شنبه 15 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انقلاب و جنگ با هم! الاهه بقراط، کيهان لندن

پرسش اساسی در شرايط کنونی نه وضع و عزم جمهوری اسلامی بلکه موقعيت مخالفان آن، مخالفان دمکرات آن، است. به جز انتظار بیهوده برای اين‌که رفسنجانی و خاتمی به کدام طرف می‌غلتند و موسوی دهان‌اش را کی باز می‌کند و کروبی کی بيانيه می‌دهد، چه دارند به مردم بگويند؟ چه راهی جلوی پای آن‌ها می‌گشايند؟ مگر اين همه سال آرزو نداشتند مردم به ميدان بيايند؟ مردم آمدند! در اوج نااميدی و ناباوری همگان، مردم آمدند! آيا افراد و احزاب و گروه‌های مدعی دمکراسی و حقوق بشر، برای انقلابی که جمهوری اسلامی به راه‌انداخته و جنگی که بر طبل آن می‌کوبد، آماده‌اند؟!


کيهان لندن ۰۴ مارس ۲۰۱۰
الاهه بقراط
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

پنج سال پيش که برنامه اتمی رژيم ايران می‌رفت تا گرفتار بن‌بستی شود که هنوز از آن راهی به بيرون نيافته است، در همين ستون در مقاله «هم تحريم و هم جنگ در پيش است» نسبت به آنچه در انتظار کشورمان بود، هشدار داده شد. آن زمان، هنوز خاتمی رييس جمهور بود و جهان اميد داشت با صدور قطعنامه و تهديد نرم بتواند به توافقی با رژيم ايران دست يابد. از همين رو، شورای حکام سازمان بين‌المللی انرژی اتمی فقط يک قطعنامه هشداردهنده صادر کرد. سپتامبر ۲۰۰۵ بود و هنوز از قطعنامه‌های شورای امنيت خبری نبود.
سه سال بعد، که ديگر تحريم‌ها به مرحله اجرا در آمده بود، باز در همين ستون هشدار داده شد «تحريم آمد، جنگ هم خواهد آمد». بسياری از «تحليل‌گران» احتمال وقوع جنگ را به حزب جمهوری‌خواه آمريکا و رياست جمهوری جرج بوش گره زدند و بر اين پندار خام بودند که اگر کسی از حزب دمکرات به جای او بنشيند، خطر جنگ برطرف خواهد شد. اما جنگ ايران در دوران جرج بوش در نگرفت. کسی هم به جای او نشست که از همه نظر نمونه به شمار می‌رود: سياه‌پوست است. از حزب دمکرات است. روشنفکر و متين و خوشايند و محبوب است. طرفدار عدالت اجتماعی و صلح پايدار است. خلاصه همه خصوصياتی را برای اينکه جنگی عليه ايران راه نيفتد، دارد. ليکن درست همين امتياز‌ها وی را مناسب اعلام يک جنگ می‌کند: وقتی چنين شخصيت محبوبی مجبور می‌شود دست به اسلحه ببرد، پس حتما چاره ديگری وجود ندارد. اين را خود باراک اوباما به صراحت در مراسم دريافت جايزه صلح ۲۰۰۹ به زبان آورد و جای ترديد برای کسی باقی نگذاشت.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اشتباه «تحليل‌گران» که معمولا به روی خود نمی‌آورند چه گفته‌ و چه نوشته‌اند در چه بود؟ در اين که، مانند بيشتر موارد، توجه خود را روی يک طرف متمرکز کردند. حال آنکه خدای صلح هم در برابر کسی که جنگ را تحميل می‌کند، دست به اسلحه می‌برد تا صلح را حفظ کند! اصلا خداوندی‌اش در همين است!

