جمعه 15 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

در پی آغازی نوين ميان ايالات متحده و جهان اسلام، متن و ویدئو کامل سخنرانی باراک اوباما در قاهره، صدای آمريکا

افتخار دارم در قاهره، شهری که به زمان محدود نميشود، ميهمان دو مؤسسه معتبر هستم. بيش از يک هزار سال، الازهر چراغ تعليمات اسلامی و بيش از يک قرن دانشگاه قاهره منشأ پيشرفت مصر بوده اند. متفقاً، شما نمايندۀ هم آهنگی ميان سنت و پيشرفت هستيد. من از ميهمان نوازی شما و ملت مصر سپاسگزارم. اين افتخار را نيز دارم که بهمراه خود حسن نيت مردم آمريکا و درودی از صلح از سوی جوامع مسلمان کشورم را برای شما به ارمغان آورده ام. السلام عليکم.

ما در برهه ای از زمان ملاقات ميکنيم که ميان ايالات متحده و جهان اسلام تنش وجود دارد- تنشی که در تاريخ و فرای آمريکا ريشه دارد. طی قرنها، رابطه ميان اسلام و غرب همزيستی و همکاری و همچنين درگيری و جنگ مذهبی را در بر داشته است. در دورانی اخير، استعمار که حقوق و فرصتها را از بسياری مسلمانان سلب کرد، و جنگ سرد که بسياری اوقات بدون اعتنا به آرمانهای کشورها آنان را آلت دست خود قرار داد، به تنش افزودند. علاوه براين، تغييرات سريعی که با مدرنيته و جهانی شدن صورت گرفتند، موجب شد بسياری مسلمانان گمان کنند که غرب ديدگاهی خصمانه نسبت به سنن اسلام دارد.

افراط گرايان از اين تنشها در بخشی کوچک، اما مهم از جهان اسلام ، سوء استفاده کرده اند. حملات ۱۱ سپتامبر و تلاشهای مستمر اين افراط گرايان برای اعمال خشونت عليه غيرنظاميان، برخی را به اين نتيجه رسانده که اسلام نه تنها با آمريکا و کشورهای غربی بلکه با حقوق بشر نيز خصومت دارد. اين امر موجب هراس و عدم اعتماد بيشتر دو طرف شده است.

تا زمانيکه اختلافات رابطه ما را تعيين ميکنند، آنانی را تقويت می کند که بذر تنفرمی پاشند، نه صلح. آنهائی که درگيری ايجاد می کنند، نه همکاری که به سعادت همه مردمان بيانجامد، ميدهند. ای چرخه شک و ظن و نزاع بايد متوقف شود.

من در پی آغازی نوين ميان ايالات متحده و جهان اسلام بر اساس علائق و احترام متقابل به اينجا آمده ام – آغازی مبتنی بر اين حقيقت که آمريکا و اسلام انحصاری نيستند و نيازی به رقابت در بين آنان نيست. در واقع، تشابهاتی دارند و دارای اصول مشترک – اصول عدالت و پيشرفت – تحمل ديگران و عزت انسانها هستند.

بمنظور حرکت به جلو، بايد آنچه در قلبهايمان نگاه داشته ايم صراحتاً به زبان آوريم، مطالبی را که بسياری از اوقات فقط پشت دربهای بسته گفته ميشود. گوش فرا دادن به يکديگر بايد مستمر باشد، تا از يکديگر بيآموزيم، به يکديگر احترام بگذاريم، و در پی زمينه مشترک باشيم. همانگونه که قرآن کريم به ما گفته: " از خداوند آگاه باش و همواره حقيقت را بگوی". من تلاش خواهم کرد به اين گفته عمل کنم – در حد توانم حقيقت را بگويم ، با اين اعتقاد قوی که علائق مشترک ما انسانها قدرتمند تر از نيروهائيست که ما را از يکديگر جدا می سازد.

بخشی از اين اعتقاد، در تجربه شخصی من ريشه دارد. من يک مسيحی هستم. پدرم از خانواده ای کنيائی است که نسلها مسلمان بوده. در نوجوانی چندين سال در اندونزی زندگی کردم و آوای اذان را در سحرگاه و غروب شنيده ام. در دوران جوانی در محله های شيکاگو کار کردم، جائی که بسياری عزت و صلح را در آئين اسلام يافتند.

بعنوان دانشجوی تاريخ، از دين تمدن به اسلام آگاهم. اسلام بود که – در اماکنی چون دانشگاه الازهر – مشعل تعليم و تربيت را برای قرنها روشن نگاهداشت و زمينه را برای رنسانس اروپا و روشنگرائ هموار ساخت. ابتکارات در جوامع مسلمان بود که نظام جبر، قطب نما و ابزار دريانوردی، تبحر نويسندگی و چاپ، درک ما از انتقال امراض و روش درمان را بوجود آورد. طاقهای با شکوه و منارهای سر به فلک کشيده، اشعار جاويدان و موسيقی زيبا، خطاطی برازنده و اماکن تفکر در آرامش را مديون فرهنگ اسلامی هستيم. و در طی تاريخ، اسلام با کلام و عمل، عدالت تحمل ديگر اديان و برابری نژادی را ثابت کرده است.

اين را هم ميدانم که اسلام همواره بخشی از سرگذشت آمريکا بوده است. اولين کشوری که ايالات متحده آمريکا را برسميت شناخت، مراکش بود. هنگام امضای پيمان سال ۱۷۹۶ طرابلس، جان ادمز، دومين رئيس جمهوری آمريکا، نوشت "ايالات متحده بخودی خود دشمنی با قوانين، دين، يا آرامش مسلمانان ندارد."

