چهارشنبه 20 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رنج نامه ای به ميرحسين موسوی، داريوش سجادی

داريوش سجادی
اکنون به ما حق می دهيد به پاسداشت همه آن سال ها که شيخ در کنار ما بود. هم درد ما بود. ملجاء ما بود. غمخوار ما بود. در مقام جوانمردی و ادای دين اکنون تنهايش نگذاريم؟ به ما حق می دهيد شيخی که در ايام تنگی تنهايمان نگذاشت و سوته دلانه پناه سوته دلان بود؛ اينک در کنارش باشيم؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


جناب آقای مهندس ميرحسين موسوی
برادر ارجمندم
جمعه ۲۲ خرداد، روز انتخاب بزرگ ايرانيان است. فرزندان عزيز ايران انشاالله در اين روز همه توان خود را جمع خواهند کرد و با حضوری گسترده منتخب خود را با بالاترين رای ممکن بر کرسی مسئوليت می نشانند.
مهندس
هر چند در ايام رقابت های انتخابات ديديم و ديديد نااهلان و نامحرمان با همه ادعاهای بی رغبتی شان به قدرت و آن صندلی لعنتی چه فتنه ها کردند و چه دروغ ها گفتند وچه خاکسترها بر چشم ها پاشيدند. ديديد آن «شغاد» آن «بد برادندر» بنام نمايندگی يک ملت چه چاه های تزويری کند؟ چه ادعاهای کذبی را سرود و چه دام چاله های پلشتی را در شهوت ماندن بر آن صندلی لعنتی گسترد؟
ديديم و ديديد برای ماندن بر آن صندلی لعنتی چگونه بی پروا و بی اخلاق با ادعای برادری و دوستداری شما تا کانون تجسس در احوال شخصيه همسر محترمه تان نيز پيش رفت؟
مهندس
با همه اينها از او به دل نگيريد. از اخوان بگوش بگيريد که:
نطفه شايد نطفه زال زر است. ليک کشتگاه و رستگاهش نيست رودابه!
مهندس تاسف خود را به حال رخشی بخوريد که چهار سال بلاگردان نامتعارفی سوارکار نابلدش برخوردار از پيکری رنجور و زخمی شد.
طفلک رخش. طفلک رخش!
مهندس
تاسی به کلام جاويدان حسين بن علی کنيد آنجا که با خدای خود نجوا کرد:
خدايا؛ چه چيز گم کرد آن که تو را يافت؟ و چه پيدا کرد آن که تو را گم کرد؟
شکيبا باشيد و بی تابی نکنيد که می دانم و می شناسيم تان که اهل شکوه نيستيد.
فرزندان خمينی سالها است که با چنين فتنه ها و فتانه هائی آشنايند.
مهندس
شما بعد از ۲۰ سال غيبت و عزلت و غربت اکنون در موقعيتی در کانون اين فتنه ها قرار گرفته ايد که فرزندان خمينی در تمام اين سال ها يکه و تنها در خط اول دفاع و پيروی از خط امام سوختند و ساختند و ايستادند.
مهندس
انتخابات جمعه پيش رو برای فرزندان ايران و انقلاب و خمينی روز تلخ و دشواری است.
تلخی و سختی آن نيز از آن روست که بايد ميان دو عزيز و همراه و هم قدم و هم فکر خمينی تنها يکی را بناچار برگزينند.
مهندس
فرزندان ايران و انقلاب و خمينی، کروبی وموسوی را جدای از هم نمی دانند.
ما هرگز خاطرات بودن با شما در ايام جنگ و آن همه درخشش و زحمت فروتنانه قرين به موفقيت تان جهت تامين حداقل آسايش برای مردم نجيب و شرافتمند و صبور ايران را فراموش نکرده و نخواهيم کرد.
موسوی برای ما نماد همه از خودگذشتگی ها و وفاداری ها و صداقت ها و نجابت ها و جوانمردی های برهه ای از تاريخ پر افتخار اين کشور بود و هست که محصول همدلی او با ملت نجيب ايران بود.
اما مهندس
بعد از رفتن شما، ما تنها مانديم.
مهندس
مطمئنيم هر چند ميان ما نبوديد اما قطعاً در تمام آن عدم حضورتان بوضوح ديديد و می ديديد نااهلان و نامحرمان در تعلل ما از گوشزد خمينی که «نگذاريد انقلاب به دست ايشان بيفتد» چه جفا و ظلم و ستم هائی در حق فرزندان وطن مشترک مان روا داشتند.
مهندس
با نام خمينی خشونت گستراندند. با نام خمينی، خمينی زدائی کردند. با نام خمينی فرزندانش را منزوی و گندم نمايانه، جو فروشی کردند.
مهندس
همان کسانی که در فيضيه به بهانه تدريس فلسفه خمينی، کوزه ای را که مرحوم مصطفی از آن آب نوشيد آب کشيدند! بعد از رفتن خمينی و غيبت شما، فرزندان برومند خمينی را به جرم نوشيدن و سيراب شدن از افکار خمينی تاراندند و رنجاندند و می راندند.
