پنجشنبه 1 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گفتمان حق مداری و گفتمان حق و باطل، درس‌هايی از انتخابات، احمد فعال

احمد فعال
از ايام بسيار دورتر معلوم بود که مدافعان وضع موجود، دارای گفتمان حق و باطل هستند و کمتر از پشيز برای مخالفان خود ارزش و اعتبار قائل نيستند، اما انتخابات اخير و پيامدهای آن، آن معلوم را نزد همگان مبرهن کرد که: هر اندازه در گفتمان حق مداری، حقوقمندی و آزادی افراد به اعتبار مخالفت هاست که معتبر هستند، اما در گفتمان حق و باطل، مخالفان جز کمتر از پشيز دارای ارزش و اعتبار نيستند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


خوانندگانی که نوشته های اين نويسنده را کم يا بيش دنبال می کنند، در خواهند يافت که نويسنده همواره از انديشه حق‌مداری دفاع کرده است. اکنون در اين بحث کوشش می شود تا از دو گفتمان متفاوت سخن ياد شود. در ادامه بحث به يکی از نتايج و پيامدهايی که اين انتخابات بجا گذاشت، اشاره خواهم داشت. اين انتخابات درس های بسياری به جا گذاشت و از مدتها در ذهن نويسنده بود که يک به يک اين درس‌ها را به فهرست شرح دهد. از تغيير نگاه‌های اپوزسيون و پوزسيون به شرايط جاری کشور، به عنوان يک درس و تا تغيير نگاه‌ها نسبت به آثار و پيامدهای جنبش‌های اجتماعی و رابطه آن با خطراتی که ايران را تهديد می کند، به عنوان يک درس ديگر، تا نقش دين و اخلاق در سياست و در مبارزه سياسی، به عنوان درس سوم و تا غفلت‌ جريانهای سياسی نسبت به آن نوع گفتمانی که می‌تواند جامعه حاشيه نشين ايران را مورد خطاب قرار دهد، اينها از مهمترين درس‌هايی است که اين انتخابات به ما ارائه داد. بحث در باره اين درس‌ها، هر يک مجال تازه ای می طلبد. همچنين است که موضوع بحث حاضر، يکی از درس‌های ديگری است که می توان از اين انتخابات کسب کرد. شايد درس ها و بحث های ديگر مقدم بر تفسير اين دو گفتمان بودند، اما نکاتی که در مقاله «من متهم می کنم» به قلم آقای مرتضی مرديها وجود داشت، انگيزه ای شد تا نويسنده اين مقاله را زودتر از مقالات ديگر به نگارش در بياورد.

گفتمان حق مداری
گفتمان حق مداری که اين قلم مد نظر دارد، گفتمانی است که همواره در نقطه مقابل گفتمان مصلحت‌مداری تعريف می‌شود. از اين نظر، هيچ مصلحتی، بالاتر از مصلحت اجرای حقيقت وجود ندارد. اگر به مصلحت ها و به ويژه به مصلحت های سياسی و اجتماعی نيک نظر شود، خواهيد يافت که اين مصالح برساخته و پرداخته مقضيات قدرت هستند. تمام مصلحت‌ها در ذيل دو اصل «بقاء» و يا «سيطره» يک فرد، يک گروه و يا حداکثر يک جامعه تعريف می‌شوند. مجرمی که دروغ می گويد، می خواهد خود را از سيطره ديگران رها و به بقاء خود ادامه دهد. گروه و يا دولتی که به مصلحت بر ضد حقيقت عمل می کنند، می خواهند با ادامه بقاء خود، بر ديگران سيطره پيدا کنند. به عبارتی، اگر يک هدف مهم بخواهيم برای تمام مصلحت ها جستجو کنيم، خواه در حوزه‌های فردی و خواه در حوزه های اجتماعی تا سياسی، چيزی جز ادامه بقاء به صرف بقاء، در مصلحت ها وجود ندارد. در مناسبات سياسی، جريان بقاء با ادامه سلطه همراه می شود. بديهی است که در اين ميان، وجود بقاء با کسر وجود از افراد، گروه ها و جوامع ديگر جبران می شود. اين نوع بقاء و اين نوع مصلحت‌ها، جز با زائل کردن حقيقت بدست نمی آيند.