مسلمانان آمريکائی از زمان بوجود آمدن اين کشور آن را غنی تر کرده اند. آنان در جنگهای ما شرکت کردند، در دولت ما خدمت کردند، برای احقاق حقوق مدنی ما ايستادند، کسب و کار آغاز کردند، در دانشگاههای ما تدريس کردند، در ورزشگاههای ما به اوج توانائی خود رسيدند، جوايز نوبل از آن خود کردند، بلندترين ساختمانهای ما را ساختند، و مشعل المپيک را روشن کردند. اين داستان به قرنها پيش بازمی گردد و مظهر آن زمانی بود که اخيراً اولين مسلمان آمريکائی به خدمت در کنگره آمريکا انتخاب شد و به قرآن سوگند ياد کرد که از قانون اساسی ما دفاع کند، قرآنی که يکی از مؤسسين کشور ما – تاماس جفرسون – در کتابخانه شخصی خود داشت.

لذا پيش از آمدن به محلی که اسلام وحی شد، من با اسلام در ۳ قاره آشنا شده بودم. آن تجربه راهنمای اعتقاد من است که مشارکت ميان آمريکا و اسلام بايد بر اساس آنچه اسلام هست باشد و نه آنچه نماينده اسلام نيست. من بعنوان رئيس جمهوری آمريکا وظيفه خود می دانم که در هر کجا که باشد، بايد با تصورات قالبی منفی که از اسلام ارائه ميشود، مبارزه کنم.

اما همان اصل بايد شامل ذهنيت جهان اسلام از آمريکا شود. همانگونه که مسلمانان در يک قالب نميگنجند، آمريکا هم در قالب امپراتوری خود محوری قرار نمی گيرد. کشور من از انقلاب تولد يافت. کشور من بر مبنای اين آرمان که همگان يکسان خلق شده اند تأسيس شد و ما نيز قرنها خون داده ايم و مبارزه کرديم تا به اين کلمات معنا دهيم: در داخل مرزهايمان، و گرداگرد جهان. آمريکا متشکل از همه گونه فرهنگ از گوشه و کنار جهان است که به يک انديشه ساده معتقد است: "واحد متشکل از تعدد".

در مورد اينکه يک آمريکائی آفريقائی تبار بنام براک حسين اوباما توانسته به رياست جمهوری آمريکا انتخاب شود، بسيار سخن رانده شده است. اما داستان زندگی من منحصر بفرد نيست. در آمريکا رويای فرصت برای همگان تحقق نيافته، اما قول ميدهم که اين امکان برای آنانيکه به سواحل ما بيآيند وجود دارد – و اين شامل نزديک به ۷ ميليون مسلمان آمريکائی که از ۸۰ قوميت مختلف موجود هستند نيز ميشود. حقيقتاً، مسلمانان آمريکائی از درآمد و تحصيلاتی بالای متوسط بهره ميبرند.

علاوه بر اين، آزادی در آمريکا از آزادی مذهب تفکيک ناپذير است. از اينروست که در هر يک از ايالتهای ما دست کم يک و جمعاً در سراسر آمريکا بيش از ۱۲۰۰ مسجد وجود دارد. از اينروست که دولت ايالات متحده به دادگاه رفت تا از حق زنان و دختران برای حفظ حجابشان دفاع کند و آنانی را که ميخواستند اين حق را از آنان بگيرند تنبيه کند.

بنابراين بگذاريد هيچ جای ترديد نماند: اسلام بخشی از آمريکاست. من معتقدم که در بطن آمريکا اين حقيقت نهفته است که بدور از نژاد، دين، يا مرحله از زندگی، همه ما يک آرمان مشترک داريم – زيستن در صلح و امنيت؛ کسب تحصيل و کار با عزت، عشق ورزيدن به خانواده، جوامع و خدايمان. اينها نقاط مشترک ما هستند. اين اميد کل بشريت است.

البته، اين را هم ميدانيم که انسانيت مشترک، پايان کار ما نيست، بلکه تازه آغاز آن است. کلمات به تنهائی نياز انسانها را برآورده نمی کنند. بايد در سالهای پيش رو جسورانه تر عمل کنيم. بايد با اين درک گام برداريم که چالشهای مردم در گرداگرد اين جهان يکسان است و عدم توانائی در مقابله با آنان به همه ما آسيب خواهد رساند.

تجربه اخير به ما آموخته که اگر بانکهای يک کشور نتوانند اعتبار اعطا کنند، رفاه در همه جا آسيب می بيند. هنگامی که آنفلوآنزای جديدی يک انسان را آلوده می کند، همه در معرض خطر قرار می گيرند. زمانی که يک کشور در پی تسليحات اتميست، ريسک حملۀ اتمی برای کليه کشورهای افزايش می يابد. زمانی که افراطگرايان در يک رشته کوه فعاليت می کنند مردم در آنسوی اقيانوس با تهديد روبرو می شوند. و زمانی که مردم دارفور گروه گروه کشتار می شوند، آن لکه ايست بر وجدان همگی ما. اين است منظور از سهيم شدن در جهان قرن بيست و يکم. اين است مسئوليتی که ما بعنوان انسان نسبت به يکديگر داريم.

اين مسئوليتی دشوار است. زيرا که متأسفانه تاريخ بشر نوشته ای از اعمال کشورها و قبايل در منکوب ديگری بخاطر منافع خود است. اما در اين دوران نوين، اينگونه رفتار نتيجه ندارد. هرگونه نظام جهانی که يک کشور يا گروه از مردمان را بر ديگری ارجح داند، نهايتاً با شکست مواجه خواهد شد. لذا، نبايد خود را زندانی نظراتمان در مورد گذشته کنيم. بايد مشکلات را از راه مشارکت حل کنيم و در پيشرفتهايمان سهيم شويم.

اين بدان معنا نيست که بايد منشأ تنش را ناديده گرفت. بلکه خلاف آن: بايد با آنها مستقيماً روبرو شويم. در چنين جوی بگذاريد تا آنجا که ميتوانم در مورد برخی مشکلات که بايد با يکديگر با آنها مقابله کنيم، صريح و ساده سخن گويم.

