یکشنبه 11 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از شهيد رجائی تا رحيم مشائی، داريوش سجادی

داريوش سجادی
مشائی را می توان انتخاب نخست احمدی نژاد در ايجاد حلقه معتمدين وی در حوزه سياست خارجی تلقی کرد. حلقه ای که اضلاع ديگر آن را از طريق ايجاد سمت خلق الساعه «دستيار ارشد رئيس جمهور» و محول کردن آن به مجتبی ثمره هاشمی و انتصاب حميد مولانا به سمت مشاور بين الملل خود تکميل شده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مخالفت با انتصاب رحيم مشائی به سمت معاون اولی محمود احمدی نژاد خواسته يا ناخواسته تداعی به ذهن کننده مخالفت هائی است که در بهمن ۵۸ بر سر کيستی نخست وزير بين ابولحسن بنی صدر و مجلس شورای ملی بروز کرد.

مخالفت هائی که بعد از کشمکش بر سر آقايان احمد سلامتيان و مرحوم حاج احمد خمينی، نهايتاً با پذيرش از سر کراهت بنی صدر با معرفی مرحوم محمد علی رجائی ظاهراً پايان يافت.

مصالحه ای که بدليل صوری بودن نتوانست دوام چندانی بيآورد و نهايتاً با عزل نخستين رئيس جمهور ايران در خرداد ۶۰ پرونده مجادلات بين بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی با هزينه ای سنگين بنفع جناح حزب الله مختومه شد.

اگر بتوان دليل سخت سری و تماميت خواهی و جنگ قدرت بنی صدر در مقابل مخالفانش را به حساب غرور و اعتماد بنفس نشات گرفته از کسب آرای ۷۶ درصدی وی در آن تاريخ بگذاريم در آن صورت می توان پند حکيمانه بنيان گذار جمهوری اسلامی در مراسم تنفيذ بنی صدر را به حساب دوربينی حاذقانه ايشان گذاشت آنجا که خطاب به نخستين رئيس جمهور ايران اظهار داشت:
«من از آقای بنی صدر می خواهم که ما بين قبل از رياست جمهور و بعد از رياست جمهور در اخلاق روحی شان تفاوتی نباشد. تفاوت بودن دليل بر ضعف نفس است... و من از همه کسانی که در مقامی هستند، چه مقام های کشوری و چه مقام های لشکری می خواهم که به مقامات خودشان مغرور نباشند، و در راه اعتلای اسلام و اعتلای ملت مسلمان و اعتلای کشور ايران کوشا باشند.»

بر همين اساس تعمد و بلکه لجاجت محمود احمدی نژاد در انتصاب رحيم مشائی به سمت معاون اول خود را می توان جنگ قدرتی ناشی از غرور و اعتماد بنفس ايشان از ناحيه برخورداری از آرای ۶۴ درصدی اعلام شده وی در انتخابات ۲۲ خرداد تلقی کرد.

جنگ قدرتی که زير سوال برنده اين بخش از اظهارات قبل از انتخابات احمدی نژاد در توصيف قدرت طلبی مخالفانش در عرصه انتخابات بود:
«چه خبر شده؟ چيه درون اين ساختمان سفيدی (رياست جمهوری) که ما توش هستيم؟ ما که هنوز هر چه گشتيم اون تو چيزی پيدا نکرديم که کسی به خاطر رسيدن به آنجا همه اخلاق را زير پا بگذارد»

طبعاً هر کس ديگری نيز که توفيق آن را پيدا می کرد تا در انتخابات رياست جمهوری از مجموع ۴۲ ميليون رای شهروندان يک تنه کسب کننده ۲۴ ميليون از اين آرا بنفع خود باشد، اکنون می توانست تا آن اندازه اعتماد بنفس داشته باشد تا علی رغم وقوف بر مخالفت کسر بزرگ و قابل اعتنائی از اصحاب قدرت در ايران با انتصاب رحيم مشائی، بدون پروا دست به چنين تکروی بزند.

هر چند احمدی نژاد بعداً مجبور شد تا با علنی شدن نامه مخالفت رهبری، کرهاً تن به نماندن مشائی در کرسی معاون اولی خود دهد اما شکل موافقت اش با اين «تصميم تحميلی» بويژه انتصاب معنادار مشائی در سمتی بالاتر (رياست دفتر رياست جمهوری) و دهان کجی اش به رهبری با عزل دو وزير ارشاد و اطلاعاتی که بر اساس يک سنت نانوشته در جمهوری اسلامی در کنار وزرای خارجه و کشور، وزرای مورد تائيد رهبری قلمداد می شوند، جملگی مؤيد آن است که احمدی نژاد به زبان بی زبانی به آيت الله خامنه ای پيغام داده که:
ما رئيس جمهور شمائيم يا رئيس جمهور قبله عالم!؟

اين نکته از آن جهت حائز اهميت است که بنا به گفته رسول منتجب نيا (قائم مقام حزب اعتماد ملی) ايشان خود را رئيس جمهور امام زمان می داند!