در گفتمان حق مداری، نه تنها هر گونه رابطه سلطه و سيطره از تمام رابطه های فردی و اجتماعی زدوده می‌شوند، بلکه مصلحت‌ها در گرو حقوق تمامت انسان تعريف می‌شوند. همچنين عمومی کردن حقوق انسان، و مکمل شناختن اين حقوق با حقوق طبيعت و حقوق ساير جوامع، در زمره گفتمان حق مداری شمرده می‌شوند. در گفتمان حق مداری، مصلحت‌ها جز اجرای حقيقت نيستند. از اين نظر، هيچ مصلحتی نمی تواند بيرون از حقيقت انتخاب شود. در اين ميان مسئله بقاء يک فرد، يک گروه و يا يک جامعه، به بقاء تمامت انسان و بقاء تمامت حيات گسترش پيدا می کند.

گفتمان حق و باطل
در اين گفتمان، مصلحت ها بالاتر از حقيقت تعريف می شوند. از ديد فردی، بقاء يک فرد و از ديد سياسی، بقاء يک حزب و يا يک دولت و يا يک حکومت در الويت قرار می گيرد و از ديدگاه دينی، حلال و حرام خدا دستخوش مصلحت بقاء می شوند. در گفتمان حق و باطل، به موجب اينکه حق ماندنی است و باطل رفتنی است، و نيز از آنجا که حق بر باطل در مقام و موقعيت مسيطر قرار دارد، تمام مصلحت ها در گرو بقاء و سيطره حق بر باطل تعريف می‌شوند. در قرآن خداوند حق را ماندنی و باطل را رفتنی تعريف می کند، اين بدان معناست که وقتی حق در جامعه ای نمايان می‌شود، باطل رفتنی می شود. اما در هيچ جای قرآن نمی يابيد که خداوند جريان آمد و رفت حق و باطل را به زور و اکراه تعريف کند. اما گفتمان حق و باطل با سياه و سفيد کردن رويدادها و جريانات سياسی و اجتماعی، هم از يک سو خود را در مقام حق می نشاند و هم از سوی ديگر رفتنی بودن باطل را در زور و اکراه، در زمره وظايف خود می‌شناسد. همچنين در گفتمان حق و باطل، ظهور حق با سيطره حق، يکسان تعريف می شوند. اين گفتمان از اين حقيقت غفلت می کند که نفس سيطره پيدا کردن بر چيزها، خود به خود سالب حق است. لذا وقتی گفته می شود «او خدايی است که رسول خود را به هدايت فرستاد تا دين حق را ظاهر گرداند، ولو اينکه مشرکان اکراه داشته باشند» (قرآن سوره ۹ آيه ۳۳). گفتمان حق و باطل چنين می پندارد که خداوند دين حق را فرستاد تا بر ساير اديان، نحله ها و انديشه ها سيطره ببخشد، ولو اينکه ديگران اکراه داشته باشند. اما در گفتمان حق مداری، عين آيه بدون هيچ کم و زياد، «حقيقت را بيان کردن و لو به مذاق اين و آن خوش آمدن و يا نيامدن»، مراد و هدف قرآن قرار می گيرد. در اين معنا و تأويل، نه بقاءِ خود، هدف می شود و نه سيطره بر ديگران. و هم از اين روست که حضرت علی (ع) در تدبير سياسی خود چنين وانمود می کرد که، اگر چون معاويه، بقاء حکومت را هدف قرار می داد، از او بسيار هوشيارتر و تواناتر بود. اما او هم در سياق حکمرانی و هم در گفته هايی که از او نقل شده است، بقاء امارت را کمتر از بزاق دهان يک بُز تلقی می‌کرد.