اولين موضوعی که بايد با آن مقابله کنيم افراط گرائی در هر شکل و نوع آنست:
در آنکارا، من واضح و روشن گفتم که آمريکا با اسلام در جنگ نبوده و هيچگاه نخواهد بود. در عين حال، ما با افراط گرايان خشونتباری که امنيت ملی کشورمان را تهديد کند، برخورد خواهيم کرد. علت آن: ما همان چيزهائی را محکوم می شماريم که ديگر اديان نيز رد می کنند: کشتن زنان، مردان و کودکان بی گناه.

شرايط در افغانستان متبين اهداف آمريکا و حاکی از نياز به همکاريست. بيش از ۷ سال پيش، ايالات متحده، با حمايت بين المللی، به تعقيب القاعده و طالبان پرداخت. انتخاب خود ما نبود بلکه به لحاظ ضرورت اين کار را کرديم. آگاه هستم که برخی نيز وقايع ۱۱ سپتامبر را زير سؤال برده اند. اما بگذاريد در اينجا يادآور شوم: در آن روز ، القاعده تقريباً ۳ هزار نفر را کشت.

قربانيان زنان، مردان و کودکان بی گناه بودند. آنها هيچ ارتباطی با گلايه های سياسی و ايدئولوژی تنفرانگيز آن نداشتند. با اين وجود، القاعده بی رحمانه آن افراد را کشت، ادعای مسئوليت حمله را کرد، و يادآور قصد خود برای کشتار عظيم شد. آنها گروههای وابسته در بسياری از کشورها دارند و مترصد گسترش جلب و جذب نيروی بيشتر هستند. اينها نظراتی قابل بحث نيستند، بلکه حقايقی هستند که بايد بپذيريم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اشتباه نکنيد: ما نميخواهيم نيروهايمان را در افغانستان نگاه داريم. ما نميخواهيم در آنجا پايگاه نظامی داشته باشيم. از دست دادن مردان و زنان جوان کشور برايمان عذاب آورست. ادامه اين نبرد هم از لحاظ مالی سنگين و از جنبه سياسی دشوار است. در صورتی که اطمينان داشتيم افراط گرايان خشونتباری که قصد کشتن هرچه بيشتر آمريکائيان را دارند در افغانستان يا پاکستان وجود ندارد، با خوشوقتی تک تک نيروهايمان را به کشور بازمی گردانديم.

اما عليرعم اينها، عزم آمريکا سست نمی شود. آنان در بسياری از کشورها دست به کشتار زده اند. آنان مردمانی از اديان مختلف کشته اند – و بيش از همه آنان مسلمان کشته اند. عمل آنان با حقوق انسانها، پيشرفت کشورها، و با اسلام آشتی ناپذير و در تضاد است. قرآن مقدس ميگويد هرکه بيگناهی را بکشد، بسان آنست که بشريت را کشته و هر کس يک نفر را نجات دهد بسان آنست که بشريت را نجات داده است. دين زيبای بيش از يک ميليارد نفر، از تنفر تنگ نظرانه شماری معدود، بسيار بزرگتر است. من ميدانم اسلام جزئی از مشکل مبارزه با افراطگرائی خشونتبار نيست – بلکه بايد بخشی از راه حل باشد.

در عين حال، بر هزينه جانی که مردم افغان خود در آن جنگ متحمل ميشوند نيز واقف هستم. ايالات متحده همه گونه احتياط لازم را بخرج می دهد تا جان بيگناه از دست نرود. اما تلفات غيرنظامی رخ داده – در برخی موارد هم متأسفانه به دليل اشتباه، و در برخی ديگر به اين دليل که افراطگرا خود را در ميان غيرنظاميان پنهان کرده بود. در حاليکه به جلو می نگريم، ما هرآنچه در توان داريم برای حفاظت از جان بيگناهان بکار می گيريم. اما، مهمتر از آن، ما استراتژی جديدی داريم که متمرکز است بر حمايت از افغانها و پاکستانيها تا آنان خود در متزلزل کردن، برچيدن و شکست القاعده پيشرو باشند.

ما ضمناً آگاهيم که توان نظامی به تنهائی مشکلات افغانستان و پاکستان را برطرف نمی کند. از اينرو، قصد داريم طی ۵ سال آتی، هر ساله بميزان يک ميليارد و پانصد ميليون دلار به پاکستان کمک کنيم و بهمراه يکديگر مدرسه، بيمارستان، جاده بسازيم و کسب و کار ايجاد کنيم؛ و يکصد و هفتاد ميليون دلار هم برای کمک به آوارگان مصرف کنيم. و باز از اينروست که قصد داريم بيش از دو ميليارد و هشتصد ميليون دلار برای کمک به توسعه و شکوفائی اقتصاد افغانستان و ارائه خدمات ضروری مردم آنکشور هزينه کنيم.

بگذاريد در مورد عراق نيز سخن گويم. برخلاف افغانستان، عراق جنگی بود که خود برگزيديم و اختلاف نظرات شديدی را در کشور من و در جهان برانگيخت. با آنکه معتقدم نهايتاً مردم عراق بدون ستم صدام حسين وضعيت بهتری دارند، در عين حال، براين باور هستم که عراق يادآور ضرورت توسل به ديپلماسی برای حل مشکلات بود. سخنان يکی از رؤسای جمهوری آمريکا، تاماس جفرسون، به ذهن خطور می کند که : "اميد دارم منطق ما همراه با قدرتمان رشد کند و به ما درس دهد که هرچه کمتر از قدرت استفاده کنيم، قدرتمنتر خواهيم شد".