مهندس
در تمام آن ايام فرزندان خمينی نيز همچون خمينی «شريک شُرب» خونی دلی شدند که پيشتر پدرپيرشان از آن گروه متحجر خورده بود. شما شاهد بوديد که خمينی بعد از قبول قطعنامه چه دردمندانه گفت ما در اين دنيا تنهای تنهائيم و جز خدا کسی را نمی شناسيم و جز خدا نمی خواهيم کسی را بشناسيم.
مهندس
شما شاهد بوديد که خمينی بعد از قبول قطعنامه چه دردمندانه گفت:
خمينی اگر يکه و تنها نيز بماند به راه خود که راه مبارزه با ظلم و ستم و ستمگری و تحجر و جمود و قشری مسلکی است، ادامه خواهد داد.
مهندس
بعد از خمينی و رفتن شما، فرزندان خمينی نيز در زير همه فشارهای همان گروه متحجر فرياد زد: هيهات که اگر يکه و تنها نيز بمانيم به راه خود که راه خمينی است ادامه خواهيم داد.
آری اينچنين بود برادر. روزگار تلخ و سختی بود.
اما مهندس
هر چند حجم فشار فوق طاقت مان بود و امواج فتنه احاطه مان کرده بود باز سخت جانی کرديم. با دلی آرام و روحی شاد و ضميری اميدوار به فضل و کرم و عنايت خداوند و اميد به تحقق نصرت اش تحمل کرديم و زير لب خوانديم:
الهی رضاً برضائک و مطيعاً لامرک و راضيه بقضائک، لا معبود سواک.
اما مهندس
در همه آن ايام که شما به هر دليل موجه يا ناموجهی ما را تنها گذاشتيد، شيخ در کنار ما بود و يگانه پناهگاه مان شده بود.
مهندس
در تمام آن ايام شيخ نزد ما ماند و پناهگاه مان شد. سينه خود را خمينی وار سپر بلای همه فرزندان خمينی کرد. ستم کشيد و تهمت خورد و درشتی ديد و سيلی خورد اما گونه خود را با همان سيلی ها برای بقای روحيه فرزندان خمينی سرخ نگاه داشت.
مهندس
بد روزگاری بود. روزگار تلخ و تاری بود. بخت ما چون روی بدخواهان مان تيره. دشمنان بر جان مان چيره. ترس بود بال های مرگ. کس نمی جنبيد چون از شاخه برگ از برگ!
مهندس
سينه شيخ سپر بلای ما بود و گـُرده اش آکنده از زخم خنجر دوست!
ديديد مجمعی را که خود آراست چگونه در بهار گل دادن به بانی اش پشت کرد و شيخ را در خرداد ۸۴ تنها گذاشت؟
ديديد با همه پايمردی های شيخ برای جنبش اصلاحاتی که خود يکی از ارکانش بود؛ چگونه از دوست جفا ديد و از پشت خنجر خورد و جوانمردانه حتی يک آخ هم نگفت؟
ديديد وقتی اصلاحات در گردنه های صعب العبور به نفس می افتاد چگونه شيخ صف شکنی می کرد و مرواريد اصلاحات را چون صدفی در کنف حمايت خود می گرفت؟ و ديديد در خرداد ۸۴ بعد از آن همه پايمردی، وقتی خود قدم در راه بگذاشت دوستانش چگونه تنهايش گذاشتند و به آن نيز اکتفا نکردند و در فصل شمارش آرا از پشت خنجرش زدند؟
ديديد وقتی فرصت طلبان از راه رسيده جنبش اصلاحات را قربانی مطامع و منافع و زياده خواهی ها و تندروی ها و نامتعارف گوئی های خود کردند شيخ چگونه خود را فديه اصلاحات کرد؟
مهندس
اکنون به ما حق می دهيد به پاسداشت همه آن سال ها که شيخ در کنار ما بود. هم درد ما بود. ملجاء ما بود. غمخوار ما بود. در مقام جوانمردی و ادای دين اکنون تنهايش نگذاريم؟
به ما حق می دهيد شيخی که در ايام تنگی تنهايمان نگذاشت و سوته دلانه پناه سوته دلان بود؛ اينک در کنارش باشيم؟
مهندس
غريبه نيستی. می دانيم غيبت شما نيز از سر عافيت طلبی نبود. می دانيم شما نيز در غربت و عزلت خودخواسته تان، خون دل می خورديد. می دانيم هنوز هم فرزند رشيد آن سفرکرده ای.
مهندس
فرزندان خمينی، ارزنی تفاوت ميان شما و شيخ نمی بينند. هر دو شما را عزيز می دارند و مردان پاک و شجاع و مخلص برای اعتلای نام ايران می دانند تان.
مهندس
سال ها شورمندانه چشم انتظار برگشت تان بوديم. اما تقدير آن چنان رقم خورد که اينک بيآئيد و علاقه مندان تان را در تخیّری سخت ميان خود و کروبی قرار دهيد.
