گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
31 شهریور» مادر هنگامه شهيدی: احمدی نژاد به جای مانور جهانی در مورد سارا شورد به بچه های اين مملکت کمک کند، کمپين بين المللی حقوق بشر30 شهریور» نامه محمد مصطفايی به سران کشورهای عضو سازمان ملل 25 شهریور» سه گروگان آمريکايی قربانی ديپلماسی خشن، محمد مصطفايی 23 شهریور» صدور وثيقه ۶۰۰ ميليون تومانی برای هنگامه شهيدی، تحول سبز 6 شهریور» پاسخی بر بيانيه ستاد حقوق بشر پيرامون سکينه محمدی آشتيانی، محمد مصطفايی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! دفاع موکل از وکيل، نامه هنگامه شهيدی از زندان اوين در دفاع از محمد مصطفايی، تا آزادی روزنامه نگاران زندانیتا آزادی روزنامه نگاران زندانی – هنگامه شهيدی روزنامه نگار دربند نامه ای را در مورد وکيل پيشين خود، محمد مصطفايی به نگارش درآورده است.در اين نامه شهيدی بعنوان موکل در مقام دفاع از اين وکيل دادگستری در آمده است. متن اين نامه که در اختيار «تا آزادی روزنامه نگاران زندانی » قرار گرفته است به شرح زير است: وقتی محمد مصطفايی به خاطر فشار بيش از حد وزارت اطلاعات بر همسر و خانواده همسرش ايران را ترک کرداز شنيدن اين خبر خوشحال شدم چرا که او مسلما در خارج از ايران بهتر می تواند در دفاع از حقوق مظلومين فعاليت کند اگر چه خود او هيچ گاه تمايل به ترک وطن نداشت و مانند من عاشق ميهن بود او می خواست با اين شيوه به رسم گروگانگيری نهادهای موازی پايان دهد و خودش تمايل داشت همانگونه که در دادسرای اوين حضور يافته بود و پاسخگو بود اين پاسخگويی بدون گروگانگيری ادامه می يافت و در وطن می ماند حتی اگر به بازداشتگاههای ۲۰۹ ختم ميشد اما دفاع او از سکينه محمدی آشتيانی و به تعويق افتادن اجرای حکم اين زن و جنجالهای بين المللی باعث شد که مقامات مسئول در يک اقدام ناشيانه باعث خروج اجباری اين وکيل موفق از کشور شوند. من هميشه فکر می کنم اگر آيندگان بخواهند تاريخ زمان حال ما را بنويسند چه چيز حيرت انگيزی از آب در خواهد آمد،"همسر وکيل وموکل هردو در زندان"! محمد مصطفايی وکيل مدافعين حقوق بشر و قربانيان آن بود.روزی که پس از آزادی با قرار وصيقه به دفترش رفتم با خطی خوش برروی سبد گلی که نا قابل بودبرای او و تلاشهايش ، برايش نوشتم:"تقديم به وکيل مدافع حقوق بشر" و او آنرا با تواضع بر روی قابی گذاشت و گفت:"شرمنده ام در مقابل شما و امثال شما که اين همه در زندان بوديد و من بيش از۷ روز اين افتخار را نداشتم". او می گفت که افتخارش اين بود که در سلولش ديوار نوشته های کسانی را می خواند که آرزو داشت بداند که آنها در انفرادی چه کشيده اند..آن روز از او سپاسگذار بودم که با تمامی وجود از حقوق من و امثال من دفاع کرد هرچند که حکم نهايی در جايی ديگرصادر می شود و هنوز سيستم حضور وکيل در کليه مراحل بازجويی يکی از آرزوهای محقق نشده فعالين حقوق بشر در ايران است که وکيل را ناديده نگيرند و اگر از موکلی با مصاحبه هايش دفاع کرد او را تهديد به دستگيری نکنند.به گمان من هر آدمی را يکدندگی و کله شقی هايش می سازد و آدم کله شق مغرور آدمی است که به خاطر هدف و ايمان و اعتقاد و باورش حاضر است به راحتی تمام"زندگی" و "خودش " را فدا کند. هر سازش يک عامل سقوط دهنده است، حالا چه مقدار باعث سقوط می شود مربوط است به نوع سازش و منظور من از"سازش"فدا کردن يک "باور" و"اعتقاد" است.در زمانی که هنوز به صحت آن باور و ايمان واعتقاد داريم.آدم کله شق در برخی شرايط خاص اجتماعی ازصد در که وارد می شوداز نود در با تيپا بيرونش می کنند و اودر عين حال که عصبانی و ناراحت است يک جور رضايت عميق تری در وجودش حس می کند.