امروز، آمريکا دو مسئوليت دارد: گذاردن اختيار عراق به عراقيها و کمک به آنان برای رقم زدن آينده ای بهتر. من بطور روشن به مردم عراق گفته ام که ما خواهان پايگاه نيستيم و ادعائی هم به خاک يا منابع آنان نداريم. حاکميت عراق از آن ِ آنکشور است. به اين دليل من دستور خروج تيپهای جنگی آمريکا تا پايان ماه اوت را صادر کردم. به اين دليل ما به عهد خود به دولت منتخب دموکراتيک عراق مبنی بر خروج نيروهای رزمی از شهرهای عراق تا ماه ژوئيه و خروج کليه نيروهای از آنکشور تا سال ۲۰۱۲ وفا خواهيم کرد. به عراق کمک خواهيم کرد نيروهای امنيتی خود را آموزش و اقتصاد خود را توسعه دهد. اما ما از عراقی امن و متحد بعنوان يک شريک و نه ولينعمت حمايت خواهيم کرد.

و بالاخره، همانگونه که آمريکا هيچگاه خشونت افراطگرايان را تحمل نخواهد کرد، هيچگاه نيز نبايد اصول خود را تغيير دهيم. واقعه ۱۱ سپتامبر ضربه روحی عظيم به کشور ما بود. هراس و خشمی که از آن ناشی شد، قابل درک بود، اما در برخی موارد نيز موجب شد ما برخلاف آرمانهای خود عمل کنيم. ما در صدد تدابير محکم برای تغيير آن مسير هستيم. من صراحتاً توسل به شکنجه توسط ايالات متحده را ممنوع کرده ام، و دستور داده ام زندان در خليج گوانتانامو تا اوائل سال آتی بسته شود.

بنابراين، با رعايت احترام به حاکميت کشورها و حکم قانون، آمريکا از خود دفاع خواهد کرد. اينکار را نيز با مشارکت جوامع مسلمانی که مورد تهديد قرار گرفته اند انجام خواهيم داد زيرا که هرچه زودتر افراطگرايان منزوی و در جوامع مسلمان طرد شوند، ما نيز زودتر احساس امنيت خواهيم کرد و زود تر نيروهای آمريکا می توانند به خانه بازگردند.

دومين منشأ عمده تنش که ميخواهم در مورد آن صحبت کنم وضعيت ميان اسرائيل، فلسطينيان و جهان عرب است:
همه بر مناسبات مستحکم آمريکا با اسرائيل واقف هستند. اين رابطه شکست ناپذير است. اين مناسبات بر مبنای روابط فرهنگی و تاريخی بوده و اذعان اينکه آرمان آن مردم برای داشتن سرزمينی يهودی در تاريخی دردناک ريشه دارد که نميتوان آنرا انکار کرد.

مردمان يهودی برای قرنها مورد آزار و ايذاء قرار گرفته بودند و احساسات ضد يهودی در واقعه هالاکاست که بی سابقه بود، به اوج خود رسيد. فردا، من از بوخنوالد ديدن خواهم کرد. بوخنوالد جزئی از يک شبکه اردوگاهها بود که يهوديان در آنها به بردگی گرفته شده، شکنجه شدند ونهايتاً با گلوله يا گاز کشته شدند. شش ميليون يهودی کشته شدند – بيش از کل جمعيت امروز اسرائيل. انکار آن بی اساس، ناآگاهانه و تنفرانگيز است. تهديد اسرائيل به نابودی – يا تکرار کليشه های شرم آور در مورد يهوديان – فقط آنروزهای دردناک را در اذهان اسرائيليان زنده می کند و در عين حال، مانع از برقراری صلحی که مردم اين منطقه حق آنرا دارند، می شود.

از سوی ديگر، نمی توان انکار کرد که مردم فلسطينی – مسلمان و مسيحی – نيز در جريان يافتن سرزمينی برای خود رنج برده اند. بيش از ۶۰ سال، آنان درد آوارگی را تحمل کرده اند. بسياری در اردوگاههای آوارگان در کرانه باختری، غزه، و سرزمينهای همجوار در انتظار زندگی با صلح و امنيت که هيچگاه از آن برخوردار نبوده اند، بسر برده اند. هر روز آنان متحمل احساس حقارتی که با اشغال همراه است، می شوند. بنابراين بگذاريد شک و شبهه ای وجود نگذارم: وضعيت مردم فلسطينی قابل تحمل نيست. آمريکا به آرمانهای مشروع فلسطينيان که شامل عزت ، فرصت و کشوری برای خود می شود، پشت نمی کند.

سده هاست که بن بستی وجود دارد: دو ملت با آرمانهای مشروع، هر يک با تاريخی دردناک که مصالحه را امری دشوار می کند. انگشت اتهام بردن کاری سهل است – برای فلسطينيان اشاره به جابجائی که بوجود آوردن اسرائيل موجب شد، و برای اسرائيليان که اشاره به خصومت و حملات مداوم از داخل و خارج از خاک خود و طی تاريخ کنند. اما اگر ما اين درگيری را از يک زاويه و نه ديگری ببينيم، آنگاه چشم خود را بر روی حقيقت بسته ايم: تنها راه حل اينست که آرمان هر يک با ايجاد دو کشور که اسرائيليان و فلسطينيان هر يک در صلح و امنيت زيست کنند، تحقق يابد.

اين به نفع اسرائيل، به نفع فلسطينيان و به نفع آمريکاست. به اين لحاظ است که من مترصد هستم شخصاً اين هدف را با همه شکيبائی لازم که اين کار می طلبد، دنبال کنم. تعهداتی که دو طرف تحت نقشه راه با آن توافق کردند مشخص است. برای ره آورد صلح، زمان آن فرا رسيده که آنان – و همه ما – به وظائف خود عمل کنيم.