مهندس
جمعه ۲۲ خرداد خار در چشم و استخوان در گلو موظفيم رای خود را در حالی بنام شيخ در صندوق بياندازيم که چشم اميدی هم به شما داريم. دوستان تان می گويند به کسی رای دهيد که رای بيشتری دارد! و شما را صاحب رای و ممکن التوفيق می دانند. نمی دانيم صحت اين ادعا تا کجاست، اما آنقدر هم ذکاوت داريم تا موج گسترده اقبال به شما در انتخابات پيش رو را ببينيم.
اما مهندس
تلخ يا شيرين از اردوی تان صدای حراميان را نيز می شنويم. همان هائی که در ۸ سال اصلاحات در اردوی خاتمی نيز رخنه کردند و جنبشی پرنشاط را با ندانم کاری ها و زياده خواهی ها و افراط گری ها در کنار سنگ اندازی و کارشکنی مخالفان مُبدل به کابوس آن بقول شما «پديده» کردند.
مهندس
در مناظره با شيخ اطمينان داديد که حلقه اصلی ياران تان متکی بر صالحين است.
مهندس
غريبه نيستيم. تمام آن صالحين را بخوبی می شناسيم و با جرات بر صداقت و سلامت و سليم النفسی ايشان شهادت می دهيم. اما علی رغم آن اصحاب صاحب صلاحيت نمی توانيم بين شما و شيخ مُرددانه تصميم بگيريم. شيخ آزمون خود را در ايام غيبت شما با نفوذناپذيری و شجاعت و قاطعيت اش بخوبی پس داد. نه آنکه شما را نفوذپذير و خائف و سست عنصر بدانيم. اما تدبير و دورانديشی مان به ما فرمان می دهد تا بواسطه عدم حضورتان در ۲۰ سال گذشته و عدم شناخت مان از نوع رهبری و مديريت تان در سال های آينده، در تخیّـُر بين ظن و يقين روزه شک دار را بر خود حرام کنيم.
مهندس
بخوبی واقفيم که شما طی دو ماه گذشته که پای در عرصه انتخابات گذاشتيد توفيق آن را يافتيد تا به سرعت برخوردار از اقبالی گسترده نزد کثيری از جوانان و اقشار مختلف جامعه شويد. اما متاسفانه از چنين اقبالی قبل از تعقل و شعور، تنها رايحه هيجان و شور به حبيب و کراهت و نفرت از رقيب استشمام می کنيم.
شور و هيجانی که به همان مقدار که استعداد خلق آرائی ميليونی بنفع شما را دارد به همان اندازه نيز از استعداد زمينگير کردن شما در تمشيت امور کشور در صورت پيروزی تان در انتخابات از طريق تحميل مطالبات نامتعارف و زياده خواهانه برخوردار است.
مهندس
ما پيش از اين در دوم خرداد نيز تجربه چنان آرای هيجان زده ای را از سر گذرانده ايم. ای کاش می شد ورودتان به انتخابات را قبل از گره زدن به امواج شيدائی خاتمی و نفرت از احمدی نژاد در پيوند با آرامش و تدبير حاکم در اردوی کروبی قرار می داديد.
مهندس
اکنون ديگر فرصتی برای تحقق چنين توقعات و آرزوهائی نمانده. جمعه ۲۲ خرداد چنانچه مقدر شد ۴ سال آينده سکان مديريت اجرائی کشور تحت زعامت شما قرار گيرد، مطمئن باشيد شيخ و حاميان شيخ بدون کمترين چشمداشتی در کنارتان خواهند بود و چنانچه شيخ برخوردار از رای اعتماد مردم شد قطعاً ميرحسين را از خود می داند و در کنار خود.
و اما آن قوم
اگر موفق شدند و بدون تخلف و امداد کماکان سکاندار مديريت اجرائی کشور باقی ماندند، تکليف از ما و شما و شيخ ساقط نشده و بر همگی مان فرض است تا کمربندها را محکم تر بسته و در سنگری واحد، سنگربان ميراث خمينی و پاسدار ارزش ها و دست آوردهای انقلابی باشيم که وعده آزادی و حريت و استقلال و رفاه و بهزيستی و خوش زيستی و معنويت به ايرانيان را می داد.
مهندس
ما و شما و شيخ موظفيم در فردای انتخابات، فارغ از هر نتيجه ای همه دغدغه مان آن باشد تا در حراست و حفاظت از ساغر انقلابی که خمينی شراب آن را پی انداخت، در خط مقدم مبارزه با اغيار گشاده دستانه هزينه پرداز چنان مسئوليتی بوده و سرخوشانه ترانه خوان اين سرود باشيم که:

محتسب با ساغر می، گر مرا سر بشکند
ترسم از سر نيست، زان ترسم که ساغر بشکند.

و من الله توفيق

داريوش سجّادی
۲۰/خرداد/۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016