گفتمان حق مداری
اين گفتمان بر سه پايه آزادی، برابری و ذاتی بودن حقوق انسان استوار است. گفتمان حق مداری، گفتمان تفکيک زدايی ميان حقوق انسان از يک طرف و حقوق افراد و جامعه‌ها از طرف ديگر است. در نتيجه، در گفتمان حق مداری، مقوله آزادی به همان ميزان با اهميت است که مقوله برابری. مقوله برابری نيز، از استفاده برابر در برابر قوانين و حقوق مدنی شامل می شود، تا برابری در برخورداری از منابع و مواهب طبيعی و اجتماعی، نظير: کار، اشتغال، فرصت تحصيل، فرصت اطلاع رسانی و فرصت در کسب منزلت اجتماعی. به عبارتی، مسئله عدالت و تساوی در ذيل حقوق ناشی از برابری تعريف می شوند. بنابراين، در گفتمان حق مداری، همه افراد و جامعه ها به يکسان محق هستند تا اولاً، از مواهب ناشی از حقوق طبيعی و ذاتی و حقوق ناشی از حقوق مدنی بر خوردار شوند و ثانيا، وسايل اجرايی کردن حقوق خود را در اختيار بگيرند.
با اين تعريف، گفتمان حق مداری، گفتمانی نيست که حق را منحصر در خود بگرداند، بلکه حق چيزی است که در همه آحاد بشر به يکسان وجود دارد. و هر فرد به حيث انسان بودن هم صاحب حقوق ذاتی است و هم واجد حقوق ناشی از مواهب طبيعی و اجتماعی (و از جمله حقوق مدنی) است. اين گفتمان، بنا به اصل ذيحق بودن بشريت، هيچ فردی و هيچ جامعه‌ای را به حيث تفاوت در رنگ، نژاد و آئين و فرهنگ و به حيث تعلق داشتن در طبقات فرودست و يا فرادست، از حق بيشتر و يا کمتر برخوردار نمی کند. در اين گفتمان، حتی افراد و جامعه ها به حيث دوست و دشمن بودن، از داشتن حقوق ذاتی و حقوق ناشی از مواهب طبيعی و اجتماعی محبوب و يا محروم نمی شوند. نتيجه طبيعی اين بحث، اين است که در گفتمان حق مداری، نه تنها رعايت حقوق و عدالت برای افراد، گروه ها و جامعه هايی که در موضع و مقام دشمنی قرار دارند، واجب است، بلکه هنر حق مداری در اجرای اين حقوق نسبت به دشمنان است. به عنوان مثال، رعايت حقوق دشمنان در محل اسارت و جنگ، هنر بس برتر و زيباتری است، تا رعايت حقوق خويشان در محفل دوستی.
توضيح اينکه: ذيحق بودن با «برحق بودن» دو مقوله متفاوت است. اينکه همه افراد و حتی جامعه ها و کشورهايی که در مقام دشمن قرار دارند، ذيحق هستند، به هيچ وجه به معنای «بر حق بودن» نيست. اين توضيح از آن روست که پاره ای از قضاوت ها، ديدگاه نويسنده را در ذيحق بودن همه، با نظريه های پست مدرنيستی، که يا به نفی تمامت حقيقت می پردازند، و يا حقيقت را پاره پاره و هر پاره آن را در کف هر حق و ناحقی قرار می دهند، تفاوت گذاشته باشند.

گفتمان حق و باطل
در گفتمان حق و باطل، آزادی با قدرت و نيز ذاتی بودن قدرت با حقوق انسان، همعنان می‌شوند. گفتمان حق و باطل، گفتمان تفکيک سازی ميان حقوق انسان از يک طرف و تفکيک سازی ميان حقوق افراد و جامعه از طرف ديگر است. تفکيک ميان آزادی و استقلال، تفکيک ميان آزادی و عدالت، تفکيک ميان حقوق ناشی از امنيت با حقوق ناشی از اعتراض و انتقاد و... از جمله تفکيک سازی‌هايی است که در گفتمان حق و باطل صورت می‌گيرد.