فلسطينيان نيز بايد دست از خشونت بردارند. مقاومت از ره خشونت و کشتار اشتباه است و موفق نمی شود. قرنها مردمان سياهپوست در آمريکا ضربهء شلاق بردگی و تحقير جدائی خود از سفيدپوستان را متحمل شدند. اما اين خشونت نبود که حقوق کامل و برابر را برای آنان به ارمغان آورد. پافشاری صلح آميز و مصمم بر آرمانهائی که در کانون علت تشکيل کشور آمريکا بود که نتيجه بخش بود. همين داستان را مردم آفريقای جنوبی تا آسيای جنوبی، از اروپای شرقی تا اندونزی ميتوانند روايت کنند. داستانيست با حقيقتی ساده: که خشونت به بن بست رسيده است. خشونت نه نشان شهامت و نه داشتن توان شليک راکت به کودکان در خواب يا منفجر کردن اتوبوسی حامل زنان مسن است. اينگونه نمی توان ادعای مسئوليت اخلاقی کرد، اينگونه تسليم ميشوند.

اکنون زمان آن است که فلسطينيان توجه خود را متمرکز توان سازندگی خود کنند. تشکيلات خودگردان فلسطينی بايد ظرفيت خود برای حاکميت با نهادهائی که در خدمت مردمش باشد، را توسعه دهد. حماس از حمايت برخی مردم فلسطينی برخوردار نيست، اما آنان نيز مسئوليتهائی برعهده دارند:ايفای نقش در برآوردن آرمانهای فلسطينيان و متحد کردن آن مردمان. حماس بايد به خشونت پايان دهد، توافقهای گذشته را بپذيرد و حق موجوديت اسرائيل را برسميت بشناسد.

همانگونه که حق اسرائيل به هستی را نمی توان انکار کرد، اسرائيل نيز بايد همين امر را در مورد فلسطينيان بپذيرد. ايالات متحده مشروعيت آنانی را که سخن از راندن اسرائيل به داخل دريا می کنند را، قبول نمی کند، اما ما ضمناً مشروعيت ادامه شهرکهای اسرائيلی را نيز نمی پذيريم. اين ساختمان سازی ناقض توافقهای پيشين بوده و تلاش برای دستيابی به صلح را تضعيف می کند. زمان آن رسيده که شهرک سازی متوقف شود.

اسرائيل بايد به تعهدات خود عمل کرده و اطمينان حاصل کند که فلسطينيان می توانند کار و زندگی کنند تا جامعه خود را توسعه داده و به پيش ببرند. و همانگونه که ادامه بحران انسانی در غزه و عدم فرصتها در کرانه باختری خانواده های فلسطينی را از بين می برد، بنفع امنيت اسرائيل هم نيست. بهبود در شرايط زندگی روزانه مردم فلسطينی بايد بخشی از مسير بسمت صلح باشد و اسرائيل بايد امکان چنين بهبودی را فراهم آورد.

بالاخره، کشورهای عرب بايد متوجه باشند که طرح صلح عرب آغازی مهم بود، اما پايان مسئوليت آنان نبود. نبايد از درگيری اعراب و اسرائيل برای منحرف کردن اذهان مردم کشورهای عرب از ديگر مشکلات استفاده شود. بلکه؛ بايد دليلی شود برای کمک به مردم فلسطينی تا نهادهای خود را برای ماندگاری کشورشان توسعه بخشند، تا مشروعيت اسرائيل را برسميت بشناسند، و پيشرفت را بر گذشته که فقط بضرر آنان است، ارجحيت دهند.

آمريکا سياستهای خود را با آنانيکه در پی صلح هستند، تطبيق خواهد داد و علنی آنچه را که پشت دربهای بسته به اسرائيليان، فلسطينيان و اعراب می گويد، بيان می کند. ما نمی توانيم صلح را تحميل کنيم. اما، در پشت پرده، بسياری از مسلمانان متوجه هستند که اسرائيل کوتاه نخواهد آمد، و متقابلاً بسياری اسرائيليان متوجه نياز به يک کشور فلسطين هستند. زمان آن فرا رسيده که همگان به آنچه که می دانند حقيقت است، عمل کنند.

اشکهای زيادی سرازير شده. خون بسياری ريخته شده. همه ما وظيفه داريم که برای روزی که مادران اسرائيلی و فلسطينی بتوانند بدون هراس شاهد رشد فرزندان خود باشند، گام برداريم؛ روزی که سرزمين مقدس سه دين بزرگ مکان صلح، آنگونه که خواست خداوند بوده، باشد؛ روزی که اورشليم امن و سرزمين دائمی يهوديان، مسيحيان و مسلمانان باشد و محلی برای کليه فرزندان ابراهيم تا در صلح با يکديگر زندگی کنند؛ مانند داستان اسراء، زمانيکه که موسی، مسيح و محمد با يکديگر به عبادت پرداختند.

سومين منشأ تنش و مسئله ای که همه نسبت به آن توجهی يکسان داريم موضوع حق کشورها به داشتن تسليحات اتمی و مسئوليتهای مرتبط است:
اين موضوع اخيراً منشأ تنش ميان ايالات متحده و جمهوری اسلامی ايران بوده است. برای ساليان متمادی، ايران خود را در تعارض به کشور من متشخص کرده است. مسلماً تاريخی پر فراز و نشيب هم داشته ايم. در اواسط جنگ سرد، آمريکا در برکناری دولت ايران که از ره دموکراتيک انتخاب شده بود، دخالت داشت. از زمان انقلاب اسلامی، ايران در آدم ربائی و خشونت عليه نيروهای نظامی و غيرنظاميان آمريکا نقش داشته است. اين سابقه بر همه آشکار است. من صراحتاً به رهبران و مردم ايران گفته ام بجای آنکه در گذشته بمانيم کشور من آماده است به جلو حرکت کند. حال سؤال اين نيست که ايران مخالف چيست، بلکه چه آينده ای ميخواهد برای خود بسازد.