مسير گذشته
همه اين سال‌ها، از زمانی که برنامه اتمی جمهوری اسلامی لو رفت، تا زمانی که قطعنامه‌های تحريم تصويب شد و تا امروز و فردا که سرانجام بايد تکليف ايران معلوم شود، در نگاه تاريخ، چنان اندک است که به چشم نمی‌آيد. در بازگويی تاريخ، عمر مردم ايران و نسل‌هايی که تباه می‌شوند، به شمار نمی‌آيد. برنامه اتمی و تحريم و جنگ و رژيم کنونی ايران را يک خط کوتاه به همديگر پيوند می‌دهد، و تاريخ به سرعت ورق می‌خورد. مگر نظام شوروی و کشورهای اروپای شرقی چه شدند؟ بر طالبان چه رفت؟ رژيم صدام کو؟ ايران نيز راه منحصر به فرد خود را می‌رود. راهی که نمی‌توان همه زوايايش را ديد و کاويد. ليکن مجموعه عوامل تجربی و تاريخی و عناصر نظری که در دست هست، تا آن اندازه بر اين راه روشنايی می‌ افکند که بتوان جهت را تشخيص داد.
اين جهت، با مسيری که جمهوری اسلامی سی و يک سال قبل در پيش گرفت، تفاوتی نکرده است. در نگاه تاريخی البته زمان رو به جلو می‌رود. ملت‌ها روی به سوی آينده دارند. رويدادهايی چون برپايی نظام شوروی، سيستم‌های فاشيست و نازی و يا حکومت طالبانی و رژيم اسلامی اگرچه در نهايت، گسست‌های تاريخی، گاه طولانی، به شمار می‌روند، ليکن روند آزمون و خطای ملت‌ها آنها را رو به جلو می‌راند و آينده روشنی در برابر آنان می‌گشايد. اين نتيجه اميدبخشی است که می‌توان از شکست‌ خود گرفت. بيهوده نيست که می‌گويند تجربه نام ديگر شکست است.
شکست اما چشم را به روی واقعيت بيشتر باز می‌کند. باز دو سال پيش، هنگامی که زير عنوان «يکی از اين دو جنگ حتمی است» به پيامد راهی اشاره کردم که جمهوری اسلامی در پيش گرفته بود، نگاهم به شکست قطعی چيزی به نام «اصلاحات» بود که اين فرصت را در اختيار کسانی قرار داد که امروز ايران را دوباره در آستانه جنگ قرار داده‌اند. موضوع مربوط به دورانی است که سخن از «معامله بزرگ» می‌رفت. معامله‌ای که جمهوری اسلامی مايل بود با گزينش مجدد احمدی‌نژاد و قبضه کردن قدرت در دست سپاه پاسداران و روحانيتی که متقابلا از منافع يکديگر پشتيبانی می‌کنند، آن را به انجام برساند ولی واکنش پيش‌بينی‌ناپذير مردمی که اميد به صندوق‌های رأی بسته بودند، وی را غافلگير کرد. بد نيست بخشی از آن مقاله ژوييه ۲۰۰۸ را در اينجا بياورم:
هر چند «که عده ای در رؤيای قدرت و بالکانيزه کردن ايران دل را به حمله نظامی خوش کرده باشند و عده ای ديگر شکم خود را برای «معامله بزرگ» صابون زده باشند، نبايد جامعه ايران را از اين نکته اساسی غافل کرد که: در هر دو صورت ايران در خطر است!
«دفاع از خاک ميهن» در فردا و در يک جنگ احتمالی که جبهه ای نخواهد داشت، سخنی نمادين و عملی ناممکن است. حال آنکه جنگ اصلی همين امروز جريان دارد و شرکت در آن وظيفه هر ايرانی ميهن دوست است. امروز است که بايد از آن خاک دفاع کرد تا فردا، بی دفاع در برابر دو جنگ، که يکی از آنها حتما اتفاق خواهد افتاد، تسليم نشد و يا پا به گريز ننهاد:
يک جنگ زمانی است که حکومت اسلامی به بسته پيشنهادی اروپا پاسخ منفی بدهد و راهی جز تحريم های بيشتر و حمله نظامی به ويژه در رابطه با اسراييل باقی نگذارد.
جنگ ديگر زمانی است که حکومت اسلامی به بسته پيشنهادی پاسخ مثبت بدهد. در اين صورت بهای اين «معامله بزرگ» را جنبش های اجتماعی ايران، زنان، دانشجويان، کارگران، روزنامه نگاران، نويسندگان، هنرمندان و دگرانديشان بايد بپردازند. نشانه های تشديد اين جنگ در هفته های اخير کاملا محسوس است. اين نشانه ها نتايج ناگزير جابجايی هايی هستند که با رياست جمهوری احمدی نژاد آغاز شدند. آنها نيامده اند که به آسانی بروند. اين جنگ دو جانبه از يک سو به شدت درون حکومت و از سوی ديگر در برخورد خشن و سرکوبگر با جامعه ناراضی ايران جريان دارد. اهميت، خشونت، و کشتار اين جنگ دست کمی از جنگ نخست ندارد. و نکته اساسی اين است: هيچ کدام از اين دو جنگ بر مشکلات ايران نقطه پايان نخواهند گذاشت و مدافعان صلح اگر مسببان اين هر دو جنگ را از نظر دور بدارند از هيچ صلحی دفاع نکرده اند!»