فهم غرور و اعتماد بنفس مکتسبه احمدی نژاد از ناحيه آرای ۶۴ درصدی اش در موقعيت تداوم پافشاری اصلاح طلبان بر اعمال تقلب در شمارش آرای انتخابات ۲۲ خرداد تنها در صورتی معنادار است که بتوان به حجتی بر صحت آرای ۲۴ ميليونی وی رسيد.

يگانه حجت قابل دسترس و استناد احمدی نژاد جهت اثبات سلامت آرای مکتسبه اش تن دادن وی به ماهيت آرای خاموشی است که به نفع وی وارد صندوق آرا شده.

اين بدان معناست که احمدی نژاد در انتخابات ۲۲ خرداد با حفظ سقف آرای ۱۷ ميليونی دور نخست رياست جمهوری اش اينک و در دور دوم توفيق آن را داشته تا از مجموع ده ميليون آرای خاموش و به حرکت درآمده جامعه شهروندی ايران لااقل ۷ ميليون از اين آرا را به نفع خود وارد صندوق کند.

ليکن وی برای اثبات چنين فرآيندی مُلزم به پاسخگوئی به اين پرسش است که:
آرای خاموش که عمدتاً تعلق به شهروندانی دارد که بعضاً از موضعی نارفيقانه و بلکه خصمانه با کليت جمهوری اسلامی برخوردارند تحت چه فرآيندی حاضر خواهند شد تا ضمن پذيرش شرکت در انتخابات آرای خود را در سبد احمدی نژادی بريزند که بارها خود را فرزند خلف انقلاب و نظام و رهبری جمهوری اسلامی اعلام کرده؟

يگانه پاسخ قابل فهم به چنين پرسشی را بايد از دل مناظره شامگاه چهارشنبه ۱۳خرداد ۸۸ جستجو کرد که احمدی نژاد توفيق آن را يافت تا در مناظره با ميرحسين موسوی ضمن گذشتن از وی، رقيب اصلی و پشت پرده خود در انتخابات را هاشمی رفسنجانی معرفی کند که درست يا غلط نزد مالکان آرای خاموش نماد و مظهر تماميت جمهوری اسلامی است که در عمق کراهت و ادبار ايشان قرار دارد.

بر اين اساس احمدی نژاد در آن مناظره موفق شده تا با زير سوال بردن کليت ۳۰ سال گذشته جمهوری اسلامی خود را در منظر آرای خاموش در نقطه مقابل نظامی تعريف کند که جميع ايشان بر يک نقطه اشتراک نظر دارند و آن ادبار به جمهوری اسلامی است.

در چنين حالتی اين امری دور از ذهن نيست که احمدی نژاد خواسته يا ناخواسته توانسته از دل آن مناظره ضمن تهييج آرای خاموش و وقوف بر ضعف بنيه سياسی و فهم سطحی و عوامانه حاملان آن آرا از مناسبات جهان سياست، جهتگيری آرای خاموش را در حد فاصل «کراهت از احمدی نژاد» و «نفرت از جمهوری اسلامی» بنفع خود به حرکت درآورد.

بر اين اساس احتمال اصالت آرای ۲۴ ميليونی احمدی نژاد می تواند احتمالی دور از ذهن نباشد.
اما همه مشکل احمدی نژاد از آنجائی آغاز شد که با بالا گرفتن ادعای تقلب در فردای اعلام نتايج انتخابات، رهبری نظام در خطبه های نماز جمعه ۲۹ خرداد تمام قد بنفع احمدی نژاد و صحت نتايج انتخابات وارد منازعه شد.

هر چند اصلاح طلبان از کليت اظهارات جانبدارانه آيت الله خامنه ای از احمدی نژاد در آن نماز جمعه دلچرکين شدند و هر چند سهم دلچرکينی از رهبری نزد هاشمی رفسنجانی با اعلام نزديک تر بودن افکار احمدی نژاد نسبت به هاشمی نزد رهبر می توانست بيشتر هم باشد. اما اين بدان معنا نيست که احمدی نژاد نيز با خرسندی از نوع و ماهيت دفاع آيت الله خامنه ای از نتايج انتخابات، از آن نماز جمعه خارج شد.