برطرف کردن سده ها عدم اطمينان دشوار خواهد بود، اما ما با شهامت، درستکاری و عزم پيش خواهيم رفت. موضوعاتی بسياری برای گقتگو ميان دو کشورمان وجود دارد و ما آماده ايم بدون پيش شرط و بر اساس احترام متقابل پيش برويم. اما برای همه آنانيکه نگرانی دارند روشن است که در مورد تسليحات اتمی به نقطه ای تعيين کننده رسيده ايم. اينجا ديگر صرفاً منافع آمريکا مطرح نيست، بلکه ممانعت از رقابت تسليحاتی که ممکن است دامن منطقه را بگيرد، رقابتی که منطقه را در مسيری بسيار خطرناک قرار خواهد داد و نظام جهانی عدم توليد و گسترش را مختل خواهد کرد.

درک می کنم که برخی اعتراض دارند شماری کشورها تسليحاتی دارند که ديگران ندارند. هيچ يک کشوری نبايد حق انتخاب داشته باشد که کدام کشور تسليحات داشته باشد. از اينرو، من تعهد آمريکا را به پيگيری تأمين جهانی که هيچ کشوری دارای تسليحات اتمی نباشد، تکرار کردم. هر کشوری، از جمله ايران، بايد اين حق را داشته باشد که با رعايت مسئوليتهائی که تحت پيمان عدم توليد و گسترش تسليحات اتمی برعهده دارد، بتواند دارای توان اتمی صلح آميز باشد. اين تعهد در کانون پيمان است و بايد برای آنانيکه طبق آن عمل ميکنند، حفظ شود.


مسئله چهارم که به آن می پردازم دموکراسی است:
من به سيستم دولتی معتقد هستم که به مردم صدا دهد، و به حکم قانون و حقوق انسانها احترام بگذارد. آگاه هستم که جنجالی در مورد ترويج دموکراسی در سالهای اخير بوده و بيشتر آن در ارتباط با جنگ عراق است. بنا براين بگذاريد باز روشن و واضح سخن گويم: هيچ کشوری نمی تواند و نبايد نظام حکومتی به کشور ديگر تحميل کند.

اما اين از تعهد من نسبت به دولتهائی که منعکس کننده خواست مردمانشان هستند، نمی کاهد. هر کشوری به شيوه خود و بر اساس سنن مردم خود به اين اصل حيات ميبخشد. آمريکا اين توهم را ندارد که ميداند چه چيزی برای ديگران خوب است، همانگونه که نمی توانيم نتيجه يک انتخابات آرام را پيش بينی کنيم. اما من اعتقادی راسخ دارم که مردم خواسته های مشخصی دارند: امکان بيان نظر خود و سهيم بودن در چگونگی اداره کشور خود، اطمينان به حکم قانون و اجرای عدالت، دولتی شفاف که از اموال ملت دزدی نمی کند، و آزادی در انتحاب نوع زندگی خود. اين موارد تنها ايده های آمريکائی نيستند بلکه حقوق انسانی هستند و به اين دليل ما در هر نقطه جهان از آنان حمايت می کنيم.

هيچ راه مستقيمی برای تحقق اين قول وجود ندارد. اما تا اين حد مشخص است که: دولتهائی که از اين حقوق حفاظت می کنند پايدارتر، موفقتر و مستحکمتر هستند. سرکوب ديدگاهها هيچگاه آنها را از بين نمی برد. آمريکا به حق صداهای صلح آميز و تابع قانون در سراسر جهان ، حتی اگر با آن مخالف باشد، احترام می گذارد. ما از همه دولتهای منتخب و صلحجو استقبال می کنيم، البته اگر با احترام بر مردم خود حکومت کنند.

اين نکته مهم است زيرا هستند برخی که فقط هنگامی که قدرت در اختيار ندارند از طرفداران دموکراسی ميشوند؛ اما در زمان قدرت به مردمانی بی رحم در سرکوب حقوق ديگران تبديل می شوند. در هر کجا که باشد دولتی از مردم برای مردم يک استاندارد برای همه آنها که قدرت در اختيار دارند تعيين می کند: بايد قدرت خود را از ره اتفاق نظر حفظ کنی و نه زور و تحميل؛ بايد حقوق اقليتهای را محترم بشماری و منافع مردم را به حزب خود ارجح بشماری.

مسئله پنجم که بايد در مورد آن با يکديگر صحبت کنيم آزادی دين است:
اسلام سنتی پرافتخار از تحمل ديگر اديان دارد. من خود بعنوان يک خردسال در اندونزی آن را شاهد بودم، در کشوری که مسيحيان مؤمن با آزادی در کشوری با اکثريت مسلمان در آن به ادای فرائض خود می پرداختند. اين روحيه ايست که امروز به آن نياز داريم. مردم هر کشور بايد در انتخاب اعتقادات دينی خود بر اساس خواسته فکر، قلب و روح آزاد باشند. چنين تحملی برای پيشرفت دين ضروريست، اما اکنون از جهات مختلف به چالش گرفته شده است.

در ميان برخی مسلمانان اين گرايش ديده شده که اعتقادات خود را از طريق رد کردن اعتقادات ديگری، محک می زنند. تنوع دينی بايد حفظ شود – از مارونی های لبنان گرفته تا قبطيهای مصر؛ و اين گسل ميان مسلمين نيز بايد بسته شود چه تفرقه ميان سنی و شيعه به خشونتهای فاجعه بار خصوصاً در عراق انجاميده است.

آزادی مذهب همزيستی مردمان را ميسر می سازد. بايد همواره راههای حفاظت از اين امر را مرور کنيم. برای نمونه، در ايالات متحده مقررات مربوط به کمکهای خيريه عمل به فرضيات را برای مسلمين دشوار کرده است. از اينرو من قول داده ام که با مسلمانان آمريکا تلاش کنم که راه برای دادن ذکات آنان فراهم شود.