يکی از تفکيک های بسيار مهمی که در گفتمان حق و باطل صورت می گيرد، تفکيک يا عدم تمايزگذاری ميان «برحق بودن» و «ذيحق بودن» است. بنا به اين نوع تفکيک گذاری، هر کس به ميزانی که بر حق باشد، ذيحق تلقی می شود و به ميزانی که از حوزه «بر حق بودن» فاصله بگيرد، داشتن حق از او منفک می‌شود. به طوريکه اين گفتمان برای افراد، گروه‌ها و جامعه هايی که بر باطل هستند، هيچ حقی قائل نيست.
بنا به گفتمان حق و باطل، حق منحصر به «بر حق بودن» است و افراد و جامعه ها بنا به ميزانی که با حق همراهی می کنند، واجد حق هستند و به ميزانی که مخالفت می کنند، از هر گونه حقوقی محروم می شوند. و از آنجا که حق ماندنی و باطل رفتنی است، حقوق نبايد به کسی تعلق بگيرد که رفتنی است. شايد صورت بندی که گفتمان حق و باطل برای مخاطبان خود بکار می گيرد، خيلی ساده و بديهی باشد و نيازی به تعمق و تدبير نباشد. و هم از اين رو، با اين صورت بندی ساده، نيازی نيست تا آنهايی که به رابطه استعبادی مريد و مرادی بسنده می کنند، به صورت بندی های پيچيده حقيقت و حقوق رجوع کنند. کافی است به مخاطبان بگوييم: "حق از آن کسی است که بر حق است و کسانی که بر حق نيستند، به نحو روشن در کلام، دارای هيچ حقی هم نيستند". در گفتمان حق و باطل، رعايت حقوق ديگران و به ويژه ديگرانی که در موقعيت باطل قرار دارند، تناقضنماست. مثل اينکه شما بخواهيد به امر باطل، امر حق نسبت دهيد. اين تناقض چون از لحاظ صوری و منطقی محال است، از لحاظ اجتماعی نيز محال است. از اين نظر، گفتن اينکه آزادی با عيار آزادی مخالفان سنجيده می شود، هجو متناقضی است که در گفتمان حق و باطل هيچ جايگاهی نمی تواند داشته باشد. چه آنکه مخالفان يا بر حق هستند و يا بر باطل، اگر بر حق هستند، مخالفت آنها با حق، از چه روست؟ اگر مخالفت ها از روی آگاهی است، خود به خود صفت بر حق بودن از آنها زائل می شود و اگر از روی ناآگاهی است، به همين دليل بايد با تنگ کردن عرصه باطل، امکان در ناحق زيستن و با ناحق زيستن را از او گرفت. نا گفته پيداست که با اين استدلال بديهی و ساده، که از يک صورت بندی منطقی و صوری بدست می آيد، ذيحق بودن تنها به «برحق بودن» اطلاق می شود.

گفتمان حق مداری
سومين ويژگی انديشه حق مداری،
الف) مستقل دانستن حق از ذهنيت اين شخص و آن شخص است. چنانچه از قول حضرت علی (ع) به نيکی نقل می شود که : حق را نبايد با افراد سنجيد، بلکه افراد را بايد با حق مورد سنجش و پرسش قرار داد.
ب) ذاتی دانستن حقوق با طبيعت انسان، به حيث انسان است. يعنی هر فرد به حيث انسان بودن واجد حقوق ذاتی و اساسی است.
اصل مستقل شمردن حق با ذهنيت اشخاص، ما را به امکان بر حق شمردن نسبی افراد، گروه ها و جوامع ديگر هدايت می کند. اما اين امکان آنچنان که پاره ای از نظرها معتقدند، بدان معنا نيست که حق می تواند نزد همه باشد. ترديدی نيست که باطل نيز وجود دارد و تا زمانی که باطل وجود دارد، مبارزه با باطل نيز وجود دارد. اما اصل ذاتی بودن حقوق ما را به اين امر هدايت می کند که: همه افراد با هر نژاد، با هر آئين و با هر فرهنگی، به طور يکسان از اين حقوق برخوردار هستند.