جهت آينده
«رژيم اما يک طرف معادلات سياسی داخلی و خارجی، و البته مسبب و مسئول اصلی آن است. آيا می توان به سادگی نقش احزاب و گروه های سياسی داخل و خارج ايران را ناديده گرفت؟! آنها که هر بار در مشارکت يا تحريم «انتخابات» داد سخن می دهند، چه نقشی در اين دو جنگ بازی می کنند؟ آيا کدام حزب سياسی در جهان با نامه و بيانيه توانسته نقشی، هر چند اندک، در حيات سياسی يک کشور بازی کند؟ آيا آنها از امروز در حال آماده کردن عملی خود برای حضور فعال در دو جنگی هستند که يکی از آنها حتما اتفاق خواهد افتاد؟ اين همه سال، گروه های پراکنده اپوزيسيون در داخل و خارج کشور، آنها که مدعی اند دمکراسی و حقوق بشر را برای «يک ايران» می خواهند، چه کرده و چه می کنند؟ «دفاع از خاک ميهن»؟! آن هم در شرايطی که از موجوديت خود نتوانسته اند دفاع کنند؟!
اين احزاب، چه در داخل و چه در خارج، ميدان را در برابر حکومتی خالی کرده اند که وسيع ترين و پيگيرترين جنبش های اجتماعی در منطقه را با خشونت تمام سرکوب می کند. فعاليت نهادهای بين المللی و يا برخی رسانه های فارسی زبان در خارج از کشور در دفاع و انعکاس اين جنبش ها، هيچ ربطی به اين احزاب و گروه ها ندارد که موجوديت و فعاليت خود را به دنباله روی موافق و يا مخالف از سياست های رژيم کاهش داده و هنوز درنيافته اند مخاطب اصلی احزاب و گروه های سياسی نه رژيم و ساختار قدرت، و يا معدودی اعضا و هوادار آنها که در هر صورت با آنها خواهند بود، بلکه مردم و جنبش های اجتماعی هستند!
ايران از همه نظر، از تفکر تا عمل، از حکومت تا مخالفانش، از سياست تا اقتصاد، دچار انسداد است. چنين شرايطی تنها با «تغيير» می تواند «اصلاح» شود! نه تنها «تغيير» و «اصلاح» جمهوری اسلامی بلکه تغيير و اصلاح آنچه به اصطلاح اپوزيسيون قانونی و غيرقانونی رژيم را در داخل و خارج کشور تشکيل می دهد. من فکر می کنم جمهوری اسلامی بيش از آن به اعتقادات خود باور دارد که گامی در راه «تغيير» يا «اصلاح» خود بردارد. مشکل اينجاست که افراد و احزاب سياسی نيز به همين «باور» دچارند و با همين «باور» تا کنون از پذيرفتن هرگونه مسئوليت سر باز زده اند تا بار همه خرابکاری ها را به دوش رژيمی بيندازند که دير يا زود به پايان دوران خود خواهد رسيد بدون آنکه جانشينان شايسته ای برای آن وجود داشته باشد. آيا ديدن اين واقعيت که راه دمکراسی در ايران نه از جمهوری اسلامی بلکه ضرورتا از مخالفان دمکرات آن می گذرد، تا اين اندازه مشکل است؟ در چه تاريخ و در کدام کشور، راه دمکراسی را حکومت های غيردمکرات گشوده اند، مگر آنکه مسبب انقلاب و يا جنگ شده باشند؟!»
هنوز يک سال مانده بود تا در اعتراض به نتايج رأی‌گيری ۲۲ خرداد شاهد آنچه شويم که هم رژيم و هم جامعه ايران را وارد يک مرحله تاريخی و تعيين‌کننده کرد. سخنان خامنه‌ای (۶ اسفند) پس از نشست مجلس خبرگان (که برای تجليل از «درايت رهبری» و اعلام عدم مماشات با «فتنه‌گران» تشکيل شده بود) مبنی بر اينکه کسانی که «هندسه و هويت نظام» را قبول ندارند «صلاحيت حضور در نظام» را از دست می‌دهند، نشان می‌دهد رهبری جمهوری اسلامی عزم خود را جزم کرده تا حکومت اسلامی مسبب انقلاب و جنگ، هر دو، شود!
اما پرسش اساسی در شرايط کنونی نه وضع و عزم جمهوری اسلامی بلکه موقعيت مخالفان آن، مخالفان دمکرات آن، است. به جز انتظار بيهوده برای اينکه رفسنجانی و خاتمی به کدام طرف می‌غلتند و موسوی دهانش را کی باز می‌کند و کروبی کی بيانيه می‌دهد، چه دارند به مردم بگويند؟ چه راهی جلوی پای آنها می‌گشايند؟ مگر اين همه سال آرزو نداشتند مردم به ميدان بيايند؟ مردم آمدند! در اوج نا اميدی و ناباوری همگان، مردم آمدند! آيا افراد و احزاب و گروه‌های مدعی دمکراسی و حقوق بشر، برای انقلابی که جمهوری اسلامی به راه انداخته و جنگی که بر طبل آن می‌کوبد، آماده‌اند؟!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016