پنجشنبه 3 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نيوزويک و خامنه‌ای "محبوب"! علی کشتگر

علی کشتگر
فريد زکريا، سردبير هفته‌نامه نيوزويک در آخرين مقاله خود به تاريخ بيست ژوئن (سی‌ام خرداد) که در اين رسانه منتشر شده از قول يکی از فعالان سياسی ايران مدعی شده‌است که: ۱- علی خامنه‌ای "محبوب ترين شخصيت سياسی" در ايران است. (the signle most popular political figure in iran) و محمود احمدی‌نژاد به‌خاطر هزينه‌کردن درآمدهای نفتی ايران در جهت رفاه و آسايش مردم در ايران محبوبيت دارد! اين ادعا که در تبليغات رسمی حکومت تکرار می‌شود به حدی بی‌اساس و بيگانه با واقعيت‌های فضای سياسی کنونی ايران است که طبعا هر ايرانی درگير در جنبش دموکراسی‌خواهی را دچار شگفتی، رنجيدگی خاطر و ترديد نسبت به نيت مدعی می‌نمايد!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


فريد زکريا، سردبير هفته نامه نيوزويک درآخرين مقاله خود به تاريخ بيست ژوئن (سی ام خرداد) که در اين رسانه منتشر شده از قول يکی از فعالان سياسی ايران مدعی شده است که: ۱- علی خامنه ای "محبوب ترين شخصيت سياسی" در ايران است. (the signle most popular political figure in iran ) و محمود احمدی نژاد بخاطر هزينه کردن درآمدهای نفتی ايران درجهت رفاه و آسايش مردم در ايران محبوبيت دارد! (۱)

اين ادعا که در تبليغات رسمی حکومت تکرار می شود به حدی بی اساس و بيگانه با واقعيت های فضای سياسی کنونی ايران است که طبعا هر ايرانی درگير در جنبش دموکراسی خواهی را دچار شگفتی، رنجيدگی خاطر و ترديد نسبت به نيت مدعی می نمايد! آقای فريد زکريا که به عنوان يک روزنامه نگار مطلع درباره ايران و خاورميانه شهرت جهانی دارد.مقاله خود را در مخالفت با سناتورهايی که خواستار برخورد قاطع تری با جمهوری اسلامی هستند نوشته است!

ما ايرانيان اين روزها در اثبات کذب بودن اين ادعا ی عجيب و بيگانه با حقيقت دلايل فراوانی در دست داريم که چند نمونه آن را برای آگاهی کسانی مثل آقای زکريا يادآور می شوم:
- خامنه ای و احمدی نژاد برای برگزاری يک تظاهرات رسمی درايران با وجود بسيج همه امکانات دولتی، انتقال داوطلبان از نقاط مختلف ايران به تهران و پذيرايی از شرکت کنندگان در تظاهرات دولتی هرگز موفق نشده اند جمعيتی در حد پنج درصد از ساکنان فعال شهر تهران را برای حمايت از خود گرد آورند! اگر جمعيت فعال تهران را پنج ميليون بدانيم پنج درصد آن می شود دويست و پنجاه هزار! آنها بدون بسيج همه امکانات خود حتی دو درصد جمعيت را نيز نمی توانند به پشتيبانی از خود برانگيزانند!

- حالا اين وضعيت رقت بار سران حکومت را با حاميان جنبش سبز مقايسه کنيد. همه می دانيم که روز ۲۵ خرداد هشتاد و هشت با وجود مخاطرات و تهديدهای حاکميت دست کم سه ميليون نفر در تظاهرات مسالمت آميز تهران در اعتراض به تقلب انتخاباتی شرکت کردند. از آن زمان تا کنون نيز رژيم برای جلوگيری از شکل گيری تظاهرات بزرگ ملی ايرانيان، خود را به هرجنايتی عليه مردم معترض ايران مجاز دانسته است! همه جهانيان در جريان انواع جنايات حکومت کودتا و تظاهرات اعتراضی وسيع ايرانيان در سال گذشته هستند و ذکر آنها را در اين جا لازم نمی بينم. فقط براين واقعيت پای می فشارم که از کودتای ۲۲ خرداد به اين سو دروغ ها، حق کشی ها و آدم کشی ها، همراه با تشديد دشواری های اقتصادی و معيشتی مردم، خامنه ای و احمدی نژاد را نه محبوب تر که در ميان مردم ايران منفورتر و منزوی تر ساخته است.