متقابلاً، کشورهای غربی نيز نبايد مانع از آن شوند که شهروندان مسلمان طبق فرائض دين خود عمل کنند - برای نمونه ديکته کردن اينکه يک زن مسلمان چگونه بايد لباس بپوشد. با بيانی ساده، ما نمی توانيم خصومت نسبت به دينی را در پس ادعای ليبراليسم پنهان کنيم.
ايمان بايد ما را به يکديگر نزديک کند. از اين جهت، ما سرگرم تهيه پروژه هائی هستيم که مسيحيان، مسلمانان و يهوديان را بهم نزديک کند. به اين دليل از ابتکار افرادی چون ملک عبدالله که طرح گفتگوی بين اديان و دولت ترکيه در اتحاد تمدنها استقبال می کنيم. سراسر جهان، می توانيم گفتگو را تبديل به خدمات بين اديان کنيم تا عاملی برای تحرک مردم به دست به عمل زدن شود – از مبارزه با مالاريا در آفريقا گرفته تا ارائه امداد هنگام بروز بلايای طبيعی.

ششمين موردی که مايلم به آن بپردازم حقوق زنان است:
ميدانم که در خصوص اين موضوع بحث است. من با نظر برخی در غرب که يک زن محجبه بگونه ای حق کمتری دارد مخالفم، اما معتقدم که اگر به زنی حق تحصيل داده نشود، حق برابری از او سلب شده است. تصادفی هم نيست که در کشورهائی که به زنان امکان تحصيل داده می شود، توان کاميابی بسيار بيشتر است.

باز بگذاريد روشن صحبت کنم: مسئله برابری زنان به هيچ عنوان منحصر به اسلام نيست. در ترکيه، پاکستان، بنگلادش، و اندونزی ، کشورهائی با اکثريت مسلمان، ديده ايم که زنی را به رهبری کشور انتخاب کرده اند. در عين حال، مبارزه زنان برای برابری چه در آمريکا و چه در ديگر کشورهای جهان ادامه دارد. از اينروست که آمريکا با هر کشور با اکثريت مسلمان شريک خواهد شد تا از سوادآموزی بيشتر برای دختران حمايت کند و به زنان جوان کمک کند از طريق اعطای وامهای خرد به روياهای خود دست يابند.
به همان اندازه که پسرانمان به جامعه خدمت می کنند، دخترانمان هم می توانند مؤثر باشند. با فراهم نمودن زمينه برای کل بشريت – زنان و مردان – تا به حد اعلای توان خود برسد، کاميابی مشترکمان را تامين می کنيم. بنظر من لزومی ندارد زنان همان تصمياتی را که مردان ميگيرند بايد اتخاذ کنند تا موفق شوند، و به زنانی هم که به نقش سنتی زن راضی هستند احترام ميگذارم. اما اين حق انتخاب با آنان است.

و در انتها مايلم در مورد توسعه اقتصادی و فرصتها سخنی گويم:
ميدانم که برای بسياری،ظاهر جهانی شدن ضد و نقيض بنظر می رسد. اينترنت و تلويزيون آگاهی و اطلاعات در اختيارمان می گذارند، در عين حال ميتوانند تصاوير غير اخلاقی و خشونت بی حد نيز بهمراه داشته باشند. در کنار ثروت و فرصتهای جديد تجارت ميتواند موجب تداخلات و جوامع متغير شود. در همه کشورها - از جمله کشور من – اين تغيير می تواند باعث هراس شود. ترس از آنکه بخاطر مدرنيته ممکن است ما اختيار انتخابهای اقتصادی، سياسی، و مهمتر از همه هويت خود را از دست بدهيم؛ مواردی که در رابطه با جوامعمان، خانواده مان، سنن و دينمان بسيار برايمان ارزش دارد.

اما اينرا هم ميدانم که نمی توان مانع پيشرفت انسان شد. لزومی ندارد تناقضی ميان توسعه و سنت باشد. اقتصاد کشورهائی چون ژاپن و کره جنوبی در حالی رشد کردند که فرهنگ خاص خود را نيز حفظ کردند. اين امر در مورد اسلام هم صادق است- از کوالالامپور گرفته تا دبی. در دوران باستانی و در عصر ما جوامع اسلامی ثابت کرده اند که می توانند در اختراعات و آموزش و پرورش پيشرو باشند.

اين امر بسيار مهم است زيرا هيچ استراتژی توسعه نمی تواند صرفاً بر اساس آنچه باشد که از زمين بيرون می آيد، و نمی تواند پايدار باشد اگر جوانان شاغل نباشند. بسياری از کشورهای حوزه خليج فارس ثروت عظيم خود را مديون نفت هستند و برخی هم متوجه شده اند که بايد ديد وسيعتری برای توسعه داشته باشند. اما همه ما بايد درک کنيم که تحصيل و اختراعات ، پول رايج قرن بيست و يکم هستند. من اين موضوع را در کشور خودم هم مد نظر دارم. در حاليکه آمريکا در گذشته توجه خود را معطوف نفت و گاز اين منطقه از جهان کرده بود، اکنون ما همکاری گسترده تری را خواهانيم.

در عرصه آموزش و پرورش، ما برنامه های مبادله فرهنگی را توسعه می دهيم و بر بورس های تحصيلی و تحقيقی نظير آنچه که پدر مرا به آمريکا آورد می افزائيم و ضمناً تشويق می کنيم تا تعداد بيشتری از آمريکائيان در جوامع اسلامی به تحصيل بپردازند. ما برای دانشجويان مسلمان با استعداد دوره های کارآموزی در آمريکا ترتيب می دهيم در زمينه آموزش از طريق اينترنت برای آموزگاران و شاگردان در سراسر جهان سرمايه گذاری خواهيم کرد و يک شبکه جديد اينترنتی بوجود خواهيم آورد تا يک نوجوان در ايالت کانزاس بتواند با يک نوجوان ديگر در قاهره تماس بگيرد.