بنابراين دو ويژگی، بايد تصديق کرد که اولاً، معيار باطل بودن و يا بر حق بودن، هر چه هست و هر چه نيست، احکام و آراء اشخاص نمی تواند باشد. يک معيار ساده در تشخيص ميزان باطل و يا بر حق بودن، قائل بودن به دو وجه استقلالی و ذاتی حق و حقوق است. شايد با يک مثال ساده بتوانم منظور خود را نشان دهم. دو شخص «الف» و «ب» را بطور فرضی در نظر بگيريد. و در ادامه فرض کنيد که شخص «الف» در مقام قدرت و حکومت است و شخص «ب» در موقعيت عدم قدرت باشد. شخص «الف» شخص «ب» را به دليل ناسزا به خود و يا ناسزا به مرامی که او بدان تعلق دارد، به زندان محکوم می کند و حتی در زندان ممکن است او را به مدت چند روز و شايد چند هفته و شايد چند ماه در سلول انفرادی نگاه دارد. شخص «الف»، شخص «ب» را از هر گونه حقوق مدنی و از جمله حق داشتن وکيل و يا حق علنی بودن محاکمه و... محروم می کند. اکنون وضعيت وارونه ای را فرض کنيد. يعنی وضعيتی که در آن شخص «الف» در موقعيت عدم قدرت و شخص «ب» در مقام قدرت و حکومت قرار دارد. شخص «ب» نه تنها با ناسزاها از طرف شخص «ب» مواجه می شود، بلکه شخص «ب» با موقعيتی که ناشی از حقوق مدنی اوست، در اعتراض به شخص «الف» گاه به دعوت عمومی برای نفی او مبادرت می کند. در اين ميان شخص «ب» نه تنها متعرض حقوق ناشی از آزاديهای شخص «ب» نمی شود، بلکه انجمن ها و يا دانشگاههايی که در کشور وجود دارند، شخص «ب» را به عنوان جسارت و شهامت در برابر قدرت مورد تحسين و تشويق قرار می دهند. به عبارتی شخص «ب» نه تنها حقوقی برای مخالفان خود قائل است، بلکه بنا به توصيه انديشه ورزان فلسفه سياسی، "مشاورت مخالف را بِه ز مجالست مرافق می شناسد". به عبارت آخر، شخص «ب» در مقام قدرت و حکومت، با مدارا و حقوق بيشتری با شخص «الف» برخورد می کند. خوب، خواننده محترم در اين مثال خواهد يافت که شايد ما نتوانيم معيارهای دقيقی در باطل و حق بودن يک شخص و يا يک نحله فکری ارائه دهيم، اما با مثال ساده و تجربی که گذشت خواهد يافت که شخص «ب» نسبت به شخص «الف» برحق تر و شخص «الف» نسبت به شخص «ب» بر باطل است.

گفتمان حق و باطل
گفتمان حق و باطل، اولا هيچگونه وجه استقلابی برای حق قائل نيست. و حتی در مقام دين ورزی شايد مهم نمی دانند که سرمشق امام نخست آنها، استقلال شمردن حق از آراء و احکام اشخاص است. و شايد می دانند و تفسير آنها از نظر اين قلم نگذشته است. اما تا آنجا که اين قلم مطلع است و بنا به تجربه ها، در اين نظرگاه هم حق فاقد وجه استقلالی است و هم آنکه حقوقی به نام حقوق ذاتی انسان به حيث انسانيت او، شناخته نمی شود. از اين نظر، نيک که به تجربه ها بنگريد، از ديدگاه آنچه که به گفتمان حق و باطل مربوط می شود، اولاً، حق با ذهنيت اشخاص پيوند ايجاد می کند و ثانيا، چيزی به نام حقوق مخالفان به رسميت شناخته نمی شود. و اگر در پاره ای موارد حقی برای بعضی از مخالفان مشروط ايجاد می شود، نه به حيث حقيقت، بلکه به حيث مصلحت های ناشی از بقاء و مشروعيت، و يا مصلحت های ناشی از داشتن دست برتر در سياست های خارجی است. لذا اعطاء حقوق نا تمام به مخالفانی که خود در مقام و موقعيت پيشگامی در سلسله مراتب کانون های قدرت داشته و دارند، اين، آن حقوقی نيست که يک گروه سياسی و يا يک دولت را حق مدار نشان دهد.