- آقايان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی تاکنون بارها خواستار صدور مجوز برای يک گردهمايی مسالمت آميز در تهران و يا هرجای ديگر ايران شده اند، اما حکومت خامنه ای و احمدی نژاد که می دانند ميليونها نفر در چنين حرکتی شرکت خواهند کرد همواره از صدور چنين مجوزی سرباز زده اند.

- همراه با رويش جنبش سبز دموکراسی خواهی که در يکسال گذشته در ايران عمق و ابعاد بيشتری پيدا کرده ريزش و فرسايش حکومت خامنه ای از بيست و دو خرداد هشتاد و هشت تا امروز ادامه داشته است. چنان که امروزه نه فقط اقشار مختلف مردم ايران که اکثريت روحانيون و مراجع نيز با اعتراضات علنی و يا سکوت معنی دار، مخالفت خود را با خامنه ای و رئيس جمهور دست نشانده او اعلام کرده و می کنند. کار انزوای آقای خامنه ای به جايی رسيده که او مجبور است اعضای جريانات اصول گرای مجلس دست نشانده خود را نيز از طريق باندهای اراذل و اوباش مرعوب کند و برای ساکت کردن مراجع شيعه از طريق اوباش منازل و کلاس های درس آنان را محاصره کند! آقای فريد زکريا برای اثبات ادعای خود مدعی شده است که احساسات مذهبی و ملی مردم نه با جنبش سبز بلکه همسو و همراه با حکومت گران است. اين سخن اگر از روی صداقت ابراز شده باشد نشانه بی اطلاعی محض ازاوضاع سياسی کنونی است. واکنش مردم ايران در جريان درگذشت آيت اله منتظری، مخالفت های وسيع و روزافزون روحانيون عليه خامنه ای و احمدی نژاد و ترس شديد رژيم خامنه ای از روزهای مذهبی و جناياتی که رژيم در عاشورا مرتکب شد، همه بر نادرستی اين ادعای عجيب فريد زکريا که البته از قول آقای مازيار بهاری در مقاله ايشان آورده شده، شهادت می دهند.

- مخالفت وسيع روحانيون سرشناس با خامنه ای و "رئيس جمهور" دست نشانده وی گواه بر آن است که احساسات مذهبی مردم نيز نه در خدمت خامنه ای بلکه کاملا در مخالفت با وی جريان دارد. بسياری از روحانيون ومراجع نگران آن هستند که نفرت مردم بويژه نسل جوان از جمهوری اسلامی و انزوای اسلام خامنه ای به انزوای اسلام در ايران منجر شود و از همين رو است که برخی از آنان برای حفظ اعتبار اسلام با مردم همسو شده و با خودکامگی خامنه ای و ايادی او به مخالفت برخاسته اند. امروزه کار رسوايی و انزوای خامنه ای به جايی رسيده که حتی برخی از نزديکترين و وفادارترين همراهان او نيز می کوشند حساب خود را در انظار عمومی از وی جدا کنند.

شايد آقای فريد زکريا موضع بيطرفانه روزنامه نگاری را بخاطر کشمکش درونی سنای آمريکا رها کرده و از سر مخالفت با کسانی که خواستار برخورد قاطع تری با حکومت جمهوری اسلامی هستند، به اين ادعا متوسل شده باشد؟ انگيزه اوهرچه هست بايد گفت که سخن ايشان در مورد محبوبيت خامنه ای و احمدی نژاد صددرصد با واقعيت های امروز ايران متفاوت است و تاثير آن در ايران نيز چيزی جز کاهش اعتبارهفته نامه نيوزويک نيست.