بازخورد بستن پرونده انتخابات از طريق قطعی فرض کردن نتيجه انتخابات در نماز جمعه ۲۹ خرداد ولو آن که با تعارفات و توصيه های رهبری مبنی بر پی گيری دقيق شورای نگهبان از شکايات اصلاح طلبان همراه بود، نزد احمدی نژاد افاده معنای مصادره خود و آرای ۲۴ ميليونی اش توسط رهبری را داشت.

هضم چنين مصادره ای از آن جهت برای احمدی نژاد سخت بود که اينک و برخلاف گذشته قبل از آنکه بتواند خود را رئيس جمهور امام زمان بداند، بايد خود و رياست جمهوری و آرای ۲۴ ميليونی اش را ذيل مديون بودن به رهبری معنا کرده و اقتدار رهبری بر خود را طی ۴ سال آينده برسميت بشناسد.

طبعاً هضم چنين «مصادره شدنی» در نقطه مقابل با روحيه جسور و طبع سرکشانه احمدی نژاد قرار می گرفت و بر همين اساس می توان انتصاب رحيم مشائی به سمت معاون اولی رياست جمهوری را بديهی ترين و قابل فهم ترين رفتار احمدی نژاد برای اثبات استقلال شخصيت اش در مقابل رهبری نظام معنا کرد.

علی رغم اين بعد از اظهارات آيت الله خامنه ای که رقابت نامزدهای رياست جمهوری را رقابتی درون خانوادگی اعلام کرد که گاهی ممکن است اين رقابت داخل خانواده به عصبانيت نيز کشيده شود، احمدی نژاد نشان داد آنقدر فراست دارد تا بعد از بالا گرفتن مخالفت ها نسبت به چنان انتصاب و چنان بی اعتنائی به رهبر، متوجه شود اصل مراسم تنفيذ دور دوم رياست جمهوری اش به خطر افتاده و به همين منظور يکباره متوجه شد و لازم ديد ديگران را نيز متوجه کند که:
«در روزهای اخير عده ای با خيال خام خود به تکاپو افتادند تا رابطه دولت و رهبر عزيز انقلاب را خدشه‌دار جلوه دهند و با جار و جنجال، جدايی و فاصله بين دولت و رهبری را القاء کنند در حالی که آنان نمی‌دانند که نوع رابطه ما با مقام معظم رهبری فراتر از قالب‌های سياسی و اداری است و از جنس محبت، اعتقادی و پدر پسری است.»

فراستی که پيش از احمدی نژاد، در واکنشی مشابه از سوی هاشمی رفسنجانی نيز ملاحظه شد و در فردای اوج گرفتن اعتراض ها نسبت به «خطبه های نماز جمعه هاشمی در ۲۶ تير ماه» و بالا گرفتن ادعاهای عدم متابعت هاشمی از رهبری نظام و شائبه جنگ قدرت ايشان با آيت الله خامنه ای وی را نيز به اين صرافت انداخت تا به ياد بيآورد و به ديگران نيز يادآوری کند که:
«با سابقه ۵۰ ساله دوستی خود با رهبری معظم انقلاب و شناخت کامل از ايشان در مقاطع مختلف مبارزه، پيروزی و تداوم انقلاب اسلامی ايشان را شخصيتی نوانديش و پيشرو در مسائل مختلف می دانم و تبليغ رسانه‌های خارجی مبنی بر القای جنگ قدرت در سطوح بالای نظام، انصافاً ظلمی بزرگ و ناحق در مورد انقلاب اسلامی است.»

علی ايحال در باره زمان انتصاب تا انعزال رحيم مشائی يک نکته معنادار کاملاً مغفول ماند و آن چرائی اصرار و شتاب محمود احمدی نژاد در انتصاب معاون اول خود قبل از رسميت يافتن دور دوم رياست جمهوری اش بعد از مراسم تنفيذ و تحليف بود.

طبيعتاً و قانوناً احمدی نژاد نمی توانست تا قبل از آغاز به کار رسمی دور دوم رياست جمهوريش، رسماً امضا کننده حکم انتصابی برای کيستی معاون اول خود در کاخ رياست جمهوری باشد.

اما اصرار و عجله وی در معرفی شتابزده مشائی می تواند دال بر نگرانی وی از خالی ماندن اين پست و رسيدن توصيه ها و بلکه امريه ها و تحميل فردی بيرون از حلقه معتمدان احمدی نژاد برای اشغال صندلی معاون اولی باشد.