يکی از درس هايی که در انتخابات دوره دهم رياست جمهوری می توان گرفت، اين بود که جانبداران وضع موجود از گفتمان حق و باطل تبعيت می کنند. در اين گفتمان، همچنان که در سطور پيش شرح داده شد، افراد جامعه ها، گروه ها و حتی دولت های خارجی در دو دسته بر حق بودن و بر حق نبودن تقسيم می شوند. مخالفانِ مدافعان حق، خواهی و نخواهی باطل محسوب می شوند. و از نظر مدافعان موجود، باطل هيچ جايگاهی و هيچ اعتباری در مناسبات سياسی و اجتماعی نمی تواند داشته باشند. مدافعان وضع موجود به مثابه مدافعان و موکلان حق، بر خود واجب می دانند که هيچ رابطه ای جز رابطه نفی با مخالفان نداشته باشند. تنها مخالفان حربی (جنگی) نيستند که در موقعيت نفی قرار می گيرند. از مخالفان حربی تا مخالفانی که به بدنه خود نظام چسبسده اند، طيف گسترده ای از نيروهای سياسی، اجتماعی و روشنفکری وجود دارند، که همه از ديد مدافعان وضع موجود بر باطل هستند و بايد در موقعيت نفی قرار گيرند. نکته با اهميت اينجاست که کثرت نيروهای سياسی و روشنفکران ايرانی، خواه در درون کشور و خواه در خارج از کشور، در مقايسه با کثيری از کشورهای جهان، در اندازه ای هستند که بسياری از جريانهای سياسی به اندازه يک دولت دارای نيروی سياسی و کارشناسی هستند. بطوريکه جمع نيروهای محرکه سياسی و روشنفکری ايرانی قادر به اداره چندين کشور در جهان هستند. اين سخن به معنای همفکری با اين نيروها نيست. آنها که با اين قلم آشنا هستند، می دانند که نويسنده يکی از منتقدين جدی جريان روشنفکری است. اما اين بدان معنا هست که چگونه در گفتمان حق و باطل، هيچگونه اعتباری جز نفی، برای اين حجم از نيروهای محرکه سياسی و روشنفکری، قائل نيست؟ اگر بخواهم با بيان روشن تر وضعيت نيروهای محرکه سياسی و روشنفکری را با مدافعان گفتمان حق و باطل ترسيم کنم، نيروهای محرکه سياسی و روشنفکری به اندازه پشيزی نزد گفتمان حق و باطل اعتبار ندارند. در شرايطی که در دنيای امروز بسياری از دولت ها چون کشورهای سودان، اسپانيا، کلمبيا و... با مخالفان شورشی خود به توافق طرفينی می رسند، و در شرايطی که دولت های همسايه و نزديک ما چون افغانستان و عراق از شورشيان مسلح و آشتی ناپذير خود، چون طالبان و حزب بعث می خواهند که در انتخابات شوراها و انتخابات رياست جمهوری مشارکت کنند و از حقوق مدنی خود استفاده کنند، در کشور ما متأسفانه به دليل گفتمان حق و باطل، مخالفان هيچ جايگاهی در نظام اجتماعی و سياسی ندارند و نمی توانند داشته باشند.
از ايام بسيار دورتر معلوم بود که مدافعان وضع موجود، دارای گفتمان حق و باطل هستند و کمتر از پشيز برای مخالفان خود ارزش و اعتبار قائل نيستند، اما انتخابات اخير و پيامدهای آن، آن معلوم را نزد همگان مبرهن کرد که: هر اندازه در گفتمان حق مداری، حقوقمندی و آزادی افراد به اعتبار مخالفت هاست که معتبر هستند، اما در گفتمان حق و باطل، مخالفان جز کمتر از پشيز دارای ارزش و اعتبار نيستند و بنا به همين گفتمان است که رابطه و رويارويی مدافعان وضع موجود با منتقدين وضع موجود، جز رابطه استيلاء و نفی وجود ندارد.

[email protected]
www.ahmadfaal.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016