من به عنوان يک ايرانی آزاديخواه نه تنها با هرگونه حمله نظامی به ايران مخالف هستم بلکه بارها نوشته ام که نه فقط حمله بلکه صحبت از حمله نيز مستقيما به سود ديکتاتوری سرکوبگر ايران تمام می شود. من نيز مانند آقای زکريا با افراطيونی که به رغم تجربه شکست سياستهای نظامی گرايانه بر طبل حمله نظامی می کوبند به شدت مخالف هستم. من نيز مثل هزاران ايرانی و هزاران طرفدار آزادی و حقوق بشر و عدالت در جريان مبارزات انتخاباتی آمريکا آرزوی پيروزی آقای اوباما را داشتم واز پيروزی او که يک حادثه تاريخی بی نظير در جهان بود مسرور شدم. اما طبعا مثل هر آدم منصفی بر اين باورم که هم ممکن است آقای مک کين حرف درستی درباره ايران بزند و هم احتمال دارد حکومت اوباما و شخص رئيس جمهور آمريکا درباره ايران اشتباه کنند. برای نمونه با شناختی که از روانشناسی حکومت گران ايران و شخص خامنه ای دارم معتقدم که نامه های ارسالی پرزيدنت اوباما به خامنه ای چه پيش از انتخابات و چه پس از آن موجب توهم خامنه ای و ايادی او شده و چه بسا آنان را در تقلب های انتخاباتی و سرکوب های داخلی گستاخ تر کرده باشد. مقاله اخير آقای فريد زکريا در نيوزويک نيز به سهم خود به توهم خامنه ای و ايادی او درايران دامن می زند و از همين رو نيز مورد استقبال روزنامه بی اعتبار کيهان که سخنگوی افراطی ترين جريان فاشيستی حاکم را برعهده دارد، قرار گرفته است.

تيرماه ۱۳۸۹
علی کشتگر

متن انگليسی اين نامه برای نيوزويک:

To Mr. Zakaria

On the 20th of June, Fareed Zakaria, the world-wide known editor of Newsweek International, quoting the journalist Maziar Bahari, wrote that Ali Khamenei was « the single most popular political figure in Iran » (1) and that Ahmadinejad was popular because he spent on social programs for the poor.


These claims are constantly repeated in the official media in Iran and are so far from the Iranian realities that they amaze and exasperate every Iranian committed to the movement for democracy. One can only have doubts about the intention of anyone who has such claims.
Mr. Zakaria, world-wide reknown journalist who knows a lot about Iran and the Middle-East wrote his article to confront senators who are in favour of a tougher stand towards the Islamic Republic.
Iranian people have many arguments to oppose this claim. We can enumerate some of them specially for the attention of Mr. Zakaria :
 Despite the mobilization of governemental means and facilities, despite the transfer of volunteers from different regions of Iran to Tehran, despite incentives given to participants, Khamenei and Ahmadinejad have not been able to gather the equivalent of 5% of Tehran's voters to support them ! If Tehran has around 5 million voters, 5% of this population represents 250 000 people ! If they do not mobilize all the state capabilities, they could not even mobilize 2% of this population !
 Now compare this situation with that of the Green movement. We all know that on the 15th of June 2009, despite the official threats and depsite the dangers, at least 3 million people participated in the non-violent protest against the fraudulent elections. Since then, to prevent such massive mobilizations to take place, the officials considered themselves allowed to commit any kind of crimes against protesters. The international public opinion is now aware of the crimes committed by the Iranian state since June 2009. Lies, violation of human rights, murders in a context of worsening economic and social difficulties, not only decreased the popularity of Ahmadinejad and Khamenei but transfomed them into the most « hated » political figures among the Iranian population.
 Mir-Hossein Musavi and Mehdi Karroubi asked for permission to organise non-violent demontrations in Tehran and other cities, but the Ahmadinejad/Khamenei's governement who perfectly knows that millions would participate in such protests never allowed non-violent protests to take place.