انتخاب مشائی نيز انتخاب معناداری از جانب احمدی نژاد بود و در مقام مقايسه می توان معاون اولی مشائی را با انتصاب معاون اولی «جوزف بايدن» توسط باراک اوباما هم تراز دانست.

از آنجا که برجسته ترين اشتهار «بايدن» موضع محکم و هميشگی وی در کنگره آمريکا بر سياست مذاکره با ايران بود نخستين بازخورد معرفی وی به عنوان معاون اول اوباما در کريدورهای سياسی، چراغ سبز به ايران مبنی بر جدی بودن اوباما برای مذاکره با ايران معنا شد.

بر همين قياس شتاب احمدی نژاد در انتصاب فردی به سمت معاون اولی خود که از بابت رويکرد متسامحانه و آغوش گشايانه اش نسبت به مردم اسرائيل و ايضاً آمريکا اشتهار داشت، می تواند پاسخ مثبت احمدی نژاد به چشمک اوباما معنا گردد.

در اين صورت از مجموعه «غائله مشائی» بايد چنين فرض کرد که احمدی نژاد سهم عمده ای از فعاليت های دور دوم رياست جمهوری اش را تخصيص به حل مسئله ۳۰ ساله ايران و آمريکا کرده و در اين رويکرد می کوشد ابتکار عمل را بيرون از دايره قدرت رهبری ايران شخصاً و از طريق تيم و مردان مورد اعتماد خود به عهده بگيرد. (۱) بر همين مبنا چرائی تاسف جان بولتون از برکناری مشائی تا حدود زيادی قابل فهم خواهد بود.

اصرار احمدی نژاد بر چينش مردان مورد اعتمادش در حوزه سياست خارجی، بيرون از تيررس مجلس و حوزه نفوذ رهبری از آن رو می تواند قابل فهم باشد که پيشتر جميع آن حوزه ها در اختيار رهبری نظام قرار گرفته و آيت الله خامنه ای از طريق انحصار اين مجاری، ابتکار عمل در حوزه پراهميت تعامل با آمريکا را از دسترس رقابت های سياسی جناح های داخلی ايران مصون نگاه داشته.

احمدی نژاد در راستای تامين و تحقق اهداف ش در حوزه مناسبات با آمريکا نه می تواند بر روی وزير خارجه اش حساب کند چرا که از ابتدای تاسيس جمهوری اسلامی، وزارت خارجه در حوزه تيول رهبری نظام تعريف شده و نه در نمايندگی ايران در نيويورک به عنوان درب و کريدور اصلی مذاکره با آمريکائی ها، نفوذ و اعتباری دارد. نمايندگی در دفتر سازمان ملل نيز از جمله مناصبی است که بصورت سنتی نانوشته مستلزم کسب نظر مساعد رهبری نظام است. لذا نه متکی و نه خزاعی معتمدان قابل وثوقی برای احمدی نژاد در حوزه تعامل با آمريکا محسوب نمی شوند.

با توجه به انسداد کليه مجاری خارجی ارتباط احمدی نژاد با آمريکا از طرف آيت الله خامنه ای، اکنون اهتمام احمدی نژاد در ايجاد «کابينه ای در سايه» با تکيه بر معتمدين قابل وثوق اش قابل فهم خواهد بود.

بر همين اساس مشائی را می توان انتخاب نخست احمدی نژاد در ايجاد حلقه معتمدين وی در حوزه سياست خارجی تلقی کرد. حلقه ای که اضلاع ديگر آن را از طريق ايجاد سمت خلق الساعه «دستيار ارشد رئيس جمهور» و محول کردن آن به مجتبی ثمره هاشمی و انتصاب حميد مولانا به سمت مشاور بين الملل خود تکميل شده است.

علی رغم همه چالش های غائله «انتصاب تا انعزال مشائی» احمدی نژاد با اعلام متابعت اش از رهبری از طريق اعلام رابطه پدر و فرزندی بين خود و ايشان پرونده معاون اولی مشائی را به شکلی مختومه کرد تا اثبات کند زيرک تر از بنی صدر بوده تا قاعده بازی را در ابتدای دور دوم رياست جمهوری اش بر عليه خود برهم زند.

داريوش سجّادی
۱۰/مرداد/۸۸
dariushsajjadi@yahoo.com
www.sokhan.info
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ رجوع به بخش دوم مقاله تغار شکسته تهران
http://www.sokhan.info/Farsi/Taghar2.htm


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016