آدم کله شق باج نمی دهد،باج نمی گيرد،دزدی نمی کند ،با دزدها کنار نمی آيد،به دوستان و هم ميهنانش خيانت نمی کند.برای هراربابی سر خم نمی کند و من فکر می کنم من و وکيلم در اين خصوصيات مشترک بوديم.من ميدانم اين چيزها را که می نويسم خيلی ها می دانند. اما فکر اين هستم که چرا نمی نويسند؟ چرانمی گويند؟چرا پی نمی گيرند و به جايی نمی رسانند؟و نکته جالب و دردناک اين است که ما را که می خواهيم اين چيزها را بنويسيم و تا حد ممکن و تا آنجا که از دستمان برمی آيد به بهتر شدن هرچيز که قابليت بهتر شدن را دارد کمک کنيم "نا اهل" می شناسند.يعنی ما آدمهايی که هيچ چيز جزيک خود نويس که برخی معتقدند درآ ن "جوهرسم" می ريزيم يا يک قلم"فضول نق نقو" نداريم و هيچکس نمی تواند در عشقمان به اين خاک شک کند مقاصد بدی داريم ما با اين جور نوشتنها خودمان را حسابی گرفتار می کنيم.گرفتار آدمهايی که خيلی کارها می توانند بکنند.پس اين ما هستيم که با نوشتن زندگيمان را مغشوش می کنيم و خودمان را به دردسر می اندازيم و ما هستيم که قبول می کنيم احتمال دارد بزرگ شدن بچه هايمان را نبينيم،عروسی آنها و زندگی خوش آنها را .پس ما چگونه می توانيم با چنين گذشتی "نا اهل" و "بدمقصود "باشيم؟اگر محاکمه ای به قصد محکوم کردن انسان وجود داشته باشد محاکمه ايست که روح انسان آن محکوميت را باور داشته و بپذيرد.در غير اينصورت نيش وکنايه های ديگران اگرچه با خبث طينت آميخته باشد هرچند زخم دردناک خود رامی زند مارا ابايی از آن نيست.ا ما اين بار من و مصطفايی و همکاران فعال در زمينه حقوق بشر تصميم داشتيم قدمهای بزرگتری برداريم.هيچکس نمی تواند جلوی فرياد های زندگی آفرين ما و هزاران فرزند ايران زمين را که نعره هايشان بر می خيزد که:"اين منم،من تمامی آينده ام،اين منم خواهان آزادی و آسايش" را بگيرد.هيچکس نمی تواند جلوی اين فرياد های زندگی آفرين را که طينتش به فردا،روزهای بعد،سالها و قرنهای بعدی می رود را بگيرد.هر کوهی بر انعکاس اين صدا می افزايد. هر رودی با طنين شکوهمند اين صدای غريب هم دست می شود و نعره می کشد.وکيلمن برای دفاع از حقوق کودکان زير ۱۸ سال خيلی تلاش کرد.برای بچه ها کار کردن برای آينده کار کردن است.برای بچه ها کار کردن به دنيای آينده رفتن است و در خدمت کودکان بودن در خدمت اجزاء سالم جميع مذاهب و مکتبهای اجتماعی و سياسی بوده است.راستی متوجه شده ايد که چرا چنين شعار هايی می دهم؟! برای اينکه هنوز" سرم به سنگ نخورده است"! م صطفايی با کودکان و نو جوانان همگام بود. آرزويش مانند من و ساير همکارانم کار کردن برای بچه ها بود و حقوق بشر. و البته پيمودن چنين راهی چندان هم آسان نيست.صف کينه و حسد و دشمنی طويل تر از هميشه است.نه حرف از استعداد بالذاته در ميان است و نه چيزی درخون.حرف از جبر زمانه است و قبول اين جبرو تن سپردن به آن و پی گرفتن سر سختانه و شايد بيمار گونه. درحقيقت اين راه به ما تحميل شد و ما با خوشحالی پذيرفتيم. ما به راستی قصه روزگار خويش نبوديم که ناگزير قصه پرداز روزگار خويش شديم.ما زائر دلشکسته اين خاکيم. اگر اميد را دمی رها نکرديم نه بدان دليل بود که آنرا در خود داشتيم بلکه بدان سبب بود که اميد را چون وديعه ای به دست ما سپرده بودند تا به دست ديگران بسپاريم.ما خواسته ايم که بی هيچ منتی پلی باشيم ميان کوير و باغ به اين اميد که عابران خوب از دشت سوخته به باغ سبز در آيند و دستهای ما هميشه به پايه های در باغ بسته است. نشد ابرو خم از سنگينی بار قفس ما را که اين به رغم عدل و آزادی خلاف هر چه در عالم هنگامه شهيدی Copyright: gooya.com 2016
|