در زمينه توسعه اقتصادی يک سپاه جديد مشتکل از داوطلبان رشته کسب و کار ايجاد خوهيم کرد تا با همتايان خود در کشورهائی که اکثر جمعيتشان مسلمان هستند مشارکت و همکاری کنند. من امسال ميزبان نشست سران در باره کارآفرينی خواهم بود تا معلوم سازيم که چگونه می توانيم پيوندهای بين رهبران موسسات اقتصادی و تجاری، بنيادها و کارآفرينان در آمريکا و جوامع اسلامی در سراسر جهان را عميق تر سازيم.

در رشته علوم و فنآوری صندوق جديد برای پشتيبانی از توسعه و عمران در کشورهای دارای اکثريت مسلمان ايجاد خواهيم کرد و به انتقال افکار و ابتکارها به بازار کار کمک خواهيم کرد تا بتوانند شغل ايجاد کنند. ما در آفريقا، خاورميانه و آسيای جنوب خاوری مراکز تعالی علمی باز خواهيم کرد و يک سفير ويژه برای همکاری در زمينه برنامه های توسعه منابع جديد انرژی، ايجاد مشاغل سبز، پرونده های ديجيتال، آب پاکيزه، و کشت محصولات جديد منصوب خواهيم کرد. و امروز يک کوشش جهانی جديد را با مشارکت سازمان کنفرانس اسلامی برای ريشه کنی فلج اطفال آغاز می کنيم و نيز مشارکت با جوامع اسلامی را در راستای ارتقاء بهداشت و درمان مادران و نوزادان توسعه خواهيم داد.

همه اين کارها با مشارکت انجام پذير خواهد بود. آمريکائيان آماده اند به شهروندان، دولت ها، جوامع، سازمان ها، رهبران مذهبی و رهبران مؤسسات تجاری و اقتصادی در جوامع اسلامی در سراسر گيتی بپيوندند تا به مردم ما کمک شود زندگی يهتری را پيگيری کنند.

رسيدگی به موضوع هائی که شرح داده ام آسان نيست. ولی ما مسئوليت داريم که به خاطر دنيائی که می خواهيم به هم بپيونديم – دنيائی که در آن ديگر افراط گرايان مردم ما را به مخاطره نيافکنند و نيروهای امريکا بتوانند به کشورشان بازگردند؛ دنيائی که اسرائيلی ها و فلسطينيها هر کدام در کشور خويش باشند و انرژی هسته ای برای مصارف مسالمت آميز به کار رود، دنيائی که در آن دولت ها به شهروندان خويش خدمت کنند و حقوق همه بندگان خدا محترم شمارده شود. اين ها منافع متقابل است. اين است جهانی که می جوئيم ولی تنها متفقاً می توانيم به آ ن تحقق بخشيم.

می دانم که بسياری مسلمان و غير مسلمان می پرسند که آيا می توانيم اين آغاز نوين را تحقق بخشيم؟ برخی شائقند که آتش نفاق بدمند و مانع پيشرفت شوند. برخی می گويند به زحمتش نمی ارزد چون محکوم به نفاق هستيم و تمدنها محکوم به برخورد با يکديگرند. عده بيشتری ترجيح می دهند شکاک باشند که تغيير واقعی می تواند رخ دهد. ترس بسيار و عدم اعتماد بسيار زياد است. اگر در بند گذشته اسير بمانيم هرگز به پيش نخواهيم رفت.

اين دنيا برای لحظه ای کوتاه در تاريخ متعلق به همه ماست. پرسش اين که آيا فرصت آن را داريم که بر آنچه که ما را از هم جدا می کند تمرکز کنيم و آيا می توانيم خود را به يک تلاش – تلاشی پيگير – برای جستن زمينه مشترک متعهد سازيم و به آينده ای که برای فرزندان خود می خواهيم تمرکز کنيم و به کرامت همه انسانها حرمت بنهيم؟

اينها ساده نيستند. شروع کردن جنگ آسان تر از پايان بخشيدن به آن است. سرزنش کردن ديگران آسان تر از نگاه به نفس خويش است. ديدن تفاوت ديگران آسان تر از يافتن مشترکات آنها است. اما يک قاعده نيز وجود دارد که در دل هر دينی نهفته است که می گويد "آنچه خواهيد که مردم با شما کنند، شما نيز با ايشان آن چنان کنيد". حقيقت از وجود ملت ها و اقوام فراتر می رود. اين باوری است که جديد نيست، سياه يا سفيد هم نيست، مسيحی و اسلامی و يهودی هم نيست. باوری است که در گهواره تمدن تپيده و هئوز هم در فلوب ميلياردها انسان می تپد. آن ايمان به ديگران است و آن چيزی است که مرا امروز به اينجا کشانده است.

ما اين قدرت را داريم که جهان را آنگونه بسازيم که می خواهيم اما تنها در صورتی که شجاعت آغازی نوين داشته باشيم وبه خاطر داشته باشيم که چه نوشته شده است.

قرآن کريم به ما می گويد: «ای مردم، ما شما را مرد و زن خلق کرديم و شما را به ملت ها و قبائلی مبدل ساختيم تا يکديگر را بشناسيد.

تلمود به ما می گويد: «تورات کلاً برای اشاعه صلح است.»

کتاب مقدس به ما می گويد: «خوشا بحال آنان که برای برقرای صلح در ميان مردم کوشش ميکنند ، زيرا ايشان فرزندان خدا ناميده خواهند شد.»

مردم جهان می توانند در صلح و صفا زندگی کنند. می دانيم که مشيت الهی اين است. اکنون بايد وظيفه ما در کره خاک همين باشد.

متشکرم. خداوند به شما آرامش عطا کند.





















Copyright: gooya.com 2016