی سرد. داشتن کمتر از هزار تومان پول در خانه. فرارسيدن ساعت ده شب. صدای بچه هايی که غرغر می کنند «گشنه ايم» و مدام در يخچال را باز و بسته می کنند و درون خالی اش را با نااميدی می بينند. گرسنگی يعنی خريدن يک بسته نان لواش و سه تخم مرغ و خوردن با ولع يک نيمرو دسته جمعی و «تقسيم کردن نان» بين بچه ها تا هيچ کس، سهم ديگری را نخورد. و بعد نشستن و ديدن سريالی که بازيگران اش بهترين غذاها و دسرها را می خورند. آن آمار الآن از مرز ۳۰۰۰ نفر گذشت. امروز و تا حالا سه هزار نفر از گرسنگی مرده اند! البته نه در «دنيای» خيلی از آدم ها.

«دنيای» تو تا کجاست؟ در «دنيای» تو، چه چيزهايی به راستی اهميت دارند؟ و چه چيزهايی «وجود» دارند؟

می بينيد! اصلاح جامعه، بدون اصلاح از درون خود ما، کاری است نشدنی. «چشم ها را بايد شست!» بايد «دنيای» خودمان را گسترده تر از اينی که هست، کنيم. وقتی دنيای ما بزرگ تر شود، اتفاقات خوب و بی شماری می افتد. يکی اين که «دنيای ديگران» را هم به رسميت می شناسيم و «صلح» و «صلاح» و«اصلاح»، دست يافتنی می شود.


[فرصت نوشتن؛ روزنوشته های بابک داد]





















Copyright: gooya.com 2016