As the Green movement deepened and widened, Khamenei's power eroded away. This erosion is so important that non only different social categories of the Iranian society but also a large part of the clergy and sources of imitation expressed their opposition to Khamenei and his appointed president, either publicly or through a meaningful silence.
Khamenei has now to terrorize the fundamentalist elements of his own appointed majles with his own violent street militiamen, to silence shia clerics, he has to surround their homes and classrooms by threatening and violent elements of his guards and militia !

Mr Zakaria writes :

« The comparison of Iran’s Green Revolution to the velvet revolutions of Eastern Europe is mistaken. In 1989 dissidents had three forces on their side: nationalism (because communism had been imposed by force by a foreign power), religion (because communism repressed the church), and democracy. The Green Movement has only one: democracy. The regime has always used the religiosity of the people to its advantage, but it has also become skilled at manipulating nationalism. »


This claim shows a total ignorance of the present political situation in Iran. The reaction of the Iranian people during Ayatollah Montazeri's funeral, the wide and growing opposition of the clergy to Khamenei and Ahmadinejad increased the fear Khamenei's regime has of religious days. Many crimes were committed during Ashura's day. All this proves how untrue Mr. Zakaria's claim is.

 The opposition of reknown figures of the clergy against Khamenei and his « appointed president » also show that people's religiosity are not in favour of Khamenei but openly against him. Many of the clerics and shia sources of imitation are worried and fear that people's hatred of Khamenei's Islam and specially youth's hatred of the Islamic Republic and of Khamenei's Islam, turns into an erosion of Islam itself in Iran, this is why some of the most prominent figures of the clergy decided to join the people in its opposition to Khamenei to save Islam and its reputation. Today, the discredit into Khamenei fell is so deep that some of his closest and more faithful friends try to distance themselves from him.

Maybe Mr. Zakaria gave up the journalistic neutrality because of the internal conflits in the American Senate or because of his personal opposition to those who are in favour of a tougher stand towards the Islamic regime. Whatever his intention may be, his claim about Ahmadinejad and Khamenei's popularity are totally false and contrary to the Iranian reality. Its only impact is to discredit Newsweek among Iranians.
As an Iranian who aspires to freedom, I am totally opposed to any military action against Iran and I also think that even talking of war is beneficial to the dictators ruling Iran. As Mr. Zakaria I am totally opposed to those who use the threat of military strikes despite of the failure of any military policy. As thousands of Iranians and defenders of human rights, freedom and justice, I hoped that Mr. Obama would win the American presidential elections and considered his victory as a historical event.
But as a fair and equitable person, I think that Mr.McCain can say something right on Iran and that the Obama administration and the person of the President can make mistakes on Iran.

For instance, my knowledge of the psychology of the Iranian rulers and specially of Khamenei make me think that the letters written by President Obama to Khamenei before and after the elections enhanced his illusion and the illusion of this closest advisers and probably made them more bold and reckless in the organisation of the electoral fraud and the internal repression.
In its way, Mr. Zakaria's article in Newsweek also enhances this illusion, this is why it has been so welcomed and appreciated by the most discredited newspaper, the official Keyhan which is mouthpiece of the most extremist trends of the current power in Iran.


Ali Keshtgar, editor of www.mihan.net
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- http://www.newsweek.com/2010/06/19/mccain-s-mistake.html#
« NEWSWEEK’s Maziar Bahari, who was jailed by the government for four months on trumped-up charges, believes that the Supreme Leader, Ayatollah Ali Khamenei, remains the single most popular political figure in Iran. »


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016